اما روزگار پدر و مادرهاي آنها، كاملاً متفاوت بود. آن روزها، عشق شاگرد اول يك كلاس، آن بود كه از دست معلمش، يك كارت صدآفرين بگيرد و آن را روي قلبش بگذارد، آن را قاب كند و در بهترين جاي خانه بگذارد.
وقتي كارت «جشن آفرين» به دستم رسيد، خاطرهي آن روزها برايم زنده شد؛ جشني كه قرار بود عصر چهارشنبه، بيستم تير 1397، براي تجليل از هنرمندان و نويسندگان حوزهي كودك و نوجوان برگزار شود.
اين جشن در فضاي معطر به كتاب «باغ كتاب تهران» و در سالن پرديس سينمايي برگزار شد و علاوه بر 9 مهمان اين مراسم، كودكان و نوجوانان به همراه بزرگترهايشان هم حضور داشتند.
«خانهي فرهنگ و هنر آفرين»، مؤسسهاي است كه اين جشن را برگزار كرد. اين مجموعه به تازگي تأسيس شده و هدفش، تقدير از هنرمنداني است كه براي بچههاي اين سرزمين، شعر، داستان، موسيقي، فيلم و نمايش آفريدهاند.
در اين جشن، تنديس طلايي صدآفرين، به 9 نفر از هنرمندان ديروز، امروز و فرداي حوزهي كودك و نوجوان تقديم شد. اين مراسم با پخش فيلم «خالهقورباغه»، به كارگرداني افشين هاشمي و تهيهكنندگي فرشته طائرپور، به پايان رسيد.
هفتهنامهي دوچرخه هم در اين مطلب، در 9 روايت، به قلم همكاران جواني كه هنوز چندان از نوجواني فاصله نگرفتهاند، به فعاليتهاي اين 9 چهرهي تأثيرگذار ميپردازد تا شما هم بيشتر با آنها آشنا شويد.
- گامهايي آرام؛ اما محكم!
فاطمه ترجمان:
هنوز، طعم شيرين بسياري از فيلمها و سريالهاي دورهي كودكي و نوجوانيام را از ياد نبردهام؛ اما برخي از آنها، جايگاه ويژهاي در ذهنم دارند؛ مثل سريالهاي «خانهي ما»، «آرايشگاه زيبا»، «قصههاي تابهتا» و...
حتي شيريني صداي آقاحنايي، خروس دوستداشتني سريال «خونهي مادربزرگه» را هم فراموش نميكنم و حالا كه در جشن تقدير از هنرمندان حوزهي كودك و نوجوان هستم، به اين نتيجه رسيدهام كه وجه مشترك بسياري از اين آثار تلويزيوني و نمايشي دلنشين، «رضا بابك» بوده است.
او هنرمندي است که هم کودک، و هم کار براي کودک را جدي ميگيرد و اعتقاد دارد كه بچهها، درك بالايي از دنياي اطرافشان دارند و كار خوب را از بد تشخيص ميدهند. شايد به همين دليل است كه هر وقت براي بچهها جلوي دوربين ميرود، از تمام وجودش مايه ميگذارد و نقشهاي ماندگاري را برايشان خلق ميكند.
او اولين گروه تئاتر كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان را تأسيس كرد و در آن به اجراي نمايش پرداخت. بابك علاوه بر بازيگري، دستي هم در نوشتن دارد و گاهي كارگرداني هم ميكند. حالا او هم بهعنوان هنرمند ديروز، امروز و فردا به جشن «خانهي فرهنگ و هنر آفرين» آمده است؛ با گامهايي آرام،اما محکم!
وقتي روي جايگاه رفت گفت: «ما پيشکسوت شديم؛ اما از کار افتاده نشديم» و حاضران با صداي تشويقشان، جملههاي او را تأييد كردند.
عكسها: پگاه فولادي
- وقتي روستا برايم دست تكان ميدهد!
فرناز ميرحسيني:
فضاي روستا، هواي خنک و درختان سرسبزش در آثار خيلي از نويسندهها ديده ميشود، درست مانند داستانهاي محمود برآبادي که فضاي بعضي از داستانهايش مثل« پروانههاي سپيد» يا « راز باغ متروک» در روستا ميگذرند. برآبادي که در سبزوار به دنيا آمده، فضاي روستا را تجربه کرده و بعدها روستا نقش مهمي در داستانهايش داشتهاند.
او از نوجواني فعاليت در مجلههايي مثل پيک سبزوار و اطلاعات دختران و پسران را آغازکرد. در جواني موقع تحصيل در دانشگاه، در يک چاپخانه هم کار ميکرد. او ارتباط با نويسندگان و شاعران را در آن سالها، از تجربههاي جالب زندگي خود ميداند، نويسندگان و شاعراني كه براي بررسي آثارشان، به محل چاپخانهي آنها رفتوآمد ميكردند. در اين تجربه او ميتوانست آنها را ببيند و کتابهايشان را قبل از چاپ بخواند.
برآبادي بيش از 60 عنوان کتاب نوشته است. بخشي از آثار او، نوشتن زندگينامهي بزرگان ايراني در عصرهاي گذشته بوده؛ مانند کتابهاي جامي، ابن سينا و ... که انتشارات مدرسه آنها را چاپ کرده است.
او هماكنون عضو هئيت مديرهي انجمن نويسندگان کودک و نوجوان و از داوران فهرست لاكپشت پرنده است و همچنان براي بچههاي سرزمينش مينويسد و مينويسد.
- مردي که هميشه پدر است
غزل محمدي:
بعضيها همين طوري پدرند؛ منظورم اين است که حتي اگر نداني فرزندي دارند يا نه، رفتارهاي پدرانه دارند. پدر از غصهي بچههايش، غمگين ميشود و هر کاري بتواند ميکند تا مشکلات و ناراحتيهايي را که مثل پشه دور و بر بچههايش ميپلکند، دور کند.
مردي مهربان و مسئول که با تجربههاي فراوان، هميشه در پي شناخت نسل جوان و نيازهايشان بوده است. «فريدون عموزادهخليلي» پدر است. پدر بودنش را در داستانهايش ميتوان ديد. هميشه در كتابها، مجلهها و هفتهنامههايي كه نوشته يا سردبيرياش را به عهده داشته، دنبال طرح موضوعهايي بوده که دردي از دردهاي بچهها را مطرح كند و راه درمانش را هم نشانمان دهد.
او هميشه دغدغهي نوجوانها و جوانها را داشته و اين را از فعاليتهاي زندگياش ميتوان فهميد. هميشه خواسته صداي جوانها را به گوش همه برساند و بگويد آي مردم؛ گوش کنيد كه اينها هم حرفي براي گفتن دارند.
براي فهميدن اين تپش قلب براي نوجوانان، همين بس که همراه با قيصر امينپور و بيوک ملکي، مجلهي «سروش نوجوان» را راه انداخت. اما آرام ننشست و اولين روزنامهي مستقل نوجوانان ايران، يعني «آفتابگردان» را تأسيس کرد. يعني او اولين کسي بود كه به همه گفت: اين نوجوانها هم روزنامه ميخواهند؛ روزنامهاي براي خود خودشان.
بعد هم كه «هفتهنامهي دوچرخه»ي خودمان را تأسيس كرد. اما باز هم آرام و قرار نداشت؛ تا اينکه در سال 1381، هفتهنامهي «چلچراغ» را تأسيس کرد؛ مجلهاي که از دههي شصتيها گرفته تا دههي هفتاديها و هشتاديها، همه با آن خاطره دارند.
عموزادهخليلي، کتابهاي زيادي هم براي بچهها نوشته: «فرياد کوهستان» (نشر حوزه و انديشه)، «آن سوي صنوبرها» (انتشارات سروش)، « زردِ مشکي» (کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان) و... داستانهايي که پشت هر کدامشان فکري بزرگ هست با روايتي شيرين.
اما يكي از كاربرديترين آثار او، «كتاب كوچك براي داستاننويسي» (كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان) است؛ كتابي كه براي نويسندههاي تازهكار، مثل نقشهي گنج عمل ميكند.
راستي، در سالهاي اخير، او كارگاههاي داستاننويسي پر و پيماني هم برگزار كرده و تجربههايش را در اختيار علاقهمندان به رمان كودك و نوجوان قرار داده است.
پيشنهاد ميکنم کتابهاي اين نويسندهي پرتلاش و خستگيناپذير را بخوانيد؛ نويسندهاي که پدر نوجوانهاي ديروز و امروز و فرداست.
عكس: فرزاد جمشيددانايي/ سايت سينما خانه
- مصطفي کتابدوست
الهه صابر:
«مصطفي رحماندوست» که به تازگي 68ساله شده، معتقد است که پيشکسوتشدن، به معني ازکارافتادگي نيست. براي همين هنوز هم باانگيزه براي بچهها مينويسد. مثلاً همين تازگيها، کتاب تازهي او با نام «شاخهها در باد، ريشهها در خاک» (انتشارات نيستان)، منتشر شد.
البته مخاطبان آثار رحماندوست، فقط فارسيزبان هم نيستند. مثلاً بهتازگي، انتشارات كانون پرورش فكري كودكان و نوجوانان، کتاب «زال و سيمرغ» او را با ترجمهي سيامك مظلومي، به زبان انگليسي برگردانده است.
با تلاش اين شاعر همداني و ديگر همكاران او، از سال 89، در كنار كتابخانهي ملي، كتابخانهي ملي كودكان و نوجوانان هم تأسيس شد تا پژوهشگران و نويسندگان بتوانند از كتابهاي اين گروه سني استفاده كنند.
كار به همينجا ختم نشد؛ رحماندوست مدتها بود كه ميخواست براي بچههايي كه بهراحتي به كتابهاي گروه سني خودشان دسترسي ندارند، كتابخانهاي مجازي راهاندازي كند؛ و حالا به همت او و همكارانش، بچهها ميتوانند بدون اينكه به كتابخانهي ملي بيايند، آنلاين، كتابهاي كتابخانهي ملي كودكان و نوجوانان را در سايت www.icnl.nlai.ir بخوانند و لذت ببرند.
نام اين چهرهي تأثيرگذار در حوزهي تأليف و تدريس ادبيات کودک و نوجوان، با بخش بزرگي از خاطرات چهار نسل از فرزندان اين سرزمين پيوند خوردهاست.
اين روزها هم رحماندوست خيلي پركار است، اما يكي از كارهاي خوب او، شركت در نشستهاي هفتگي شاعران كودك و نوجوان است؛ نشستهايي كه در خانهي شاعران ايران برپا ميشود و او در آنجا، تجربههاي خود را دراختيار شاعران جوان قرار ميدهد.
عكس: آرشيو دوچرخه
- بابابزرگ سبيلموکتي در جام باشگاههاي کتابخواني
فرناز ميرحسيني:
نميدانم آنموقع که در کتاب «بابابزرگ سبيلموکتي»، توتفرنگي روي سبيل عجيب و غريب پدربزرگش بالا و پايين ميپرد، ايدهي تأسيس «جام باشگاههاي کتابخواني» به ذهنش رسيد يا زماني كه مشغول نوشتن كتاب «امشب بزغالهها خوابشان نميآيد» بود؛ اما اين را ميدانم كه دغدغهاش اين است كه همهي بچههاي ايران، حتي آنهايي كه دسترسي كمتري به كتاب دارند، در دنياي كتابهاي كودك و نوجوان، قدم بزنند و لذت ببرند.
او آرزو دارد بچهها در «عروسي بيژن و منيژه» حضور داشته باشند و سري به «کاخي که فرو ريخت» بزنند تا از احوالات «شاهزاده بي تاج و تخت زير زمين» باخبر شوند!
جام باشگاههاي کتابخواني، يکي از طرحهاي موفقي است که او و همكارانش در دفتر مطالعات و برنامهريزي فرهنگي وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامي، مشغول اجرايش هستند.
در اين طرح، بچهها در شهرها و روستاها، گروههايي حداقل 12 نفره تشکيل ميدهند و کتابهاي گروه سني خودشان را با تخفيف وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهيه ميكنند و ميخوانند. سپس با کمک يک مربي يا تسهيلگر آموزشديده، كتابها را نقد ميکنند و دربارهي ضعفها و قوتهاي آنها با هم گفتوگو ميكنند.
سيدآبادي چند سالي است كه سردبيري پژوهشنامهي ادبيات کودک و نوجوان را هم برعهده دارد و علاوه بر نوشتن داستان براي بچهها، کارهاي پژوهشي فراواني هم در حوزهي ادبيات کودک و نوجوان انجام داده است؛ مثل كتاب «مقدمهاي بر مخاطبشناسي کتاب کودک» (کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان).
- صندوقچهاي پر از رنگ و خيال
فاطمه ترجمان:
تصويرگرها، دوستان بيادعاي نويسندهها هستند؛ دوستاني که نگاهکردن به نقاشيهايشان، اين امكان را به مخاطب ميدهد كه وقتي در ميان كلمهها قدم ميزنند، لذت بيشتري ببرند و به درك عميقتري از مفاهيم كتاب برسند.
صادق صندوقي هم از آن دسته از تصويرگراني است که از سالها پيش، نامش در شناسنامهي کتابها و آثارش در حافظهي تصويري ما ثبت شدهاست.
حتي، بدون اينکه نامش را بدانيم يا او را بشناسيم، بارها محو تماشاي نقاشيهاي پر از رنگ و خيال او شدهايم؛ تصويرگريهايي كه در کتابهاي درسي يا روي جلد رمانهاي کلاسيک نوجوان خودنمايي كرده اند. بيشتر كتابهاي ترجمهشده از ژولورن، داستانهاي گاليور، هاكلبريفين و... از جمله آثار او هستند.
خودش ميگويد براي كشيدن صورت آدمها، از چهرهي كساني كه ميشناخته، الهام گرفته است؛ مثلاً چهرهي آليس، در سرزمين عجايب، تصوير دخترش است و هاكلبريفين، صورت يكي از اقوامش...
اما براي كودكان ديروز، جذابترين و بهيادماندنيترين اثر او، كارتهاي آفرين و صدآفريني بود كه هربار بهخاطر نمرهي خوب از معلمها ميگرفتند؛ كارتهاي پرنقش و جذابي كه پر از گل و مرغ بود و با ديدن آنها، ذوق ميكردند و تواناييهايشان گل ميكرد و ميشكفت.
صادق صندوقي، سهم مهمي در موفقيتهاي شيرين دوران کودکي چند نسل از كودكان كشور داشتهاست؛ پس ما هم به خالق كارتهاي آفرين، صدآفرين جانانهاي ميگوييم و به او درود ميفرستيم.
- جامعهي نو نوار با بچهها!
ماجده آزاد:
روز جشن، او با لبخند روي صحنه رفت. مجري، رو به حاضران كرد و گفت كه «فرشته طائرپور»، بيشتر در پشت صحنهي اتفاقهاي خوب براي بچههاي ايرانزمين حضور داشته و دارد؛ و فيلمهاي ماندگاري چون «گلنار-1367»، «پاتال و آرزوهاي كوچك-1368» و «مدرسهي پيرمردها-1370» را به يادمان آورد كه تهيهكنندگي آنها را بهعهده داشته است.
طائرپور گفت كه هر جامعهاي، با کودکانش نو ميشود و خوشحال بود و به خودش افتخار ميكرد كه براي شادي فرزندان سرزمينش كار كرده است.
او علاوه بر تهيهكنندگي، مدير توليد، مجري طرح و فيلمنامهنويس هم بوده و بيشتر آثارش در حوزهي كودكان و نوجوانان است.
همچنين او نخستين سينماگر ايراني است كه در پنجاه سال گذشته توانسته، عضو هيئترييسهي سازمان بينالمللي فيلمسازان كودك، وابسته به يونسكو، باشد.
او مديرعامل خانهي ادبيات و هنر كودكان و نوجوانان نيز هست؛ جايي كه آثار فراواني را در حوزهي كودك و نوجوان توليد كرده است.
با اين همه فعاليت بهياد ماندني و تأثيرگذار براي كودكانو نوجوانان، جا دارد كه خانهي فرهنگ و هنر آفرين هم از او بهعنوان يكي از هنرمندان ديروز، امروز و فرداي بچهها، تقدير كند.
- هنرمندي همهفنحريف!
نيلوفر شهسواريان:
دربارهي مردي حرف ميزنم كه روزگاري معلم مدرسه بوده، كلي كتاب نوشته و ترجمه كرده، خالق فيلمنامه و نمايشنامههاي زيادي است، دستي هم در طراحي صحنه و نور داشته و خلاصه بهتمام معنا هنرمندي همهفنحريف است.
البته خودش، به نمايشهاي عروسكياش مينازد؛ كارهايي مثل اپراي عروسكي خيام، سعدي، ليليومجنون و... اما در ميان بيش از 30 اثر نمايشي كه از سال 1346 تابهحال به روي صحنه برده، آثار زيادي هم براي مخاطب كودك و نوجوان خلق كرده.
در ميان آثار ترجمهي او هم كتابهايي مثل بينوايان، کلبهي عموتم، ... و بهتازگي، پينوکيو براي مخاطب نوجوان مناسب است.
شايد گذرتان به خانهي هنرمندان و فرهنگسراي بهمن در تهران هم خورده باشد؛ بد نيست بدانيد غريبپور، از بنيانگذاران اين دو مكان فرهنگي مهم و نخستين مدير آنها بوده است.
ديگر چه؟ استاد دانشگاه، رئيس مرکز آموزش تئاتر و تئاتر عروسکي کانون پرورش فکري کودکان و نوجوانان (از سال 1360 تا 1369) و ... او هم از هنرمنداني است كه در جشن، تنديس صدآفرين گرفت.
غريبپور در روز جشن، چند جمله هم در شأن و مقام هنرمندان گروه سني كودك و نوجوان، براي حاضران سخن گفت، از جمله اينكه «متأسفانه در حال حاضر اگر در دنياي روشنفکري امروز، کسي قلمي بزند يا در حوزه فلسفه بنويسد يا تاريخ، فکر ميکنند شأن آن نويسنده، بالاتر از نويسندهاي است که براي کودکان قلم ميزند و اين مايهي تأسف است...»
- رنگين کماني از خاطره
ماجده آزاد:
علاوه بر بچهها، هنوز هم پدران و مادراني پيدا ميشوند که پس از 43 سال، تا نام برنامهي راديويي «سلام کوچولو» به گوششان ميخورد، دلشان غنج ميرود و كيف ميكنند.
روز جشن صدآفرين، در كليپ معرفياش، خاطرهي بامزهاي تعريف كرد. گفت مرحوم حسن حبيبي (معاون وقت رييسجمهور) در نمايشگاهي حضور داشته كه راديو هم در آنجا غرفهاي برپا كرده بود. تا صداي آشناي عذرا وكيلي از بلندگوي نمايشگاه پخش ميشود، حبيبي و خيلي از حاضران در آن نمايشگاه، به غرفهي راديو ميآيند تا صاحب اين صداي آشنا را ببينند. دكتر حبيبي هم جلوي غرفه ميايستد و ميگويد: «مرا ياد دوران كودكيهايم انداختيد...»
وكيلي ميخنديد و ميگفت كه سن و سال آقاي حبيبي از من بيش تر بود، اما انگار همه با صداي من خاطره دارند.
او که علاوه بر گويندگي، تهيه کنندگي برنامههاي راديويي زيادي را در شناسنامهي كارياش دارد، از عشق و علاقهي فراوانش به راديو و بچهها ميگويد.
وكيلي از اولين چهرههايي بود كه براي مخاطبان راديو، نمايش راديويي اجرا كرد. از ديگر افتخاراتش هم اين است كه در حين اجراي بسياري از برنامههاي راديويي براي بچهها، از خردسالان هم استفاده ميكرد و همين باعث ميشد برنامههاي او، شنيدنيتر و زندهتر باشد.
خانه ي فرهنگ و هنر آفرين، از بانويي تجليل کرد که روزها و سالهاي چندين نسل را با صدايش، رنگي ساخته و صدايش، از يادها نميرود...