اما هنوز کلام او به کمال ننشسته بود که وزیر خارجهاش مایک پمپئو در مصاحبهای خبری با شبکه سیانبیسی علاوه برحمایت از ترامپ، بر پیششرطهای گذشته خود تأکید کرد.
اینگونه بهنظر میرسد که ترامپ مسیری معقول و ممکن و گامی کوچک به سوی مذاکره برداشته و پمپئو غیرممکنی بزرگ را در مسیر گفتوگو قرار داده است.
یک تحلیلگر در این وضعیت باید چه نظری درباره این تضاد عجیب داشته باشد؟ گروهی معتقدند این رفتار ترامپ یک جنگ روانی جدید برای شکستن تتمه مقاومت مردم است. درواقع او این پیام را ارسال میکند که حاضر است بدون هرگونه پیششرط مذاکره کند اما این دولتمردان ایران هستند که از مذاکره گریزانند؛
بنابراین او حق دارد شدیدترین رفتار را با ایران پیش بگیرد و از این طریق مردم را علیه نظام تحریک میکند. این تحلیل هرچند میتواند یکی از دلایل سخنان ترامپ باشد اما موضع پمپئو تحلیل مذکور را خدشهدار میکند؛ چرا که وزیر خارجه آمریکا باز هم بر پیششرطهای آمریکا تأکید میکند.
بر کسی پوشیده نیست که ترامپ در چینش افراد کنار و زیردست خود هیچ مخالفی را برنتابیده و کابینهای کاملا فرمانبر و مطیع فراهم آورده اما با این حال چرا صدای واحدی از دستگاه دیپلماسی آمریکا به گوش نمیرسد. بهنظر میرسد علت این آشفتگی نبود تصمیمی واحد و مشخص برای آینده روابط خارجی آمریکا، دستکم درباره ایران در سیستم دیپلماسی این کشور است.
این در حالی است که اگر از منظر روانشناسی ترامپ را بررسی کنیم شاید پاسخی نسبتا روشن برای این تضاد بیابیم. دونالد ترامپ از هنگام روی کار آمدن نشان داده که مرد عرصه تجارت است و نه سیاست. همین امر هم باعث شده تا با برهم زدن نظم رایج جهانی به جهش اقتصادی مثبت برای آمریکا دست یابد اما این جهش نهتنها متضمن حفظ روابط حسنه آمریکا با متحدان تاریخیاش نبوده که در بسیاری موارد در تضاد با آن قرار داشته است.
این روانشناسی در عرصههای دیگر هم رخ نموده است؛ خروج آمریکا از یونسکو یا معاهده پاریس و حتی برجام نشان میدهد که ترامپ حتی برای جهانی که در آن زندگی میکند ارزشی قائل نیست و فقط کسب سود و درآمد برایش مهم است.
او در عرصه حقوق بشر هم برخلاف آنچه درباره مذاکره با ایران میگوید چندان دغدغه انسانی ندارد. کسی که حتی برایش جدا کردن کودکان مهاجران از والدینشان کمترین نگرانی و دغدغهای را پیش نمیآورد و صدالبته از کشتار گسترده انسانی در یمن از سوی دولت همپیمان خود، عربستان سعودی حمایت میکند و به نسلکشی فلسطینیها توسط صهیونیستها هم معترض نیست، چطور ناگهان نگران مردم ایران میشود؟! ترامپ یک تاجر به تمام معناست.
برایش اهمیتی ندارد که با سلاح آمریکایی چهکسی کشته شود، فقط کافی است سلاح آمریکایی فروخته شود، اهمیتی ندارد همپیمانانش چه میگویند. او تنها بهدنبال کاهش هزینه و سود بیشتر است و اساسا نه اعتقادی به برجام دارد و نه محیطزیست. مهم آن است که کجا دلار بیشتری بهدست میآورد. او میخواهد ستاره صحنه باشد؛ چه در کنار رهبر کرهشمالی و چه در کنار نخستوزیر ژاپن. او عاشق دیده شدن است.
و اینها نشان میدهد که شاید مذاکره با ترامپ آنقدرها پیچیده نباشد؛ فقط کافی است یک مذاکره کاملا اقتصادی را پیش گرفت. کمی هم به او اجازه داد جلوی دوربین خودی نشان دهد. در مذاکره با او نیازی به گفتمان سیاسی در هیچ حیطهای نیست. او تاکنون جز دلار و دیده شدن حرف دیگری نداشته است.
در خروجش از یونسکو، معاهده پاریس یا روابط با اروپا، کانادا، چین و حتی ادامه حضور در ناتو فقط چرتکه انداخته است. احتمالا حالا به یک بازار جدید فکر میکند. با او دیگر نیازی به توافق بر سر مسائل دیگر نیست و یک مذاکره چند بعدی پیش رو نخواهد بود. احتمالا او برخلاف اسلاف خود حریف آسانتری برای مذاکره است. مذاکرهکنندگان ما نشان دادهاند در این عرصه قدرتمندند و ترامپ حریف سختی پشت میز نیست.