طبعا با بهبود سطح زندگی همگان، این تغییر وضعیت شامل حال دستاندرکاران و تصمیم سازان نیز خواهد شد، اما معکوس این روند از این قاعده مستثناست. بهعبارت دیگر اگر خواص سطح برخورداریشان بالا رفت نهتنها عموم جامعه با چنین وضعیتی مواجه نخواهند شد بلکه آنها مورد غفلت و فراموشی کامل نیز قرارمی گیرند.
متأسفانه با وجود تأکیدات بسیار پیر جماران بر ضرورت سادهزیستی صاحب منصبان از همان ابتدای دهه60، برخی به ترویج اندیشه ضرورت برخورداری نخبگان پرداختند. مبنای استدلالشان نیز این بود که با دغدغه معیشت داشتن نمیتوان تولید فکر و اندیشه کرد. طبق این دیدگاه، مدیران باید از امکانات متفاوتی برخوردار میبودند.
در همین دهه موج گسترده ترورهایی که هدایت بیرونی داشتند از یک سو موجبات جدایی مسئولین از مردم را فراهم ساخت و از سوی دیگر داشتن محافظان متعدد ضرورت برخورداری از مسکنهای متفاوت را مطرح میساخت. دیگر یک مسئول و محافظین متعددش در یک آپارتمان و خانه پایین شهر، نمیتوانستند سکنی گزینند، نیاز به خانههای بزرگ وسیع بود. این نوع امکانات نیز در شمال شهر تهران یافت میشد؛ امکاناتی که از دوران پهلوی بر جای مانده بود.
با وجود اینکه نزدیک به 3دهه است این گروهکها سرکوب شدهاند، اما مع الاسف نهتنها روند بازگشت به شرایط گذشته را آنگونه که شایسته است شاهد نیستیم بلکه بعضا نوعی رقابت در برخورداری از امکانات عمومی را بهعنوان یک فرصت مغتنم در دوران مسئولیت شاهدیم. فاجعهبارتر زمانی است که بعضا بعد از عادت به زیستن اشرافی، یا امکانات متعلق به جامعه را به ثمن بخس خریداری کردهاند یا حتی در پایان تصدی پستی حساس حاضر به بازگرداندن امکانات عمومی از قبیل وسیله نقلیه و محل سکونت نشدهاند.
خوشبختانه دستاندرکاران بسیاری به شیوه امام و رهبری پایبند ماندهاند اما کم نیستند افرادی که نهتنها اولویت «آبادی» جامعه را فراموش کردهاند، بلکه عیار «فیروزه» وجود خود را با رگههای تیره و سیاه تنزل دادهاند؛ لذا به تلخی باید گفت صرفا سرمشق نامناسبی برای دیگر رفاهجویان خواهند بود.