«هومن رهنمون»، متولد سال 1348 و فارغالتحصيل جامعهي هنري آناهيتا است. او 10 سال در آلمان به تئاتر مشغول بوده است. ضمن اينكه در 20 سالگي، برنامهريز و دستيار کارگردان «ابراهيم فروزش» در فيلم «خمره» بوده است و جوانترين برنامهريز سينماي ايران بهحساب ميآيد. او بيش از 10 سال در شهرستانهايي چون فيروزکوه و دماوند و اين اواخر در شهريار، براي آموزش نوجوانان و جوانان وقت گذاشته است.
اينروزها نمايش «آنكه گفت آري، آنكه گفت نه» به كارگرداني هومن رهنمون با برداشت آزاد از نمايشنامهي «برتولت برشت»، نمايشنامهنويس مطرح آلماني در تماشاخانهي مهر (حوزهي هنري) درحال اجراست و اجراي آن تا پايان تيرماه 1397 ادامه دارد.
هنگام تماشاي اين نمايش در طول يک ساعت، گذشت زمان را حس نكردم و مرا تا پايان با خود همراه كرد. اين نمايش، ماجراي کودکي است که با معلمش در راه سختي همراه ميشود. او ميخواهد براي بيماري مادرش راه درماني پيدا کند، اما به يک دوراهي براي تصميمگيري ميرسد.
به مناسبت اجراي نمايش «آنکه گفت آري، آنکه گفت نه»، پاي صحبتهاي هومن رهنمون نشستهايم. اين کارگردان خوشذوق با دقت و حوصله به سؤالهايم پاسخ ميدهد؛ مانند حوصلهاي که براي کارگرداني اثر پربازيگرش دارد.
- چه شد که به فکر اجراي اين نمايش افتاديد؟
مدتها بود كه دوست داشتم «آنکه گفت آري، آنکه گفت نه» را بهعنوان نمايشنامهي آموزشي با هنرجويانم در شهرستان اجرا کنم. خود برتولت برشت هم براي اولينبار آن را در برلين با نوآموزان، با هدف آموزش اجرا کرد. اين نمايشنامه جذابيتهاي زيادي دارد، پيامي ساده و در عين حال پيچيده را منتقل ميکند و همين، اصل هنر است؛ يعني مفاهيم پيچيده را بهشكلي سادگي بيانکردن.
گروه نمايشي ما دو دسته هستند؛ جواناني از شهريار در غربيترين نقطهي استان و دستهي ديگر هم در شرقيترين نقطهي استان تهران هستند که از صفر با من شروع کردند. ما کارگاهي بهنام «از ايده تا اجرا» داشتيم و يک سال طول کشيد تا اين نمايش آماده شود.
- بازيگران پرتعداد اين نمايش، نقشهاي گوناگوني داشتند. ضمن اينكه دکور و برخي عناصر صحنه مانند ديوار و کوهستان را هم نشان ميدادند. کار سختي نيست؟
اگر اشتباه نکنم، منظور شما اين است که بازيگران، هم فضا را ميسازند و هم بازي ميکنند. البته اولينبار نيست که اين اتفاق ميافتد؛ مثلاً «ويليام شکسپير» بهعنوان فردي ساختارشکن، ناگهان به شما تصويري نشان ميدهد که باد و درخت با حرکت بازيگران بهنمايش درميآيد. من هم تلاش کردم تصاوير کوهستان، ديوار و حرکت مقابل ديوار با بدنهاي بازيگران ايجاد شود.
در واقع اگر بازيگر را از تئاتر بگيريد، تئاتر به نابودي کشيده ميشود. اما مثلاً اگر دکور را حذف کنيد، ميتوانيد به اجرا ادامه دهيد. بازيگر، با فهم درست از صحنه و موضوع و تحليل آن در بدن و هماهنگي با آن ميتواند مفاهيم را منتقل کند.
- نگران نبوديد که داستان اين نمايش براي مخاطب امروزي خستهکننده بهنظر برسد؟
اولاً پيام اين نمايشنامه، آنچنان بنيادي است که بهنظرم هيچگاه کهنه و فراموش نخواهد شد. شما نگران تکراريشدن هستيد، اما سؤال اينجاست كه وقتي حافظ ميگويد «تو خود حجاب خودي حافظ، از ميان برخيز»، بعد از هفت قرن قابل فهم نيست؟
مسائل بنياديني که افراد نابغهاي مثل حافظ و مولانا در زمانهاي دور نگاشتهاند، آنچنان به بنيانهاي بشري توجه کرده که در دورههاي بعدي هم قابلگفتن است. مفهوم نهگفتن، بلهگفتن و توانايي تصميمگرفتن الآن هم مطرح است.
ثانياً براي اينکه مخاطب با زبان برشت ارتباط برقرار کند، من کاتاليزور شدم و متن را بازنويسي کردم.
- از موسيقي زنده در اثرتان استفاده کردهايد. چرا امروزه در تئاتر کمتر از موسيقي زنده استفاده ميکنند؟
قدري به دليل سختبودن هماهنگي گروه موسيقي و رفت و آمدشان. البته هزينهي بالا، ارتباط برقرارکردن گروه موسيقي با گروه نمايش و ايجاد روحيهي نزديک بههم نيز باعث ميشود كه هركارگرداني به سمت موسيقي زنده نرود. شايد هم کارگرداني آن را دوست نداشته باشد يا موسيقي زنده در كارش جايگاهي نداشته باشد.
ولي اگر دقت کرده باشيد در اين اثر، در بخش اول نمايش يعني «آنکه گفت آري»، چلو (ويولونسل) و پيانو، فضاي کلاسيکي را ايجاد ميکنند و با شکل روايت، ارتباط دارد.
در بخشدوم يا «آنکه گفت نه» هم وقتي اجرا بهدست گروه ديگر ميافتد، ناگهان نوع ماسکها تغيير ميکند، لباسها رنگي ميشود و در موسيقي هم درام و گيتار الکتريک اضافه ميشود و فضا را نسبت به بخش اول متمايز ميکند. همهي اينها پيام داشت و از قبل طراحي شده است.
- بهنظر شما نوجوانان چهقدر با اين نمايش ارتباط برقرار ميکنند و فكر ميكنيد تماشاي آن برايشان جذاب است؟
خيلي خيلي زياد! چون ما دو موضوع در مسئلهي تربيت داريم. موضوع اول براي «نهگفتن» و چگونگي «نهگفتن» اعتبار قائل ميشود. چيزي که ما در روال تربيتيمان اصلاً به کودکان و نوجوانان ارائه نميکنيم. ما بهعنوان اوليا، عموماً دوست داريم تأييد شويم و بچهها هم ياد نگرفتهاند كه نه بگويند. اگر هم بگويند، آن را عملي گستاخانه ميپندارند، اما درواقع حق آنهاست كه نه بگويند.
موضوع ديگر، داشتن تحليلهاي مشخص از وضعيتهاي مشخص است. بسياري از نوجوانان ما به بيتبصرهبودن دچارند؛ يعني خانواده، آموزش و پرورش، دانشگاه و صدا و سيما به آنها روشهايي ابلاغ ميکنند که حتماً بايد آنگونه رفتار کنند.
همهي عملکردهاي اجتماعي، تبصرههايي دارند. مثلاً عملکرد من در وضعيتي ممکن است پايمردي تحليل شود و همان عملکرد در وضعيتي ديگر لجاجت نام بگيرد. اينکه کجا، چگونه رفتار کنيم خيلي اهميت دارد و بسياري از افراد، خصوصاً نوجوانان در همهي حالتها، بيتوجه به نتيجه، فقط يکجور رفتار ميکنند.
عكسها: پريسا محسني