در این نشست دکتر غلامعلی حدادعادل، دکتر محمدعلی عبداللهی، دکتر علی افضلی و دکتر مالکشجاعی جشوقانی حضور داشتند و ضمن اشاره به ویژگیهای ممتاز اخلاقی و عرفانی ایشان، به بررسی و معرفی سه کتاب ترجمه و تألیفی او پرداختند.
- همدلی با تاریخ فلسفه به روایت ژیلسون
مالک شجاعی جشوقانی، پژوهشگر فلسفه، با اشاره به فعالیت موازی دکتر احمدی در حوزه و دانشگاه و در خصوص فلسفهی تطبیقی، بر سهم عظیم ایشان در آشنایی طلاب حوزههای علمیه با فلسفهی غرب تأکید کرد و اظهار داشت: ایشان کتابهای «تأملات» دکارت و «نقد تفکر فلسفی غرب» را برای نخستین بار به فارسی برگرداندند. کتاب «تأملات» از متون مهم و اساسی فلسفهی دورهی جدید است، چنانکه دکارت را پدر فلسفهی جدید مینامند. برگردان این اثر به فارسی به چاپهای متعدد رسید و کتاب درسی قرار گرفت. عنوان اصلی کتاب «نقد تفکر فلسفی غرب» اثر اتین ژیلسون، چنانکه در مقدمهی کتاب بیان شده است، «وحدت تجربهی فلسفی» است. انتخاب ژیلسون برای ترجمه و حمایت از برگردان آثار او به فارسی در انتشارات سمت، نشان میدهد که ایشان همدلیهایی با جهتگیری کلان ژیلسون در روایت تاریخ فلسفه دارد.
او ضمن اشاره به سالها تدریس مرحوم احمدی در حوزهی فلسفهی تطبیقی در سطح دانشگاههای کشور، به راهاندازی دکتری فلسفهی تطبیقی اشاره کرد و اظهار داشت: سرفصل دورهی دکتری فلسفهی تطبیقی مصوب سال ۷۵، به انشای ایشان است. در اینجا بهخوبی دغدغههایشان را بیان کردند. اجمالاً هدف ایشان از راهاندازی این دوره این بود که بهنوعی سنت فلسفهی اسلامی و ایرانی ـ بهویژه فلسفهی اسلامی ـ را به گفتوگو با مسائل فلسفهی معاصر بیاورند.
او در پایان سخن به آسیبهای رویکرد مقالهمحور در علوم انسانی و بهویژه فلسفه اشاره کرد و اظهار داشت: از دههی شصت به اینسو کیفیت کتابهای فلسفیمان کمتر قابلدفاع است. شاید یکی از وجوه آن سیاست مقالهمحوری باشد که گرچه به نظر در حوزههای فنی و مهندسی، پزشکی یا علوم پایه توجیهاتی دارد، در فلسفه توجیهی ندارد. اگر افلاطون و ملاصدرا برای ارتقا در آکادمی ناچار به پر کردن فرم ارتقا بودند، به سبب مقاله نداشتن حتماً رکود علمی میخوردند و دچار مشکلات بعدی میشدند.
- انسانی فراجناحی
علیاصغر محمدخانی، معاون فرهنگی و بینالملل شهر کتاب، با اشاره به نقش پررنگ دکتر احمدی در انقلاب فرهنگی سال ۵۹ اظهار داشت: یکی از مسائلی که بعد از انقلاب فرهنگی با آن روبهرو بودیم، وحدت حوزه و دانشگاه بود: چگونگی همکاری این دو نهاد و پیش بردن مسائل. در این چهل سال، دکتر احمدی را یکی از مصداقهای واقعی ارتباط میان حوزه و دانشگاه شناختم. او شاگرد کسانی مثل استاد علامه طباطبایی بود و حوزه را بهخوبی میشناخت. از سوی دیگر، در دانشگاه تهران حضور داشت و آن حوزه را هم میشناخت. در دههی شصت به بعد توانست زمینههای لازم برای وحدت حوزه و دانشگاه را بهوجود آورد.
در ادامه با اشاره به فراجناحی بودن، نهادساز بودن، شناخت خوب از تحولات فلسفی بهواسطهی تسلط بر زبان انگلیسی، برخی از ویژگیهای اخلاقی و عرفانی از جمله سادهزیستی، بیپیرایگی، تواضع، خلوص او را زبانزد دانست و دربارهی تیزبینی ایشان در زمینهی ارتباط میان فرهنگ و دانشگاه اظهار داشت: بعد از انقلاب فرهنگی، درسهای معارف اسلامی و تاریخ اسلام به دروس دانشگاهی اضافه شد. دکتر احمدی در اولین جلسهای که با اساتید حوزوی برگزار کردند، بیپیرایه و دقیق دربارهی چگونگی رفتار در دانشگاه صحبت کردند و از نحوهی برخورد گرفته تا نحوهی نشستن را در دوازده مورد جمعبندی و ارائه کردند.
- در انداختن نظامی فلسفی
محمدعلی عبداللهی، استاد فلسفهی تطبیقی، خاستگاه دوگانهی معرفتی نویسنده در دو سنت تعلیمی و تحصیلی را فراهمآورندهی شأن او در مبادرت به فلسفهی تطبیقی دانست و اظهار داشت: میتوان گفت تلاش جانانهی مرحوم برای تدوین دیدگاههای خود بهویژه در باب معرفتشناسی، او را به یک نظامسازی یا دستگاه فلسفی نزدیک کرده است. حتماً باید به دانشجویان و محققان توصیه کنیم که در رسالهها و در پایاننامههایشان دیدگاههای ایشان را به بررسی و نقد بگذارند و قدر و قیمت این کتاب و دیدگاههای ایشان را آشکارتر کنند.
او با توجه به متن کتاب و تجربهی دانشجویی خود مواردی را در سبک و روش تطبیق دکتر احمدی برجسته کرد. ضمن بیان اهمیت نقطهی عزیمت و آغازگاه فلسفهورزی نزد او، اظهار داشت: ایشان در اینجا نقطهی ارشمیدسی و عزیمتی را در تفکر خودشان در نظر گرفته و مانند نخ تسبیح تا آخر مباحث نشان میدهند. میگویند آن نقطهی شروع، به دنبال خود نقطهی بعدی و بعدی و حل مسئلهی بعدی و بعدی را به همراه دارد. بهگونهای که اگر کسی در نقطهی آغاز با ایشان همآوایی نکند، بهآسانی میتواند بقیهی خشتهای فلسفیای که رویهم گذاشته را به نقد بنشیند و نپذیرد.
او ضمن بیان اهمیت تقسیمبندی مباحث فلسفی در دو دستهی معرفتشناختی و هستیشناختی، اظهار داشت: پیش از دکارت، مسئلهی فلسفهی اولی هستیشناسی بود، در حالیکه پس از او، بحث شناخت محور مطالعات فلسفی قرار گرفت. گرچه، در پایان قرن بیستم و در آغاز قرن بیست و یکم، بازگشتی به بحثهای هستیشناسی صورت گرفته که با هستیشناسی سابق متفاوت است. او در این کتاب اشاره میکند که تمایز و عدم خلط میان مباحث هستیشناختی و معرفتشناختی یکی از پیششرطهای کار تطبیق و فلسفهی تطبیقی است. مثلاً به فیلسوفان مسلمان نهیب زده که نزاع میان ایشان دربارهی اصالت وجود و اصالت ماهیت ناشی از خلط میان مباحث هستیشناسی و معرفتشناسی است. اگر کسی بتواند این تمایز را بهدقت و درستی مدنظر قرار داده و فهم کند و به لوازم آن پیببرد، این نزاع از بیخ و بن مرتفع میشود. همچنین بیان میکند که با تفکیک این مسائل در کتاب حاضر، این مسئله را مرتفع ساخته است.
او تقدم مباحث معرفتشناختی بر هستیشناسی و در جاهایی تلازم این دو را در اندیشهی نویسنده مشهود و شایستهی توجه بیشتر تحلیلگران دانست. ضمن بیان اینکه فلسفهورزی بهجای نقل قول و ارائهی تقریر و تبیینی صرف در روش مواجههی تطبیقی دکتر احمدی از ویژگیهای خاص کار ایشان است، مواردی را بهمنزلهی مصادیق فلسفهورزی در این کتاب ذکر کرد: کتاب در نتیجهی تقدمی که مرحوم احمدی به مسئلهی شناخت میداد، با این مسئله آغاز میشود. همچنین در میان فلاسفهی مغرب زمین، کانت تقدم یافته و مواجهه عمدتاً با آرای او است. چگونگی آغاز و پدیدآمدن معرفت، نخستین پرسش در مباحث معرفت تلقی شده و کتاب بهدنبال پاسخ به آن است. در کتاب نوشته شده که پاسخ به این پرسش، نقطهی عزیمت ما را در مسئلهی شناخت نشان خواهد داد و تمام مسائل به دنبال آن، تابعی از این مسئله خواهند بود.
او ضمن بیان اینکه، نویسنده با مرور آرای فلاسفه از افلاطون تا دکارت، آغاز تمام معرفتها را حس میشمارد، تمایز او با سایرین را در تحلیل تأثیر حس بر ما و آغاز شناخت عنوان کرد و اظهار داشت: او آغاز معرفت را ارتباط اتحادی و رابطهی وجودی میان حاس و محسوس میداند. بر آن است که علم حضوری در همین ارتباط میان حاس و محسوس پدید میآید و علیت هم همینجا اثبات میشود. نکتهی بسیار مهم این است که تمام آگاهیهای پسینی ما از همین نقطه ناشی میشوند.
او در زمینهی ابداعات نویسنده اظهار داشت: ایشان مواجههای جدی با کانت برقرار کرده است، مبنی بر اینکه کانت بهجای تصدیق بایستی «نقد عقل محض» را از تصور شروع میکرد. همچنین تقسیم کانت از قضایا به سه نوع تحلیلی، تألیفی و تألیفی پیشینی را رد کرده است و با در نظر داشتن نظر شارحان کانت بیان کرده که قسم چهارم، قضیهی تحلیلی پسینی، که کانت آن را محال تلقی کرده است، از اتفاق تنها قضیهی ممکن است. احمدی بر این باور است که همهی قضایا، قضایای تحلیلیاند. بعد از نقطهی آغاز معرفت، ذهن از طریق مقایسه و سنجش، صرفاً ویژگیهای موضوع را در میآورد و بار بر موضوع میکند. از همین منظر هم تقسیم قضیه را در فلسفهی اسلامی نقد میکند و بین تحلیلی بودن و پسینی بودن پارادوکسی قائل نیست.
او در پایان با بیان اینکه آنچه در باب این کتاب گفته شده، تمام موارد لازم برای ساخت نظامی فلسفی در بحث شناختشناسی را در برنمیگیرد، به مواردی چون گذشتن از نقش زمان که در فلسفهی کانت و معرفت بسیار مهم است؛ چگونگی تبدیل علم حضوری به علم حصولی؛ امر دلالت با توجه به صبغهی صدسالهی مطالعهی آن در مغرب زمین در باب زبان و نقش زبان یا ماهیت در فلسفهی اسلامی و مغرب در معرفت حصولی، بهمنزلهی جاهای خالی کتاب اشاره کرد.
- تأملات فلسفی اجتهادی
علی افضلی، پژوهشگر و مترجم فلسفه، ویژگی اصلی فیلسوف را تأملات و تفکرات فلسفی اجتهادی دانست و توضیح داد: تفکر فلسفی اجتهادی خودش را در نظرات فلسفی جدید و نقادی آرای دیگران نشان میدهد. لذا گرچه واژهی متکلم در فضای فلسفی ما شأن خوبی ندارد، بسیاری از متکلمین ـ از جمله فخر رازی ـ فیلسوفان راستیناند. با این مقدمه، کتاب «بنلایههای شناخت» را از مصادیق تفکر فلسفی اجتهادی میدانم؛ یعنی در آن هم به نقد و بررسی آرای دیگران پرداخته شده و هم حرف جدید طرح شده است. کتاب از این نظر، واقعاً ارزشمند است، هرچند که در محتوای آن میتوان بسیار حرف زد. دکارت هم، طرحی فلسفی در انداخت که از قرن هفدهم تاکنون همه را به رد یا تکذیب خود واداشته است.
او تلاش نویسنده را برای ارائهی فلسفهای تطبیقی در زمینههای معرفتشناسی و هستیشناسی واجد اهمیت دانست. مباحث «بنلایهها» را تأملات اجتهادی و طرح برخی مباحث مهم فلسفی عنوان کرد. از تأملات اجتهادی به لفظی قلمداد کردن نزاع دیرپای میان اصالت ماهیت و وجود؛ حضوری دانستن علم به عالم خارج برخلاف نظر اتفاق فیلسوفان اسلامی، بیان اینکه معرفت به تصور است نه تصدیق اشاره کرد و هر سه را بسیار مهم و دگرگونکننده دانست. دربارهی مورد اخیر، اظهار داشت: مرحوم احمدی در جایی در این کتاب میگوید: خطا در تصدیقات است. به نظر، جمع کردن این دو قول با یکدیگر از لحاظ فلسفی مشکل دارد. چرا که خطا در معرفت اتفاق میافتد. حالا بودن خطا در تصدیق و از دیگر سو در معرفت، مستلزم آن است که معرفت در تصدیق باشد و نه تصور.
افضلی ادامه داد: کانت قضایا را به دو قسم تألیفی و تحلیلی تقسیم میکنند. مرحوم احمدی ادعایشان این است که اصلاً قضیهی تألیفی نداریم: همهی قضایا تحلیلیاند. همچنین اصلاً قضایای پسینی، قضایای بعد از تجربه یا ماتأخر، نداریم: همهی قضایا پیشینیاند. اینها همه جای بحث دارند. به نظر میرسد که او تحلیلی و پسینی و پیشینی را با تعریفی غیر از آنچه کانت مدنظر داشته به کار میبرد. منظور کانت این نیست که قضایایی پیش از آنکه تجربهشان کنیم، بهصورت فطری وجود دارند. کانت اصلاً قضایای فطری را قبول ندارد و بر آن است که معرفت ما با تجربه شروع میشود، اما در عین حال بخشی از آن را قضایای پیشینی میداند.
او ضمن بیان اینکه دکارت به مناسبت نوآوریها و نقادیهایش یکی از بزرگترین مصادیق مجتهدین فلسفی است، اظهار داشت: چه موافق، چه مخالف بر تأثیر دکارت در فلسفه آگاهاند. از فیلسوفان دکارتی مثل لایبنیتس و اسپینوزا تا کسانی مثل هیوم و کانت که با دکارت مخالف بودند، هر یک بهنوعی به او پرداختند. حتی فیلسوفی مثل ویتگنشتاین و فلاسفهی تحلیلی که مابعدالطبیعه را نمیپذیرند، به دلایلی به بحثهای دکارت توجه داشتند. مهمترین کتاب و زیربنای فلسفهی دکارت، کتاب تأملات است. مرحوم دکتر احمدی بعد از گذشت چند دهه از ترجمهی مرحوم فروغی از «گفتار در روش» دکارت، برای نخستین بار این اثر دکارت را بهخوبی ترجمه کرد. در عین حال، هر دوی ما بر این باور بودیم که اگر به دو اثر دیگر دکارت توجه نکنیم، کتاب «تأملات» ناقص و بد فهمیده میشود. یکی کتاب «اعتراضات و پاسخها» که در آن ابهامات کتاب تأملات را باز میکند و دیگری کتاب «نامهها».
او در ادامه مسائلی چون کوگیتوی دکارتی، برهان وجودی، برهان علامت صنعتی، دلایل تمایز نفس و بدن، برهان اثبات عالم خارج، را در کتاب تأملات واجد جنبهی اجتهادی و بسیار تأثیرگذار دانست. اشاره کرد که ادلهای که در این موارد ارائه شده قابلتأمل است و دربارهی برهان اثبات عالم خارج دکارت اظهار داشت: دکارت ابتدا در عالم خارج یا ماده تردید میکند. سپس با ارائهی دو برهان، از راه اثبات وجود خدا و کمالات الهی، وجود عالم خارج را ثابت میکند. او برخلاف فیلسوفان دیگر که از راه عالم خارج خدا را ثابت میکنند، از راه خدا عالم خارج را ثابت میکند. به عقیدهی من هم، اگر کسی پیشاپیش وجود خدا را ثابت نکرده باشد، اثبات عالم خارج بدون توجه به وجود خدا انجامشدنی نیست. ما از عالم خارج تصوراتی داریم. مثلاً تصوری از درخت در ذهن ما است. سؤال اینجاست که آیا خداوند میتواند صورتی از درخت در ذهن ما بیافریند، بدون آنکه درختی در خارج وجود داشته باشد؟ برهان دکارت بر آن است که خدا این صور را در ما آفریده و چون فریبکار نیست، حتماً باید این صور مابهازا داشته باشند. لذا به اعتقاد من حداقل به این سادگی ما نمیتوانیم عالم خارج را بدون این برهان ثابت کنیم.
- وحدت ناکامی تجربه فلسفی
غلامعلی حدادعادل، رئیس فرهنگستان زبان و ادب فارسی، حین برشمردن خاطراتی از آشنایی دیرپای خود با مرحوم احمدی، به علاقهی شدید او به فلسفه و بهویژه حوزهی تحلیلی، همکاری پرشور در شورای تحول علوم، خصوصیات ممتاز اخلاقی وی اشاره کرد. یادآوری کرد که در زمان حیات دکتر احمدی هم دو مجلس به احترام ایشان برپا شده است. سپس در مورد آشنایی مترجم با این کتاب و انگیزههای ترجمهی آن، به نقش منوچهر بزرگمهر با تدریس این کتاب در گروه فلسفهی دانشگاه تهران در مقطع کارشناسیارشد اشاره کرد و دربارهی جذابیت خاص کتاب اظهار داشت: محتوای این کتاب با حالوهوای حاکم بر آن زمان تناسبی نداشت. در این دوره، روشنفکران غیردانشگاهی گرایش شدیدی به مارکسیسم و کمونیسم و هگل داشتند و ماتریالیسم دیالکتیک ورد زبانشان بود. در دانشگاه هم پوزیتیویسم رواج داشت، گرچه این در گروه فلسفه کمرنگتر بود. این کتاب تکرار آن حرفها نبود. نه آب به آسیاب پوزیتیویسم میریخت و نه تأیید ماتریالیسم دیالکتیک و مارکس و انگلس بود. از اینروی، در نظر امثال ما کتاب عجیبی بود که در آن فیلسوفی فرانسوی، مسیحی و متعهد به دیانت مسیح، ضمن نگارش نوعی تاریخ فلسفهی جدید از قرون وسطی به بعد، از فلسفهی سنت توماس در قرون وسطی دفاع میکرد. دکتر احمدی از حوزه به دانشگاه آمده بود و نزد علامه طباطبایی فلسفهی اسلامی خوانده بود. حالا میدید که فیلسوفی در بالاترین سطح کار تحقیقی، همان حرف فلاسفهی اسلامی را میزند. این برای او خیلی جاذبه داشت. هنوز پایاننامه نگرفته بودیم که ترجمهی آن را شروع کرد.
او دربارهی ماجرای تغییر عنوان کتاب در برگردان اظهار داشت: زمانی به دعوت دکتر احمدی به قم میرفتم و درس میدادم که به من گفت این کتاب را تمام کردم و میخواهم چاپ کنم، ولی نگرانم اگر اسمش را «وحدت تجربهی فلسفی» بگذارم، بسیاری از مخاطبان متوجه منظور کتاب نشوند. من عنوان «نقد تفکر فلسفی غرب» را پیشنهاد دادم که در جا پذیرفته شد و یادگاری از من بر کتاب باقی ماند.
او دربارهی محتوای کتاب اظهار داشت: این کتاب درسگفتارهای ژیلسون در حدود ۱۹۳۶ در کرسیای است که به احترام ویلیام جیمز ایجاد شده بود. ژیلسون فیلسوف مسیحیای نوتوماسی است و با فلسفهی سینوی و مشایی کاملاً همداستان است. جالب است بدانید که سنت توماس در کتاب اصلی خود با عنوان «کلیات الهیات» بیش از چهارصد باب از ابنسینا نام برده است. ژیلسون حدود پنجاه اثر تألیف کرده که از این میان ۴۵ اثر به فرانسه و نه اثر به انگلیسی است. از کل این پنجاه عنوان تاکنون نه کتاب به زبان فارسی ترجمه شده است. ای کاش همهی کتابهای او به فارسی ترجمه شود، چون یکی از مسائل جامعهی امروز ایران همزمان سروکار داشتن با فلسفهی غرب و فلسفهی اسلامی است. بسیاری از طلبههایی که در حوزهی علمیه فلسفهی اسلامی میخوانند، در دانشگاهها یا در قم فلسفهی جدید هم میخوانند. این دو سنت امروز پابهپای هم در ایران زنده و فعال است. وجود همزمان این دو سنت خصوصاً در سالهای بعد از انقلاب که توجه بیشتری به حکمت اسلامی شده است، مسئلهی چگونگی تعامل این دو و تطبیق آنها را برجسته و مهم کرده است.
او در خصوص حرف اساسی ژیلسون در این کتاب بهاختصار گفت: ژیلسون میگوید دکارت فلسفه را خراب کرد، از آن جهت که ریاضیات را مبدأ نخستین قرار داد و خواست که تکلیف فلسفه را با ریاضیات روشن کند. کانت هم به فلسفه ضربه زد، از آن جهت که خواست با فیزیک تکلیف فلسفه را روشن کند. دیگرانی هم با علم کلام و منطق و اصالت تسمیه به خطا رفتند. ژیلسون بحث را از کلیات آغاز میکند، اینکه در اواخر قرون وسطی چطور انحرافی در فهم کلیات پیدا شد و این چگونه به نومینالیسم کشیده شد و بعد اوکام علم کلام را حاکم کرد. بعد از آن دکارت با اصل گرفتن ریاضیات مشکل ایجاد کرد و بعد کانت هم همینطور. همچنین آگوست کنت جامعه و مارکس، اقتصاد را اصل گرفت. ژیلسون میگوید که هر یک از اینها سرنوشتشان این بوده که با نفس تازهای شروع میکردند و بعد در پایان به گرههای کوری میرسیدند. این گرههای کور منجر به شکاکیت میشد، کمااینکه هیوم نتیجهی کار دکارت و لاک بود و آگوست کنت که فلسفه را بر باد داد نتیجه همین ناکامیها بود. حرف ژیلسون این است که سرنوشتی واحد در تمام این تجارب تکرار میشده است. مرادش او از وحدت تجربه فلسفی همین است که اینها همه به ناکامی و شکاکیت منجر میشده است و علت این بوده که این فیلسوفان بهجای اینکه مبدأ نخستین را وجود بگیرند، یکی از مظاهر یا جلوههای وجود میگرفتهاند. ژیلسون معتقد است که راه درست تفکر فلسفی این است که ما وجود را مبنا و مبدأ قرار دهیم.
او در پایان، بخشهایی از برگردان کتاب ژیلسون را خواند و ضمن اشاره به ناشناخته باقی ماندن ارزش کارهای دکتر احمدی و ژیلسون، تصریح کرد: به نظرم پیام مهم دکتر احمدی در ترجمهی این کتاب، این است که فیلسوفانی مثل ژیلسون و امثال او را باید بشناسیم. آنها میتوانند به ما کمک کنند تا فلسفهی اسلامی را در کنار فلسفهی غربی آورده و میان این دو داوری عالمانه بکنیم.