سایه سار درختان تنومند چنار گرمای بالای 40 درجه تابستانی را میکاهد. به سمت درهای چوبی ساختمان دعوت میشویم. سمینار سالانه سفرا در حال برگزاری و رفتوآمد زیاد است. سید عباس عراقچی درحال گفتوگو است. وقتی متوجه حضورمان میشود با روی خوش از ما استقبال میکند. قرار مصاحبه داریم.
البته موضوع گفتوگویمان نه برجام است نه توهمات ترامپ، در اتاق رسمی مصاحبه روبهروی معاون سیاسی وزیرامور خارجه مینشینیم تا درباره یک کتابخانه حرف بزنیم؛ کتابخانهای عمومی که برادران عراقچی به یاد و نام پدر سال 1379 راهاندازی و این روزها به نهاد کتابخانههای کشور واگذار کردهاند.
- جناب آقای عراقچی در هیاهوی بحثهای سیاست خارجی امروز میخواهیم از فرهنگ و نذر فرهنگی صحبت کنیم، پس یکراست میرویم سراغ کتابخانهای که اخیراً پسران مرحوم حاج سید حسین عراقچی به یاد و نام او راهاندازی کردند.
از شما تشکر میکنم که برای این کار وقت گذاشتید. البته در فضای فعلی سیاست خارجی کشور بیان حرفهای متفاوت چندان آسان نیست (با خنده).
واقعیت آن است که کتابخانه همیشه برای ما مهم بود و هست. کتابخانهای که به یاد و نام پدر راهاندازی شد، انصافاً همه اعضای خانواده برای ماندگاری و پایداری آن تلاش کردهاند. من به خاطر دغدغههایکاری بهخصوص در سالهای اخیر کمتر توانستهام در این موضوع وارد شوم ولی هر زمان که فرصتی پیش میآمد سری به کتابخانه میزدم.
- کتابخانه مرحوم حاج سید حسین عراقچی در بلوار آیتالله کاشانی تنها کتابخانه عمومی غرب تهران است که بهصورت خصوصی اداره میشد. چطور شد تصمیم گرفتید برای ماندگاری نام پدر کتابخانه راهاندازی کنید؟
پدر ما فرهنگی نبود، بلکه بازاری بود، اما به واسطه کار در زمینه فرش که فی نفسه یک کار هنری است، طبع لطیفی داشت. اهل کتاب و اهل شعر بود. من تنها اشعاری که حفظ هستم اشعاری است که پدر با من کارکرد. در خانه کتابخانه داشتیم. آن موقعها شکرخدا اینترنت و موبایل نبود. دور هم جمع میشدیم و پدر برای ما شعر میخواند و بعد مشاعره میکردیم. من تنها خاطرهای که خیلی روشن از پدر دارم مشاعرههایمان است.
خب، به دلیل همین روحیهای که داشت کتابخانه یادگاری خوبی بود تا نام پدر را زنده کند. البته مادرمان خیلی علاقه داشت مسجد بسازیم. اما تحقیق کردیم و متوجه شدیم که در این محدوده مسجد به اندازه کافی وجود دارد و شهرداری مجوز مسجد جدید نمیداد. فکر کردیم، مشورت کردیم و با برادرها و خواهرها به این نتیجه رسیدیم که کتابخانه هم ارزش خود را دارد و میتواند محل معنوی باشد. بنابراین تصمیم گرفتیم کتابخانه بسازیم.
- کتابخانه مرحوم عراقچی با 50 هزار جلد کتاب بهعنوان یکی از غنیترین و متنوعترین کتابخانههای تهران است. چگونه منابع کتابخانه را تهیه کردید؟
موقع خرید منابع، تعداد زیادی کتاب از کتابخانه شخصی پدر اهدا کردیم. تعداد زیادی کتاب هم من و دیگر فرزندان ایشان داشتیم که هدیه کردیم. بعد بودجهای گذاشتیم که کتاب خریداری شود. مرحوم اسدی که از بازنشستههای وزارت ارشاد بود و تجربه کتابداری داشت با علاقه خاصی مسئولیت داخلی کتابخانه را برعهده گرفت.
ایشان با کتابفروشیها و انتشاراتیها ارتباط میگرفت و از این طریق کتابهای خوبی تهیه میکرد. بعضیها مجانی کتاب میدادند و بعضیها هم تخفیفهای خوبی میدادند. کتابهای منحصربهفرد و متنوعی خریداری شد.
- بیشتر کتابخانههای خصوصی بهصورت تخصصی فعالیت میکنند. اما کتابخانه مرحوم عراقچی سالهاست بهعنوان یک کتابخانه عمومی فعالیت میکند. چطور شد تصمیم گرفتید این کتابخانه مردمی باشد و همه از آن استفاده کنند؟
هدف از ابتدا انجام یک کار مردمی بود. نگرشی که پدر در زندگی داشت و بعد از ایشان برادرانم آن را پیگیری کردند انجام فعالیتهایی بود که خیر و برکتش استمرار داشته باشد. پدرمساز وکاری را برای بعد از فوت خودش در نظر گرفته بود که بسیار ویژه بود. ثلث اموالش را طوری قرار داد که صدقه جاریه باشد؛ یعنی ثلث اموالش وارد یکساز و کار اقتصادی شد و سود حاصل از آن همچنان صرف کار خیر میشود.
از سال 59 تا الان هنوز ثلث اموال ایشان در کار خیر جریان دارد. اگرچه زمین کتابخانه را مادر هدیه داد ولی ساخت و تجهیز آن با اموال پدر بود. مهندسی و اجرای بنا را هم مهندس احمد کاشانی که همسر خواهر ما هستند به عهده گرفتند و الحق زحمت زیادی کشیدند. بالطبع با چنین نگرشی بایدهمه فعالیتها مردمی و عمومی باشد.
- معاون سیاسی وزیر امور خارجه آنقدر دغدغه دارد که حتی به امور شخصی خودش هم نرسد. با این حال چگونه برای کتابخانه وقت میگذاشتید؟
راستش همه کارهای ما بردوش برادرانم و بهخصوص برادر بزرگترم است. ایشان حق پدری برگردن ما دارد. در خانواده ما حضور در جمع خانواده اهمیت بسیاری دارد و من هم رعایت میکنم. سالهاست قرار ناهار پنجشنبههای ما برادرها پابرجاست. اگر کار مهمی نداشته باشم یا سفر نباشم ناهار پنجشنبه را با برادرانم میخورم. گاهی هم در کتابخانه دور هم جمع میشدیم. ناهار میخوردیم و درباره کارهای کتابخانه حرف میزدیم. هرچند این چند سال اخیر جای من اغلب خالی بود. یکی از علایق من هم خواندن دفتر نظرات و پیشنهادات کتابخانه بود.
- احترام و محبت بیش از حدی در روابط شما چند برادر دیده میشود.
من 17 سالم بود که پدرم فوت کرد. ما 4 برادر هستیم. من برادر سوم هستم. برادر بزرگ ما حاج آقا مرتضی از همان سال 59 که پدر فوت کرد نقش پدر را برای ما برعهده گرفت و این نقش را تا همین الان هم ادامه داده است. من واقعاً مدیون ایشان هستم بهعنوان یک برادر بزرگتر و یک پدر.کاری که یک پدر برای پسرش انجام میدهد عین همان کارها را برای ما انجام داد. هنوز که هنوز است زحمتهای من گردن ایشان و دیگر برادرانم است.
آنها فرصتی را برای من فراهم کردند که هم بتوانم درس بخوانم و هم بتوانم وقتم را برای اینجا بگذارم. این نگاه باعث شد تا همیشه کنار هم باشیم. در رسیدگی به کارهای کتابخانه نوههای پدرم هم وارد شدند. مثلاً سید احمد عراقچی برادرزادهام که الان معاون ارزی بانک مرکزی است، خیلی برای کتابخانه وقت میگذاشت. ورود به کتابخانه برای همه آزاد است. اینجا همه در کنار هم هستند. هیچ هدف مالی، انتفاعی و سیاسی هم در بین نیست.
- چقدر از وقتتان را هنگام نوجوانی درکتابخانه میگذراندید؟
ما ساکن خیابان بهار بودیم. هنوز مادرم آنجا ساکن هستند. من خیلی درس خواندن و کتابخانه رفتن را دوست داشتم. خانواده هم بسیار به درس خواندن من اهمیت میدادند و پیگیر بودند. در خیابان بهار مسجدی به نام مسجد الرضا(ع) هست که من عضو کتابخانه آن بودم.
عضو کتابخانه دبیرستان هم بودم. وقتی دیپلم گرفتم سال 1359 انقلاب فرهنگی شد و دانشگاهها تعطیل شد. سال 60 وارد سپاه شدم. از سال 60 درگیر فعالیتهای اجتماعی بودم. سال 65 دانشکده وزارت امور خارجه قبول شدم و سال 69 فارغالتحصیل شدم. مطالعه جزء جدانشدنی زندگی من بوده و هست.
- وقتی وارد کتابخانه مرحوم عراقچی میشوید و نوجوانان و جوانان را درحال مطالعه میبینید چه احساسی دارید؟
حس وصف ناشدنی. کتابخانه یک قرائتخانه دارد که نوجوانها و جوانهای زیادی برای مطالعه میآیند. فضایی فراهم شده است تا بچهها به جای خانه و آپارتمانهای کوچک بتوانند در این مکان به راحتی درس بخوانند. همین قدر که شما بتوانی محلی را فراهم کنی که دیگران بتوانند با آرامش در آن درس بخوانند و مطالعه کنند خود، آرامشبخش است.
- در روزگار اینترنت و شبکههای اجتماعی، کتابخانهها چگونه میتوانند برای جوانان جذابیت ایجاد کنند. متأسفانه قرائتخانه کتابخانهها بیشتر محل درس خواندن شده است تا مطالعه کتب متنوع.
در اینکه کتابخانه باید در هر محلهای در دسترسترین مکانها باشد شکی نیست. اما کاربردش را باید به روز کرد و این نکتهای بود که همیشه در نشستهای کتابخانه مطرح میکردم. کتابخانه باید یک محل چند منظوره شود. مثل سینماهای امروز که با گذشته فرق کرده است. در گذشته یک سالن بود.
اما الان به چند سالن مجهز است و حق انتخاب میدهد. مثال بهتر موزهها است. در موزههای مدرن شما فقط نگاه نمیکنی، بلکه تجربه میکنی؛ بهخصوص موزههای علمی. کتابخانه هم باید همینگونه باشد. کسی که به کتابخانه میآید فقط برای گرفتن و بردن کتاب نباید به کتابخانه بیاید چون اینترنت ما را از این نظر بینیاز کرده است.
به راحتی میشود مثلاً برای تحقیق دانشجویی منابع را در اینترنت جستوجو کرد و حتماً لازم نیست کتابها را ورق بزنیم. در نتیجه کتابخانهها حتماً باید به روز و کارآمد شوند و بخشهای مختلف علمی و تخصصی داشته باشند. در حقیقت کتابخانهها را باید چند منظوره کرد. شکل سنتی کتابخانه دیگر جواب نمیدهد. باید جذابیتها را شناخت.
آنچه برای جوان امروز جذاب است با دوران ما زمین تا آسمان فرق کرده است. این تغییرات باید شناخته شود. متأسفانه ما هنوز این تغییرات را نشناختهایم. کسانی که برای جوانان امروز تصمیم میگیرندگویی برای دوران جوانی خودشان تصمیم میگیرند. بنابراین، پول و امکانات هدر میرود.
- این نگاه در واگذاری کتابخانه خصوصیتان به نهاد کتابخانههای عمومی کشور تأثیر داشت؟
وقتی آقای اسدی، کتابدار کتابخانه مرحوم شد نتوانستیم جایگزین مناسبی پیدا کنیم. این بهانهای شد تا بهصورت مشارکتی با نهاد کتابخانههای کشور همکاری و کتابخانه را واگذار کنیم. از طرفی بهتر بود تا کار بهصورت حرفهای دنبال شود و افراد حرفهای بتوانند براساس نیاز مردم محله کار را پیش ببرند.
- انجام فعالیتهای خیرخواهانه همیشه با یک حس آرامش همراه است. چقدر پیدا کردن این حسهای خوب برایتان مهم است؟
خوشبختانه افراد زیادی در حوزه امور خیر وارد شدهاند. ما بر اساس رفتار پدر و عادت ایشان فعالیتهای اجتماعی و فرهنگی بخشی از زندگیمان شده است. هر کسی که این فعالیتها را انجام میدهد متوجه حرفهای من میشود. لذتی که از این کارها برده میشود وصف شدنی نیست.
برادر بزرگ ما بیشتر وقتش را صرف مدرسهای میکند که عضو هیئت امنای آنجاست. اکنون پس از شاید قریب به 30سال مدرسه را از یک مدرسه ساده و کوچک به یک مدرسه مجهز با امکانات فرهنگی و ورزشی تبدیل کردهاند. همزمان یک مدرسه به نام پدر در شهر واوان نزدیک بهشت زهرا(س) ساخته شده است.
الان هم در حال ساخت یک مسجدجامع به نام امام حسین(ع) در واوان هستیم که حدود 4هزارمترمربع مساحت دارد و شامل کتابخانه و درمانگاه هم میشود. برخلاف آنچه در برخی سایتها و کانالها گفته میشود برادران من از زمانی که من کوچک بودم در این امور بودهاند. آنها سالها است، حتی قبل از انقلاب، که از مؤمنین و معتمدان شناخته شده بازار به شمار میروند.
قبل از آنکه کسی من را بشناسد حاج آقا مرتضی در هیئتمدیره اتحادیه صادرکنندههای فرش و حاج آقا مجتبی رئیس هیئتمدیره اتحادیه فروشندگان فرش بودهاند، و تا به امروز یاد ندارم از امور خیر دور شده باشند. هر دو در مجامع و مراکز خیریه و عامالمنفعه متعددی مشغولند.
- اهمیت نذرهای فرهنگی در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی چقدر است؟
اولا من به کسانی که میتوانند چنین کارهایی انجام بدهند توصیه میکنم برای یکبار هم شده این کار را تجربه کنند و طعمش را بچشند. یک مرکز فرهنگی، کتابخانه، مدرسه، مسجد یا با هرچه در توان دارند مرکزی ولو کوچک بسازند. بعد بروند ببینند و حس و حال وصف نشدنی آن را تجربه کنند.
وقتی حاجتی از مردم روا میشود، احساسش هم خاص است. البته وظیفه دولت تأمین مدرسه و مراکز فرهنگی است اما مردم هم باید کمک کنند، هم به دلیل اینکه امکانات دولت کافی نیست و اینکه جنبه مردمی این کارها اثر بخشی بیشتری دارد. مثلاً شما ببینید این همه مدرسه در ایران است، اما اثر مدارسی که خیّران ساختهاند چیز دیگری بوده است. واقعاً فکر میکنم که کار باارزشی است و هرچه بیشتر انجام شود خوب است.
- کمی به دوران نوجوانیتان برگردیم گفتید پدرتان بازاری بود و به قول معروف پسر حاجی بودید. این نسبت در نوع رفتارهای روزهای نوجوانی و جوانیتان تأثیر داشت؟
نوجوانیام قبل از انقلاب بود. تقریباً از10 سالگی مدرسهها که تعطیل میشد پدر ما را به بازار میبرد و مانند یک شاگرد مغازه باید در حجره کار میکردیم. با اینکه مثلاً پسر حاجی بودیم (با خنده) ولی رفتار پسر حاجی با ما نداشت. ظاهرش این بود که طرف پسر صاحب مغازه است ولی دوش به دوش دیگران در حجره کار میکردیم.
ظهرها هم همه دور هم ناهار میخوردیم، ناهار غالباً حاضری بود یعنی نان و پنیر با مثلاً هندوانه یا خیار و گوجه و... اسمش را به شوخی گذاشته بودیم جوجه کباب! کار فرش کار سختی است. فرشها وزن بسیار سنگینی دارند و پهن کردن و جمع کردن آنها هم تکنیک خاصی دارد. فرض کنید 50 تخته فرش روی هم پهن شده.
یک مشتری میآمد و میخواست یکی بخرد. باید همه را به قول فرشفروشها ورق میزدیم. اگر یکی را از آن وسطها انتخاب میکرد باید همه را میریختیم پایین تا به آن برسیم و در بیاوریم. وقتی مشتری میرفت میدیدیم کل فرشها روی زمین است و باید همه را دوباره مرتب روی هم بچینیم. اگر وقت اضافه داشتم میرفتم گشتوگذار توی بازار. همه اطراف و اکناف بازار را گشته بودم، از سبزهمیدان گرفته تا تیمچهها و سراهای مختلف. بازار چرمفروشها، بازار کفاشها، بازار طلافروشها و....
- آنچه از بازار به یاد دارید چیست؟
چیزی که از بازار به یاد دارم عرق ریختن و زحمت کشیدن است. روحیه بازاری با روحیه کارمندی فرق دارد. توکل انسان بیشتراست. بازاری صبح به صبح که میآید مغازه میگوید توکل به خدا! و نمیداند امروز دشت میکند یا نه. بازاری میداند که هر روز باید تلاش کند تا یک لقمه نان در بیاورد. بازار روحیه آدم را جنگندهتر و سازندهتر میکند، چون آنجا فقط خودت هستی. در دنیای کارمندی به قول معروف هر کسی یک آبباریکهای آخر ماه دارد و به آن امید بسته است.
- در محلهای که ساکن هستید چقدر برای محلهتان وقت میگذارید؟
محلهمان را خیلی دوست دارم. با همه کاسبان محل آشنا هستم و معمولاً خودم خرید میکنم. محله ما محلهای قدیمی و اصیل است و هنوز هم بیشتر اهالی قدیمی خودش را حفظ کرده است. آنچه رنگ و بوی قدمت دارد برایم جذاب است. چند بار پیش آمده با پسرهایم تهران را بگردیم. البته منظورم مناطق قدیمی تهران است. سعی کردهام همه جا را نشانشان دهم. تهرانگردی با یادآوری خاطرات دوران کودکی لذتبخش است.
- استمرار نیکوکاری توفیق الهی است
امروز با جناب آقای صابری معاون اداری و مالی وزارت امور خارجه ذکر خیر حاج اکبر ابراهیمی خیّر مدرسهساز بود. ایشان از قول آقای ابراهیمی نقل میکرد که «پدرم وصیت کرد با ثلث اموالم یک مدرسه بسازید. من مدرسه را ساختم. وقتی تمام شد و بچهها آمدند دیدم چقدر لذت دارد. بنابراین تصمیم گرفتم یکی دیگر هم بسازم.
دومی را که ساختم نیت کردم که خدایا به من کمک کن به نیت 5 تن 5 مدرسه بسازم. 2 تا ساختم 3 تا دیگر هم بسازم. یک کارخانه تأسیس کردم و نیت کردم درآمدش برای مدرسهسازی صرف شود. به برکت این نیت الان این کارخانه 3 شیفت کار میکند. 5 مدرسه را که ساختم گفتم خدایا نیت میکنم 14 مدرسه به نیت 14معصوم(ع) بسازم.
14 مدرسه را هم که ساختم نیت کردم 72 مدرسه به نیت شهدای کربلا بسازم. 72 مدرسه را ساختم. بعد نیت کردم 114 مدرسه بسازم. 114 مدرسه را هم ساختم. و حالا نیت کردهام خدایا تا جان در بدن دارم بتوانم مدرسه بسازم.» انجام کارهای خیر توفیق میخواهد خدا باید توفیق بدهد و توفیقش را از ما نگیرد. وقتی شروع کنی امکانات را هم خدا میرساند.
- در مراسم واگذاری کتابخانه محلی مرحوم عراقچی به نهاد کتابخانههای کشور عنوان شد
- اینجا یک گنجینه است
عباس محبعلی-خبرنگار: کتابخانه مرحوم حاج حسین عراقچی با 757مترمربع مساحت، 50 هزار جلد کتاب و 1200 عضو بعد از 18سال مدیریت خصوصی از سوی فرزندان مرحوم عراقچی اول مرداد 1397 به نهاد کتابخانههای کشور اهدا شد. این کتابخانه سال 1379 در بلوار آیتالله کاشانی راهاندازی شد تا اهالی محله بتوانند از آن بهعنوان کتابخانه عمومی استفاده کنند
در مراسم اهدای کتابخانه که با حضورفرزندان مرحوم عراقچی، مدیرکل توسعه کتابخانهها و مشارکتهای نهاد کتابخانههای کشور و مدیرکل کتابخانههای عمومی استان تهران برگزار شد مرتضی عراقچی فرزند ارشد مرحوم عراقچی با بیان اینکه اگر بخواهیم کشور به درستی پیشرفت کند باید سطح فرهنگ مردم را بالا ببریم گفت:
«بهترین ابزار برای بالا بردن سطح فرهنگ مردم علاقهمند کردن آنها به مطالعه و کتابخوانی است. اگر بتوانیم کاری کنیم که همه خوب کتاب بخوانند، علم و سواد مردم بالا میرود و از بسیاری از معضلات و مشکلات جامعه جلوگیری میشود.» حاج مرتضی که مسئولیت اصلی راهاندازی کتابخانه را برعهده داشته با همه دغدغههای شغلی هر وقت به کتابخانه میآمد وظیفه کتابداری را برعهده میگرفت و با اعضای کتابخانه همنشین میشد تا از نیازها و علاقهشان بشنود. نتیجه این ارتباط مستقیم گردآوری مجموعه کتابهایی شد که در نوع خود منحصربهفرد هستند.
او در مورد تاریخچه کتابخانه گفت: «زمین این کتابخانه را مرحوم پدرم قبل از انقلاب خریده بود. بعد از فوت پدرتصمیم گرفته شد به خاطر ایشان در این زمین کتابخانه بسازیم. آن موقع نهاد کتابخانههای عمومی وجود نداشت و کسی برای طراحی نقشه کتابخانه کمکی نکرد. بعد از ساخت، کتابخانه در سال ۷۹ افتتاح شد.»
- تلاش برای راهاندازی کتابخانه تخصصی فرش
حاج مجتبی عراقچی، فرزند دوم خانواده از کتابخانه شخصی پدر یاد کرد و علاقهاش به شعر و شاعری. حاج مجتبی گفت: «پدر کتابخانه شخصی غنی داشت. ایشان بیش از 2هزار بیت شعر حفظ بود. مشوق اصلی ما برای ساخت کتابخانه مادر بود و افتتاح اولیه کتابخانه هم به دست ایشان انجام شد.» حاج مجتبی اهدای کتابخانه به نهاد کتابخانههای کشور را فرصتی مناسب برای توسعه و به روزرسانی کتابخانه دانست و گفت:
«هر خیّری وقتی مکانی را به نیت خیر میسازد، آرزو دارد آنجا به نحو احسن اداره و مدیریت شود. کتابدارهای حرفهای، سیستم استاندارد انتخاب کتاب و دسترسی اعضای کتابخانه به همه کتابخانههای کشور اتفاق خوش یمنی است که با اهدای این کتابخانه به نهاد کتابخانههای کشور میسر شده است. طی سالهای گذشته کتب تخصصی خوبی درباره فرش در کتابخانه گردآوری شد که اگر خدا بخواهد آنها را در مجموعهای بهعنوان کتابخانه تخصصی فرش رونمایی خواهیم کرد.»
- اداره کتابخانه به بهترین نحو
مدیرکل توسعه کتابخانهها و مشارکتهای نهاد کتابخانههای کشور ضمن قدردانی از خانواده مرحوم حاج سید حسین عراقچی گفت: «قول میدهیم که نهاد کتابخانههای عمومی کشور تلاش و جدیت داشته باشد که این فضاهای کتابخانهای را علیالخصوص فضاهایی که متعلق به خیّران است، به نحو احسن در اختیار علاقهمندان قرار دهد.»«محمد ربیع احمدخانی» درباره نقش خیّران در توسعه کتابخانههای کشور گفت:
«سال 1383، 723ساختمان به نهاد کتابخانههای کشور داده شد. از این تعداد 147 ساختمان از صفر تا صدش را خیّران آماده کردهاند و بهعنوان کتابخانه استفاده میشود.» او میافزاید: «سال گذشته مقام معظم رهبری در دیدار با کتابداران به دسترس بودن کتاب برای مردم اشاره کردند.
برای رسیدن به این هدف به حمایت خیّران نیازمند هستیم. خیّران میتوانند برای احداث کتابخانه، تجهیز کتابخانه و اداره کتابخانه با ما همکاری کنند. به شرطی که تابلوی کتابخانه عمومی داشته باشد و عموم مردم بتوانند از آن استفاده کنند. کتابخانه مرحوم عراقچی نمونه موفق کتابخانه خصوصی و عمومی است. اینجا یک گنجینه است. ما هم قول میدهیم این مجموعه را به بهترین نحو اداره کنیم.»