***
غول آخر پایان یک ترم دانشگاهی، تصحیح برگههای امتحانی است. هنگام تصحیح برگههای امتحانی دانشجویان، اگر برگه تقلبی ضمیمه برگه امتحانی باشد من بر حسب قراردادی که با خودم دارم، قراردادی که گاه دانشجویان را نیز در جریانش میگذارم، به آن برگه نمره «-3-» میدهم. کنایهای از «سه کردن» به معنی اینکه دوست عزیز شما «کار افتضاحی کردهاید» و افتضاح در این مورد یعنی کاری که هم قراردادهای اجتماعی آن را بر نمیتابد و هم غیراخلاقی است.
بهنظرم دانشجویی نباشد که نداند تقلب در امتحان کاری غیراخلاقی است. اما چرا برخی از دانشجویانی که همیشه به حکم جوانی و آرمانخواهیشان منتقد کارهای غیراخلاقی مردم و مسئولان هستند، چنان که باید و شاید به بیاخلاقی بودن تقلب گویی باور عملی ندارند. این شکستن قبح تقلب حتی در خانوادهها نیز رخنه کرده است. فکر کردن درباره این موضوع البته نه بر مبنای این مصداق بلکه در صورتبندی کلیاش تاریخ مفصلی دارد. در واقع از همان طلیعه آغاز یونانی فلسفه و تلاشهای سقراط برای اینکه آنان که دانایی را ملک طلق خود میدانند بفهمند که چیزهایی نیز هست که نمیدانند و یا تنها توهم دانستن دارند.
سقراط در بحث از درست و نادرستی اخلاقی، اعتقاد داشت که معرفت مساوی فضیلت است.این گزاره مشهور اخلاق سقراطی - افلاطونی نتایج مختلفی را در ذیل خود دارد. یکی از این نتایج امکانناپذیری خطای عمدی است. سقراط در رساله «پروتاگوراس» صریحا میگوید که «هیچکس تعمدا خطا نمیکند» به این معنا که هر کس از زشت یا اشتباه بودن عمل یا رفتاری آگاهی داشته باشد امکان ندارد که آن رفتار یا عمل را انجام دهد. با این وصف همانگونه که سقراط هم استدلال میکند، باید گفت پس هرکس که رفتار یا عملی زشت یا اشتباه و یا به دیگر سخن غیراخلاقی انجام میدهد در واقع از سر ناآگاهی و فقدان شناخت نسبت به آن عمل یا نتایجش است چرا که سقراط پیشتر استدلال و اثبات کرده است که معرفت، فضیلت است. این اعتقاد، سقراط را بر این وا میداشت تا مغلوب شدن خرد نزد شهوت را نیز نپذیرد. به این معنا سقراط توجیه کسانی را که برای بدیها یا کارهای زشتشان غلبه هوس و میل و آرزو بر خردشان را مطرح میکنند قبول ندارد؛ کسانی که برای توجیه کارهایشان دائم ورد زبانشان است که «بیابان بود و آب سرد و استسقاء...»
این نگره سقراطی - افلاطونی یکی از محل نزاعهای مهمی است که بعدتر ارسطو در مخالفت با استادی که عزیزش میداشت نقدهایی جدی بر آن وارد دانسته است. همان استادی که جایی در وصفش گفته بود افلاطون عزیز است ولی حقیقت از او عزیزتر است.
ارسطو در نقد جدی خود بر این نگره سقراطی، تعریضی بدین مضمون دارد که: سقراط در این ادعا قیاس به نفس کرده است و چون خود منشا امر اخلاقی را در معرفت خویش یافته برای دیگران نیز این حکم را جاری میبیند. حال آنکه در واقع چنین نیست و ما در واقعیت زندگی روزمره کارهای بسیاری را انجام میدهیم که به اشتباه و غلط بودن آن رفتار اعتقاد داریم.
در ادبیات یونانی فلسفه به این ناخویشتنداری اخلاقی «آکراسیا» گفته میشود و امروزه فیلسوفان برای این اصطلاح معادلی مثل«weakness of will» بهمعنای «ضعف اراده» قرار دادهاند.
اگر بخواهم چکیده نظر سقراط را با مثال آغازینم بازطرح کنم، جست و جوی این نوشتار پاسخی برای این پرسش است که چرا بهرغم اینکه اکثر دانشجویان و حتی مردم غیردانشجو بر این اعتقاد و نظر هستند که تقلب امری غیراخلاقی و بد است، باز هم در هنگام عمل، عده زیادی بیتوجه به این قبح، انجامش میدهند. متوجه شدیم که از نظر سقراط ضعف اراده یا همان آکراسیا غیرممکن است. افلاطون از قول او در پروتاگوراس میگوید:«هیچ خردمندی باور نمیکند که کسی به میل خود دست به بدی بیالاید بلکه همه آنان که مرتکب کار بدی میشوند، نخواسته و ندانسته چنین میکنند». مداقه در بحث سقراط در مخالفت با آکراسیا و شروح شارحان افلاطون از این دقیقه البته در کتابهای مفصل فلسفی بهویژه شروح متمرکز بر رساله «پرو تاگوراس» آمده است. از سوی دیگر نقد ارسطویی بر این موضوع را نیز میتوان در کتاب هفتم «اخلاق نیکوماخوس» و بهطور پراکنده در رساله «درباره نفس» دید.اما آنچه خلاصه نگره ارسطو درباره آکراسیاست به این بازمیگردد که او میان «دانش محقق» و «دانش معلق» تفاوت قائل است. به عقیده ارسطو فاعل ناخویشتندار نسبت به عملی که انجام میدهد دو نوع معرفت و دانش میتواند داشته باشد. فاعل ناخویشتندار یا دچار آکراسیا، در اینجا یعنی دانشجویی که میداند تقلب غیراخلاقی است و تقلب میکند، رانندهای که میداند کوچه ورود ممنوع است و وارد میشود، مدیری که میداند کارش مصداق اختلاس است و میاختلاسد! شهروندی که میداند باید زبالهاش را در خیابان پرتاب نکند و میاندازد و مثالهای بیشمار و آشنایی که روزمره همه با آن سر و کار داریم.
در دانش معلق از نظر ارسطو شاید فاعل به کلیات امور علم داشته باشد اما میتواند علمش نسبت به جزئیات موضوع کم باشد یا نباشد و یا حتی در حالتی باشد که نتواند از آن استفاده کند، پس فاعل به واسطه داشتن این نوع از آگاهی نیز باز میتواند خطا کند. در مقابل البته کسی با علم و آگاهی محقق نمیتواند خطا کند.چرا که آگاهی او خود بزرگترین مانع برای خطاست.
با این توضیح اجمالی شاید ما هم بتوانیم در ریشهشناسی فلسفی این آکراسیای منتشر در وضعیت اجتماعیمان، در جست وجوی دانش و آگاهی محققی باشیم که بتواند به جای دانش معلق ما را از این اوضاع ناخویشتندارانه رها کند؛ مایی که خودمان منتقد رفتارهای غیراخلاقی آدم و عالم هستیم.