همشهری آنلاین - یاسر هدایتی: یادداشت‌های فلسفه در پیاده رو تاملاتی فلسفی در سوژه‌ها و موضوعات گوناگونی است که با زندگی روزمره پیوند خورده‌اند.

***
یکی از نخستین خودآگاهی‌هایم در زندگی این بوده که حرف زدن و نوشتن دو راه امرار معاش من هستند پس باید یاد بگیرم خوب حرف بزنم و خوب بنویسم. در مقابل از نخستین خودآگاهی‌هایم در حوزه فعالیت حرفه‌ای این بوده که گاهی نباید حرف بزنم و سکوت بهترین سنگر است. این نکته اخیر البته خیلی از مواقع به من کمک‌هایی حیاتی کرده است.به مثابه نگهبانی در مقابل خیره‌سری‌های زبانی سرخ که می‌توانسته سر عزیز سبزم را به طرفه‌العینی بر باد دهد.

اما آیا به واقع سکوت بهترین سنگر است؟ آیا سکوت ماهیتا فضیلت محسوب می‌شود؟ آیا سکوت کردن اصولا امری اخلاقی است؟ آیا همانطور که حرف زدن «بلد بودن» می‌خواهد، حرف نزدن نیز مهارت می‌خواهد! یا این آخری را به‌طور غریزی هرکس می‌تواند فرا بگیرد ! مادرم همیشه به کسی که حرف نابجایی می‌زند می‌گوید: «اگر حرف زدن بلد نیستی، حرف نزدن که بلدی!» امیدوارم شما این سخن را کمتر از کسی شنیده باشید!

«سخن راندن از نقره و سکوت از طلاست.» این جمله اگرچه یک ضرب‌المثل قرن نوزدهمی است اما در فرهنگ‌های گوناگون ملل نیز شبیه بسیار دارد و البته قدمت هم. از سنکای رواقی در رومی گرفته که گفته است «دانستن اینکه کی وقت صحبت است و کی وقت سکوت چیز بزرگی است» تا فیلسوف دوران‌سازی‌ مثل ویتگنشتاین که شکل فیلسوفانه فرمایش مادر من را گفته است: «کسی که نمی‌تواند حرف بزند باید سکوت اختیار کند.» در فرهنگ ما خاصه سکوت از چند منظر متفاوت مورد توجه قرار گرفته است، به‌گونه‌ای که با کندوکاو در حکمت میهنی و دینی‌مان درباره مفهوم سکوت با پیچش‌هایی مواجه می‌شویم. در فرهنگ ما از یک‌سو سکوت پاسخی برای ابلهان و احمقان است و به این ترتیب، سکوت بی‌پاسخی نیست بلکه خود پاسخ است منتها به زبان اشارت. مولانا در مثنوی شریف، مکرر این معنی از سکوت را مورد توجه قرار داده و در اثنای گفتارش از زبان خود و شخصیت‌های داستان‌ها به آن استناد کرده است. وجه دیگر معنای سکوت در فهم متعارف ایرانی، مفهوم رضایت خاطر است. این معنای متداول از سکوت حتی در سنت فقهی ما نیز کاربرد دارد. در تعریف سنت از منظر فقه شیعه به‌معنای قول، فعل و تقریر معصوم، چنان که معصوم درباره عملی که پیشارویش انجام شده سکوت اختیار کرده باشد، فقیه بنا بر ادله اجتهادی‌اش گاه حکم به روایی و مباح بودن آن عمل می‌کند. در تاریخ سیاسی سرزمین‌مان نیز از این سکوت‌ها که حمل بر رضایت شده، نشان‌های بسیار داریم.

اما وجه دیگری که درست در نقطه مقابل این معناست، سکوت به‌معنای اعتراض است. در این معنا از سکوت خشمی نیز پنهان است. خشمی که لباس بی‌حرفی پوشیده. این معنا از سکوت در ادبیات به‌ویژه شعر معاصر یافتنی است. گواه نزدیکی برای این مدعا معناشناسی مفهوم سکوت در شعرهای احمد شاملو شاعر همیشه معترض معاصر است. همو که در شعر «رانده» از مجموعه «هوای تازه» می‌گوید: «حرف‌ها دارم در دل / می‌گزم لب به سکوت / دست بردار که گر خاموشم/ با لبم هر نفسی فریاد است» شبیه این معنا از مفهوم سکوت را در گفتمان عرفانی می‌توان در تخلص مولانا نیز دید. شاعری که «خموش» و «خامُش» تخلص می‌کرد اما بالغ بر چند ده هزار بیت از خود به جای گذاشته است.گفتم گفتمان عرفانی و متوجه این موضوع هستم که مفهوم سکوت از منظر عرفانی و در وجه معنوی‌اش بحثی دیگر است که مجال پرداختن به آن حداقل اینجا نیست.

اما با این وصف از معنا‌های مختلف سکوت در فرهنگ‌مان، از نظر برخی سکوت به مانند مثل قرن نوزدهمی پیش گفته با ارزش‌تر از سخن گفتن تلقی می‌شود. فیلسوف اخلاق معاصر مصطفی ملکیان اصولا سکوت را اخلاقی‌تر می‌داند و تبیین صریحی دارد ناظر بر اینکه «سخن گفتن جز به قدر و وقت ضرورت خلاف اخلاق است.» به‌نظر می‌رسد در توجه به این موضع اخلاقی در برابر سکوت قید «جز به قدر وقت و ضرورت»، چنانچه دقیق وارسیده شود، می‌تواند پاسخ برخی از پرسش‌های طرح شده در پیشانی این نوشتار را بدهد. سعدی‌جان در گلستان دو چیز را «طیره عقل» می‌داند: «دم فروبستن به وقت گفتن و گفتن به‌وقت خاموشی» این همان جانِ معنای قید جز به قدر وقت و ضرورت است که به واسطه آن می‌توان سکوت را اخلاقی‌تر از سخن گفتن دانست. بنابراین توجه باید گفت: سکوت در ماهیت خود فضیلت محسوب نمی‌شود بلکه این موقعیت زمانی و مکانی و مخاطب سکوت است که ایجاب می‌کند سکوت اخلاقی باشد یا حتی غیراخلاقی. درست مثل جلسه‌هایی که سکوت اعضای جلسه در برابر رئیس شاید اعتراضی زیرکانه و نشان‌دار به‌حساب بیاید اما همان اندازه نزد رئیسی خودخواه نشانه رضایت همگان نیز می‌تواند تلقی شود به اضافه اینکه سکوت‌کردن برای برخی گاه سنگری است برای پناه بردن از مسئولیت حرف زدن، بلکه اعتراض بلند و با کلام داشتن. و اینگونه البته که سکوت امری به غایت غیراخلاقی است. سکوتی که بیشتر رنگ فرار دارد با نمایشی از آن چیزی که ما نیستیم!