گلوسم شناسي يك روش شناسي زبان شناختي ساختار گرايانه در قرن بيستم است كه Glosseme را به عنوان اساسیترین واحد یا جزء زبان تعریف میکند. با تاكيد بر اين كه تجزیه و تحلیل سنتی به اندازه کافی واحدهای اساسی سطح محتوا از زبانها را نشان نمیدهد.
هدف نهایی زبان شناس، که مطالعات Glosseme را مطالعه میکند، همانند یک فیزیکدان است که اتمها را مطالعه میکند، با درک کاملتر از کل، از طریق مطالعه کامل ساختار بخشهای تشکیل دهنده. گلاسماتیک به طور گستردهای، تلاش میکند تا رویکرد tabula rasa (ذهن انسان به مثابه يك لوح سفيد) را نشان دهد،. این سیستم، بدون استفاده از زبان خاص و یا شیوه سازندگی سازمانی، ساخته شده است، به دنبال ایجاد یک استاندارد جهانی برای تعریف شرایط لازم و کافی زبان است.
یلمزلف در مقدمه كتاب "تمهيداتي بر نظريه زبان" ميگويد:" زبان آن چیز جداییناپذیر از انسان است که او را در تمامی کارهایش تعقیب میکند. زبان ابزاری است که انسان با آن به اندیشه و احساس، خلقوخو، آرزو، اراده و عمل شکل میدهد، ابزاری که بهیاری آن اثر میگذارد و اثر میپذیرد، ژرفترین شالودهی غایی جامعهی انسانی. هرآینه، زبان همچنین پاسدار فرجامین و ناگزیر فردیت انسان است، پناه هنگامهی تنهایی اوست: آنگاه که ذهن با وجود گلاویز میشود، همانا تکگویی درونی شاعر و اندیشمند است که این مناقشه را فیصله میدهد. زبان پیش از نخستین خیزش آگاهیمان، گرداگرد ما پرسه میزد، آماده برای پاسداشت و احاطهی نخستین بذر نحیف اندیشه، و آماده برای همراهی جاودانهمان در سراسر زندگی: همراه سادهترین اعمال زیست هر روزهمان تا والاترین و ژرفترینِ دقایق- همان دقایقی که بهیاری ظرف حافظه که خود زبان ارزانیمان داشتهاست، به زیست روزمرهمان گرما و نیرو میبخشند. اما زبان یک ملازم بیرونی نیست. زبان در ژرفای ذهن انسان مستقر است..."
بر اين مبنا در گلوسمشناسی نه با اشکال تقیلیافتهی "پدیدهی زبان" سروکار داریم و نه صرفاً با جنبههای بیرونی و عرَضی آن، بلکه زبان در کلیترین مفهوم ممکن و بهعنوان شالودهی غایی زیست انسانی نگریسته میشود.
در گلوسم شناسي هدف غایی نظریه زبان نه توصیف یک "زبان طبیعی"، و نه حتا توصیف زبان در مفهوم کلی آن، بلکه نیل به دانشی فراگیر در باب انسان و جهان یا بشریت و عالمیت در همکاری مداوم و پویا با تمامی دیگر حیطههای دانش است.