از محلهای که روزگاری هر کوی و برزنش نام پرطمطراقی داشت و به واژگانی چون دوله و سلطنه و نظام مزین بود، فقط یک پوسته فرسوده و فرتوت باقی مانده است. زوال تدریجی بر اثر گذر زمان از یک سو و هجوم تولیدی و انبارهای کیف و کفش و کاغذ از سوی دیگر، این محله قدیمی و اصیل و سابقاً اعیاننشین تهران را به سمت نیستی سوق میدهد.
بافت مسکونی بهارستان هر روز لاغرتر میشود. دلیل این کوچ اجباری و سقوط پلاک به پلاک خانههای مسکونی گرفتار شدن آنها در انبوهی از مشکلات و معضلات است. اگر روزگاری بوی غذا و عطر یاس هوش از سر هر عابر و رهگذری میبرد، امروز بوی چسب و چرم مصنوعی کوچهها را برداشته و ترکیبش با صدای گوشخراش تقتق چکشها حال محله را خراب کرده است.
بدون حضور احمد شریفان سرک کشیدن به کوچهها و کارگاههای تولید کفش و عکس گرفتن از آنها میتواند چالشبرانگیز باشد! دبیر شورایاری محله بهارستان در تهیه این گزارش راهنمای ماست. او در ابتدا از شرایط کلی محله میگوید: «قبل از انقلاب و در دهه 50، باغ سپهسالار نخستین بازار کیف و کفش تهران بود.
از همان سالها در داخل محله کارگاههای کوچک تولید کفش فعالیت میکردند. البته تولید آنها محدود و در حد دوخت ودوز 10 تا 15 جفت کفش دستساز در طول روز بود. اما از اوایل دهه هشتاد بهویژه سال84، شاهد هجوم صنف تولیدی کیف و کفش به محله بهارستان بودیم. آنها انبار و کارگاههای خودشان را از اطراف تهران و خارج شهر به این محدوده منتقل کردند. دلیل این اتفاق هم فروش تغییر کاربری توسط شهرداری در آن سالها بود.
صنف کاغذفروشیها هم از این موقعیت استفاده کردند و به اینجا آمدند. این موضوع تا اوایل سال 93 ادامه داشت. بعد از آن شهرداری برای سر و سامان دادن به وضع محله بهارستان و دیگر محلههای اطراف شروع به انتقال این اصناف از محله کرد. تا امروز حدود 700 کارگاه و انبار و تولیدی از محدوده بهارستان منتقل شده است. با وجود این، تعداد آنها همچنان بسیار زیاد است. محله ما مثل شترمرغ است، یعنی نه مسکونی بودن و نه تجاری بودنش مشخص است.»
- پهن شدن اعتیاد در کف محله
در محله که سرازیر میشویم، نخستین معضل خودش مقابل دیدگان ما ظاهر میشود. مرد ژولیده و خماری که کف پیادهرو پهن شده است! شریفان میگوید: تشدید معضل اعتیاد یکی از پیامدهای منفی تجمع کارگاهها و کارگران آنها در محله است: «آمار دقیقی ندارم، اما سرانگشتی که حساب کنیم بالغ بر هزار و شاید هم حدود 1500 کارگاه تولیدی و انبار کیف و کفش و کاغذ در این محدوده وجود دارد.
بعضی از اینها سالها قبل با پرداخت پولهای سنگین از شهرداری مجوز تغییر کاربری گرفتهاند. بعضی هم خانهها و آپارتمانهایی را خریداری یا اجاره کردهاند و بهصورت غیرقانونی از آنها بهعنوان تولیدی و انبار استفاده میکنند. چراکه هزینه اجاره و خرید یک خانه مسکونی از یک ملک تجاری به مراتب کمتر است. هرکدام از این کارگاهها تعدادی کارگر دارند که شبانهروز کار میکنند و اغلب هم افغان هستند. تعداد کارگران بعضی از آنها به 40 نفر هم میرسد. در بین این کارگرها تعداد معتادان هم کم نیست. همین مسئله بحث اعتیاد در محله را تشدید کرده و پای خردهفروشان مواد را به اینجا باز کرده است.»
- صداهای گوشخراش و آزاردهنده
بوی چسب و مواد اولیهای که برای تولید کفش به کار میرود فضا را پر کرده است. داخل یک کوچه بنبست 11 ساختمان نوساز و قدیمی وجود دارد که 10 تای آنها کارگاه و تولیدی کفش است و فقط یک خانه مسکونی در ته کوچه تنها افتاده است! در هرکدام از طبقات این خانهها کارگاهها و تولیدیهای مختلف مشغول کار هستند. صدای آزاردهنده تق تق چکش و قرقر کردن دستگاهها یک لحظه قطع نمیشود.
برای مردم محله اصوات آزاردهنده و گوشخراش درهم تنیده شده، سمفونی سردرد و جنون است! سراغ ساکنان تنها خانه مسکونی کوچه بنبست میرویم. اهالی خانه پی کار و بار روزانه رفتهاند و فقط خانم صدف یعنی مادر خانواده در منزل است. او که دل پری از همسایگی با این مهمانهای ناخوانده دارد، میگوید: «از دست اینها آرامش نداریم.
سر و صدای شبانهروزی و بوی آزاردهنده فقط یک طرف ماجراست و مزاحمتهای اخلاقی که برای خانوادهها ایجاد میکنند طرف دیگر است. روزی نیست که صدای دعوا و داد و بیدادشان در کوچه نپیچد.
هر بار هم که دعوا میکنند شیشهای میشکند و خردههایش وسط کوچه میریزد. پوشش کارگران آنها و حرفهایی که در این محیطها رد و بدل میشود هم اصلاً مناسب خانواده و زن و بچه مردم نیست. چند بار پیش آمده که از آزار و اذیت آنها به ستوه آمده و به پلیس 110 زنگ زدهایم. اما این کار هم فایدهای ندارد.
یک فرمی را پر میکنند و میروند. یکی از مأموران میگفت کارگاهها جواز دارند و چون کار غیرقانونی نمیکنندکاری از دست پلیس ساخته نیست.» جدا از مشکلات و خسارتهای معنوی، به اهالی خسارتهای مالی قابل توجهی هم وارد شده است. این مادر خانواده ادامهمیدهد : «این وسط اسیر شدهایم.
کسی هم این خانهها را نمیخرد یا اگر مشتری هم پیدا شود پول خیلی کمی پرداخت میکند. پولی که با آن نمیتوانیم خانهای مشابه در محله دیگری خریداری کنیم. حدود 50 سال است که در این خانه و محله هستیم و این کارگاهها و تولیدیها ضرر مالی زیادی به مردم وارد کردهاند. حضور آنها باعث شده ارزش ملک و خانههای محله حسابی پایین بیاید. البته اگر مشتری پیدا شود!»
- قرق کردن کوچه!
برخی از اهالی به محله لقب دینامیت دادهاند! وقتی شریفان دلیلش را میگوید در این مورد با آنها هم عقیده میشویم: «همانطور که اشاره کردم بین هزار تا هزار و 500 کارگاه و تولیدی کیف و کفش و کاغذ در محله وجود دارد. بیش از 65درصد از خانههای اینجا غیرمسکونی بوده و تبدیل کارگاه و انباریهایی پر از مواد اشتعالزا شده است، از چسب و چرم مصنوعی و طبیعی گرفته تا کاغذ و مقوا.
فقط کافی است کوچکترین بیاحتیاطی از طرف یکی از کارگران که شبانهروز کار میکنند اتفاق بیفتد. داخل این کارگاهها کپسولهای گاز به تعداد زیاد وجود دارد. اگر مانند چند مورد حریقی که در مرکز شهر اتفاق افتاد، اینجا هم حادثهای رخ بدهد، آتش سریع به سایر خانهها و قسمتهای دیگر محله سرایت میکند. اغلب کوچهها هم باریک و بنبست است.
ماشین و تجهیزات آتشنشانی نمیتواند راحت وارد این معابر شود. ناایمن بودن و خطر آتشسوزی مهیب باعث شده تا مردم به محله لقب دینامیت بدهند. البته این دینامیت فعلاً خاموش است اما اگر خدایی نکرده اتفاقی بیفتد، فاجعهای مانند پلاسکو را شاهد خواهیم بود.
تراکم جمعیت آنقدر بالاست که در صورت بروز حادثه خدایی ناکرده تلفات و خسارتهای زیادی به شهروندان و کاسبان وارد میشود. بارها این موضوع را به شهرداری گزارش کرده و هشدار دادهایم. این وضعیت برای یک محله مسکونی در قلب تهران اصلاً مناسب نیست.» بعد از گشتن در کوچهپسکوچههای محله به یک معبر ویژه میرسیم. اهالی به کوچه جابرزاده که یک سر آن به خیابان سعدی و طرف دیگرش به باغ سپهسالار میرسد لیانشامپو میگویند!
دلیل این نامگذاری هم هرج و مرج و به نوعی خودمختاریای است که مغازههای این راسته برای خودشان دارند. اغلب کاسبان فضای مقابل ملک تجاریشان را با چیدن کالا و گذاشتن خرکهایی اشغال کردهاند، به شکلی که جا برای عبور و مرور مردم نیست. مردم از سهلانگاری مأموران سدمعبر در برخورد با این بینظمی آشکار و آزاردهنده گله دارند. البته شریفان که بهعنوان دبیر شورایاری محله این موضوع را پیگیری کرده و نامهنگاریهایی هم با شهرداری انجام داده میگوید پاسخ غیررسمیای که دریافت کرده این است که زورشان به کاسبان این کوچه نمیرسد.
- حق با همسایههاست
اما آنهایی که در این کارگاهها کار میکنند هم حرفهایی برای گفتن دارند. یکی از آنها که نمیخواهد نام و تصویرش چاپ شود میگوید: «اگر بخواهم راست و حسینی بگویم، حق با مردم و در و همسایه است. در هر کارگاه 30ـ 40 نفر شبانهروز کار میکنند و سر و صدا ایجاد میشود. بعضی از کارگرها با زیرپوش و لباسهای نامناسب بیرون میآیند. گاهی حرفهای نامربوط بههم میزنند و خلاصه آسایش را از مردم محله گرفتهایم.
خود من حاضر نیستم زن و بچهام در چنین محلهای زندگی کنند. اما خب ما هم چارهای نداریم. سالها قبل چند صد میلیون تومان پول دادهایم و از شهرداری اجازه تغییر کاربری این خانههای مسکونی به کارگاه و انباری را گرفتهایم. حالا هم جای مناسبی برای انتقال ما ندارند که تمام زیرساختها مثل رفتوآمد آسان و آب و برق و گاز را داشته باشد.
خودمان هم توان مالی برای انتقال کارگاه و کارگران به مکان دیگری را نداریم. البته با این وضع کساد بازار هم قدرت تولید چندانی برای کارگاهها نمانده و اگر آمار بگیرید شاید تولیدشان به 50درصد کاهش پیدا کرده باشد. خیلی از کارگاهها هم حدود یکماه است که تعطیل کردهاند تا ببینند در آینده وضعیت اقتصاد چطور میشود.»
شهرام عابدینی یکی دیگر از تولیدکنندگان کیف و کفش هم مقصر اصلی اوضاع نابسامان محله بهارستان را سیاستهای اشتباه مدیران سابق شهرداری میداند و میگوید: «حدود 65 درصد از املاک این محله کارگاه و تولیدی و انباریهایی است که در سالهای گذشته با پرداخت مبالغ سنگین تغییر کاربری را از شهرداری خریدهاند.
خودم حدود 4 سال قبل 375 میلیون تومان پرداخت کردم تا تغییر کاربری بگیرم. علاوه بر این یک مقدار پول هم از من و بقیه گرفتند تا برای ما پارکینگ تأمین کنند که این کار را هم انجام ندادند. شما حساب کن حتی اگر از هر ملک تغییر کاربری داده شده، 150 میلیون تومان به علاوه پول پارکینگی که ساخته نشد هم گرفته باشند چه پول هنگفتی میشود؟!
این سیاست مدیران سابق شهرداری بود که برای درآمدزایی اجازه تغییر کاربری خانههای مسکونی را دادند. در واقع ما هم مانند همسایهها ضرر کردهایم. یکجایی در بیابانهای اطراف تهران به ما معرفی کردهاند که کارگاه درست کنید. جایی که مترو یا اتوبوس، آب، گاز، برق و آب ندارد. اگر بستر فراهم باشد و جای مناسبی در نظر بگیرند خودمان هم مایل هستیم تا به آنجا نقل مکان کنیم و این تولیدیها تبدیل به دفتر فروشمان شود.»
- پاســخ مسئولان شهرداری
رئیس اداره ساماندهی منطقه 12 میگوید: «انتقال انبار و کارگاهها و تولیدی کیف و کفش و کاغذ از اولویتها اداره ساماندهی مشاغل به شمار میرود اما انجام این کار زمانبر است چون باید با مشارکت و همکاری چند دستگاه از جمله اصناف و وزارت صنعت و معدن انجام شود و این موضوع کمی زمانبر است. تاکنون هزارو200 رأی برای تولیدیها و انبارهای کیف و کفش مبنی بر انتقال آنها به خارج از محدوده شهر صادر کردهایم که آماده اجرا است.
زمینهایی در قرچک و ورامین هم برای این منظور در نظر گرفته شده است. اما خب هنوز زیرساختهای لازم برای انتقال آماده نیست و باید امکانات اولیه مثل آب و برق و گاز برای آنها تأمین شود. تلاش ما این است که تا قبل از نهایی شدن انتقال، مزاحمت و خطرات و آسیبهای این اماکن برای محله و مردم به حداقل برسد.
به هر حال این قبیل مشاغل برای بافت شهری مناسب نیستند و در آینده تمام آنها به خارج از شهر منتقل خواهد شد. این کارگاهها نباید در شب که وقت استراحت مردم است سر و صدا تولید کنند. اگر این موضوع رعایت نمیشود شهروندان با سامانه 137 تماس بگیرند یا مستقیم به اداره ساماندهی شهرداری منطقه مراجعه کنند تا اقدامات لازم را انجام دهیم.»
«شهاب حسنزاده» درباره سدمعبر کوچه جابرزاده هم تأکید میکند: «به شدت پیگیر سر و سامان دادن به وضع کوچه هستیم یکی از مشکلات جدی ما همین کوچه است. هربار مأموران ساماندهی در محل حاضر میشوند، کاسبان اجناس را جمع میکنند و زمانی که مأموران حضور ندارند دوباره بساطشان را مقابل مغازه قرار میدهند!
مردم از این موضوع گله دارند اما وقتی مأموران ما برای باز کردن کوچه و جمع کردن بساط اقدام میکنند طرف کاسبان را میگیرند و به ما معترض میشوند؟! حدود 20 مغازه در این کوچه رأی اخطار گرفتهاند و اگر بیتوجهی و تخلف آنها ادامه داشته باشد برابر قانون با آنها برخورد میکنیم.»
مشکلات محله بهارستان با تولیدیها و انبارهای کیف و کفش و کاغذ مانند یک کلاف درهم پیچیده با گرههای کور است که به این آسانیها باز نشده و راست و ریست نمیشود!