لویی یلمزلف «فیلولوژی تطبیقی» را از هولگر پدرسن (۱۹۵۳-۱۸۶۷) آموخت و در سال ۱۹۲۳ مدرک فوقلیسانس خود را اخذ کرد. پس از گذراندن یک سال در پراگ، به پاریس عزیمت کرد و همانجا، طی سالهای ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷، بخش اعظم نخستین اثرش اصول دستور عمومی (Principes de grammaire générale(1928 را بهنگارش درآورد. او رسالهٔ دکترای خود را با موضوع «تغییرات آوایی زبان لیتوانیایی» و در سیاقی سنتی نگاشت، و سپس در سال ۱۹۳۴ در دانشگاه اُرهوس بهعنوان «دانشیار فیلولوژی تطبیقی» مشغول بهکار شد. وی علیرغم پیشنهادهای بسیار از سوی دانشگاههای بزرگ خارج از دانمارک، تمام باقی عمرش را در کپنهاگ گذراند، و به انجام سفرهای علمی متعدد، بالاخص پس از جنگ جهانی دوم، بسنده کرد.
او در سالهای اولیهٔ کارش فعالیت فوقالعاده چشمگیر و مطالعات بسیار گستردهای داشت، اما در پی آسیبی که بهواسطهٔ یک بیماری مغزی بر وی وارد شد، بهتدریج تواناش رو به کاهش نهاد.
عمده شهرت این زبان شناس دانمارکی در پیشبرد جنبش ساختارگراییست. او مدعی شد که ایدههای سوسور را در مسیری پی میگیرد که تا آن زمان هیچکس آن را در نیافته بود. وی در مخالفت با «مکتب پراگ» بر این باور بود که نظریهٔ زبانی بایستی صرفاً بر صورت[form] متمرکز شود، و این که تمایز بین صورت و جوهر [substance] برای چنین نظریهای امری ضروری محسوب میشود. او نظریهٔ زبان شناختی خویش را، که با نام گلوسمشناسی[Glossematics] مشهور است، در همکاری نزدیکی با هانس یورگن اولدال (۱۹۵۷-۱۹۰۷) ارائه داد.
- مهمترین آثار یلمزلف :
جستاری در باب نظریهٔ مورفمها [یا تکواژها]( Essai d'une théorie des morphèmes(1936 ،
تمهیداتی بر نظریهٔ زبان (1943) Omkring Sprogteoriens Grundlieggelse ،
فعل و جملهٔ اسمیه verbe et la phrase nominale (1948)
چینهبندی زبان [یا لانگاژ] La stratification du langage در نشریهٔ Word)1954)،
و کتابی که پس از مرگاش تحت عنوان چکیدهٔ نظریهٔ زبان Résumé of a theory of language (1977)، ترجمه و ویرایش توسط (فرانسیس ج. ویتفیلد) منتشر شد.
یلمزلف تأثیر بسیار شگرفی بر زبانشناسی دانمارکی گذاشت، اما بهطور ویژه بر ساختارگرایان فرانسوی، و بالاخص مکتب معناشناسی یا نشانهشناسی ساختارگرای گرماس، اثرگذار بود.
تمام مقالات و مکاتبات منتشرنشدهٔ وی، هماکنون در کتابخانهٔ سلطنتی کپنهاگ در دسترس هستند.
نظر شما