دل‌تنگ من نشده‌اید؟! نبودنم را احساس نمی‌کنید؟! مرا به یاد نمی‌آورید؟!

منم! احساس سبز رويش، آبي آسمان و انعکاسش در دريا، قرمزي لپ‌هاي گل، رنگارنگي پاييز، سفيدي زمستان، ميوه‌‌هاي آب‌دار تابستان، ناشناختگي بهار...

هنوز هم مرا نشناخته‌ايد؟ تداعي‌گر چيزي نبوده‌ام؟! به‌يادم نمي‌‌آوريد؟ روح آب، درست حدس مي‌زد! بود و نبودم را نمي‌فهميد. پس خيال شناختن و باز‌ پس‌گرفتنم را هم نداريد. حيف فکر مي‌کردم...

خوش‌خيال بودم که فکر مي کردم اگر بروم، طبيعت را دوباره به‌ياد مي‌آوريد.

 

رستا درويش، 14ساله از تهران

 

 

  • بچه‌هاي عصر تكنولوژي

چرا همه ‌اين‌قدر غرق گذشته شده‌اند؟! چرا هرچه مي‌شود، با طعنه‌ي توأم با حسرت مي‌گويند زمان ما اين‌چيزها نبود؟!

چپ مي‌رويم از خاطرات دوچرخه‌سواري‌ در کوچه‌هاي باريک مي‌گويند، راست مي‌رويم از کتک‌هايي که به‌خاطر درس‌نخواندن و نمره‌ي پايين مي‌خوردند و از چوب و خودکار بين انگشت‌ها آسمان و ريسمان مي‌بافند.

آخر مگر عصر تکنولوژي بد است؟! مگر بچه‌هاي الآن که مثل من هستند، بدند؟!

اين دوره کمي سرد است، بچه‌ها درگير شبكه‌هاي اجتماعي هستند، درگير اين‌كه شمار لايک‌ها و فالوئرهايشان بالا برود. اسير کلاس واليبال و زبان انگليسي و ژيمناستيک و هزار و يک کلاس ديگرند.

بچه‌هاي عصر تکنولوژي بچه‌هاي بدي نيستند، فقط از لذت‌هاي دوران کودکي شما دور افتاده‌اند؛ از همان بازي‌هاي لي‌لي و هفت‌سنگ و قائم‌باشک‌ دسته‌جمعي.

بچه‌هاي عصر تکنولوژي با تبلت و آي‌پد يا بازي مي‌کنند يا عکاسي مي‌کنند. گناهي ندارند که! بچه‌هاي عصر تکنولوژي‌اند. تا آمدند معني يک‌قل و دوقل را بفهمند، يک مستطيل بزرگ جلوي صورتشان ظاهر شد و سرشان را گرم کرد.

 

حانيه زينلي، 12ساله از تهران

 

 

  • مي‌نويسم مهرباني

مي‌نويسم مهرباني و از ذهنم نگاه‌هاي پدر مي‌گذرد؛ لبخند مادر، دست‌هاي هم‌سايه‌ي پيرمان که هرروز براي گنجشک‌ها دانه مي‌ريزد. مي‌نويسم مهرباني و مردم سرزمينم را به‌ياد مي‌آورم و بوي ياس مي‌پيچد در دلم. تصور کن صبح پنجره را باز کني و نسيم بوزد بر صورتت و بوي ياس وجودت را پر کند. مي‌نويسم مهرباني و خدا برايم معنا مي‌شود.

 

آرميتا ذهبي‌زاده، 13ساله از تهران

 

 

  • مدادرنگي ذهن

ما در زندگي، روزهاي رنگي‌رنگي را تجربه مي‌کنيم. گاهي روزهايمان رنگين‌کماني است و گاهي سياه و سفيد. فکر ما رنگ‌هاي نوجواني و زندگي‌مان را مي‌آفريند؛ آبي، سبز و ارغواني كه سر زندگي و آرامش را هديه مي‌دهند و خاکستري، قهوه‌اي و مشکي که ممکن است روزهايمان را تيره و تار کنند، همه از ذهنمان سرچشمه مي‌گيرد.

ما با جعبه‌ي مدادرنگي ذهنمان روزهاي عمرمان را نقاشي مي‌کنيم و نشاط و بي‌نشاطيمان را با انديشه‌هايمان مي‌سازيم.

 

نويد صنعتي، 14ساله از ملارد

تصويرگري: فائزه فرزانه از خرامه