آنچه در طف گذشت و آنچه بعد از آن رفت چیزی نبود که یک شبه یا چند ماهه تدبیرش از جانب دشمنان قسم خورده اسلام نوپا چیده شده باشد.

درست است که حادثه کربلا نبرد میان حق و باطل بود؛ اماچه بطلانی؟ باطلی که کسوت حقیقت را چنان حق به جانب بر تن کشیده بود تا حقیقت خورشید احمدی را به زیر نقاب کشد...

نوشتار زیر گزارشی است از اوضاعی که تاریخ روزگار شهید خدا  ورق می‌خورد؛  از آن گاه که حضرتش به تبعیت از سیره برادر با معاویه در پیمان بودتا آن هنگام که پس از روزگار‌ان،  حضرت با خاندان مکرمش به قصد آمر بودن دین جدش به سرزمین وحی قدم گذاردند.

10 سال از 20  سال حکومت معاویه، در زمان امام حسن(ع) سپری شد و10 سال دیگر در زمان امام حسین(ع). پس از رحلت امام حسن(ع) شیعیان در کوفه و عراق به جنبش آمدند و به  امام حسین(ع) نامه نوشتند که معاویه را از خلافت کنار می‌نهیم و با تو بیعت می‌کنیم.

حضرت پاسخ داد که میان ما و معاویه پیمانی است که شکستن آن روا نیست تا زمانی که مهلت آن به سر آید. چون معاویه بمیرد، باید دید چه  می توان کرد.

بنابراین امام حسین(ع) نیز پس از شهادت امام حسن(ع)، راه او را پیش گرفت و به نشر تعالیم اسلام و آشکارسازی نقاط انحراف پرداخت و کوشید تا اندیشة دینی جامعة اسلامی را هر چه روزافزونتر، اعتلا بخشد تا مردم حق و باطل را بشناسند و در انتخاب زمامداران خویش دقت کنند.

قیام‌های کوچک که در آن زمان‌ها کم و بیش جریان داشت، نشان داد که صلح امام حسن(ع) تا چه حد توانست نقاب تزویر معاویه را کنار زند.

معاویه در دوران 10 ساله پس از امام حسن(ع) به شیعیان تنگ گرفت و آزار رساند و به کشتن آنان فرمان داد. ندای فضایل علی(ع) را خاموش کرد و بدگویی از آن حضرت را رواج داد.

فرمان داد تا روایتها در فضایل  برخی و معاویه بسازند و در شهرها نشر دهند. با همه این تبلیغات، در نظر مردمی که فقر و فساد و تبعیض را می‌دیدند رفته رفته مشروعیت حکومت مورد پرسش و تردید قرار می‌گرفت.

یک سال پیش از مرگ معاویه، امام حسین(ع) در یک اقدام فرهنگی علیه دروغ پراکنی دستگاه حاکم، در مراسم حج، مردم، صحابه، تابعان (آنها که صحابه را دیده بودند)، انصار و بزرگان آن روز جهان اسلام را در منا  گردهم آورد و در آنجا حدیثی از پیامبر(ص) بدین مضمون بیان داشت: هر کس گمان کند دوستدار من است و علی را دشمن بدارد، دروغ گفته است.

دشمن علی دوست من نتواند بود زیرا من و علی یکی هستیم. چگونه می‌شود که یک تن را کسی هم دوست داشته باشد هم دشمن. آن کس که علی را دشمن دارد من را دشمن داشته و آن که من را دشمن دارد خدا را دشمن داشته است.

صحابه و تابعان تأیید کردند که این سخن رسول اکرم(ص) است. حضرت سوگندشان داد که چون به شهرهای خود روند، این حدیث را به همگان از جمله افراد مورد اعتماد مردم و عالمان بگویند تا دین خدا مندرس نشود و سخن حق پنهان نماند.

حضرت با اشاعه این حدیث می‌خواست همگان بدانند که معاویه و همه آنها که دشمن علی(ع) و بدگوی او بر منابر و در مجالس‌اند، دشمن پیامبر خدایند.

مرگ معاویه

در رجب سال 60 ه.ق. معاویه درگذشت. فرزندش یزید که آشکارا به فسق می‌پرداخت و با مبانی اسلام به مبارزه بر می‌خاست، با حیله معاویه و به شیوه ای سلطنتی به جانشینی پدر رسید. اینجا دیگر اصل اسلام در خطر بود.

خلیفة مسلمین، کمر به مخالفت با مظاهر اسلام بسته بود. امام حسین(ع) چون خبر جانشینی یزید را شنید فرمود: پس با اسلام بدرود باید گفت. جای بیعت یا تقیه نبود چه، بیعت یا تقیه برای حفظ اسلام در بلندمدت است.

آزادگان آن روز نیز حکومت را مشروع نمی‌دانستند و صاحب حکومت را فاسق و منهدم‌کننده مبانی اسلام می‌شناختند.  با این اوصاف بود که بیعت حضرت با یزید بیعت با کفر شناخته می‌شد.

چنین بود که با وجود اصرار یزید،حضرت از بیعت سر باز زد. تنها او و خاندانش نبودند که چنین می‌کردند؛ تنی چند از دیگر بزرگان آن روز نیز به چنین ننگی تن در ندادند.

معاویه به یزید وصیت کرده بود که حتی اگر امام حسین(ع) حاضر به بیعت با وی نشد، آن حضرت را رها کند. اما یزید در نامه‌ای به فرماندار مدینه - وَلید بن عُتبه - خبر مرگ معاویه را  داد و خواست تا وی از امام حسین(ع)، عبدالله بن عمر و عبدالله بن زُبَیر بیعت بگیرد و اگر از بیعت خودداری کردند، آنها را بکشد.

شبی که فردای آن 27 رجب سال 60 هجری شمسی (برابر با چهارشنبه شب 15 اردیبهشت 59 هجری قمری) بود، امام حسین(ع) فرستاده فرماندار مدینه را که برای احضار او آمده بود رد کرد تا خود به نزد ولید آید.

حضرت می‌دانست که معاویه درگذشته است و اگر چه با توسل به زور هم باشد در پی گرفتن بیعت از آن حضرت هستند.

پس گروهی از یاران را فرا خواند تا با او همراه شوند و اگر ولید خواست متوسل به زور یا قتل آن حضرت شود، پشتیبانی کنند. ولید خبر درگذشت معاویه را به امام حسین(ع) داد و نامه یزید را خواند.

حضرت فرمود: گمان ندارم که تو راضی به بیعت پنهانی من با یزید باشی بلکه دوست داری آشکارا با او بیعت کنم تا همه مردم این را بدانند.ولید پاسخ داد: چنین است.

امام(ع) فرمود: باشد تا صبح کنی و اندیشه خود را در این باره ببینی. ولید با وجود مخالفت برخی از اطرافیان خود آن حضرت را رها کرد، به امید این که وی فردا با گروهی بیاید و در حضور آنان بیعت کند، ضمن اینکه مایل نبود خون امام حسین(ع) را بریزد.

فردا حضرت را توصیه به بیعت کردند اما نپذیرفت. شب مردانی به سوی حضرت رفتند تا ایشان را مجبور به بیعت کنند. حضرت فرمود: بگذارید صبح شود تا هم شما در کار بیندیشید وهم ما. آنان نیز به امید فردا بازگشتند.

به سوی حرم امن

سه راه در پیش پای امام حسین(ع) قرار داشت:

(1) بیعت کند، اما این مایة ننگ او و شکست اسلام بود

(2) بیعت نکند ولی ساکت بنشیند. در این صورت حکومت او را رها نمی‌ساخت و حتی در دورترین نقاط سرزمینهای اسلامی او را ترور می‌کرد بی‌آن که این کشته شدن، فایده یا پیامی با خود داشته باشد. حضرت، درصورت زنده ماندن نیز مرگ اسلام را با چشم خود می‌دید

(3) اقدامی کند که یا پیروز شود یا شرافتمندانه به شهادت رسد و شهادت او بیشترین پیامها و ثمرات را داشته باشد.

او راه سوم را برگزید.این بود که امام حسین(ع) نیمه‌شب روز شنبه 29رجب سال 60 ه. ق. (برابر با 18 اردیبهشت سال 59 ه. شمسی ) با اهل و عیال خود مدینه را به سوی مکه ترک کرد.

از آن رو که مکه مرکز جهان اسلام است و مسلمانان جهان در آنجا گرد می‌آیند؛ حرم امن الهی است و در آن، بدون آزار مأموران حکومت می‌توان فعالیت سیاسی داشت، تا موسم حج برسد.

آن گاه نیز در اجتماع عظیم حج می‌توان علیه نظام حاکم سخن راند و مسلمانان را به وضع موجود آگاه کرد تا آنها نیز این آگاهی ها را به دورترین نقاط جهان اسلام ببرند. ضمناً ماه‌های ذی‌قعده، ذی حجّه و محرم، از ماه‌های حرام‌اند که خونریزی در آن نمی‌شود و نباید در مکانی شریف و ایامی شریف کسی متعرض دیگری شود.

امام حسین(ع) می‌توانست در آن سرزمین، بزرگان جهان اسلام را با خویش همراه سازد و پیام حق را به گوش نمایندگان جهان اسلام برساند. خاندان وی نیز با این سفر از خطر آزار مأموران حکومت رهایی می‌یافتند.

امام حسین(ع) قبل از حرکت، محمّد بن حَنَفیه برادر خویش را که در مدینه مانده بود، نماینده و خبرگزار خود قرار داد و وصیتنامه‌ای به این مضمون نوشت که قیام من علیه حکومت نه از سر خودبزرگ‌بینی و جاه طلبی و نه به خاطر تباهکاری و عمل مفسدانه است، بلکه علیه حکومت قیام کردم تا امر به معروف و نهی از منکر کنم، احکام فراموش‌شدة اسلام را زنده سازم و در حکومت خود به سیرة جد و پدرم رفتار نمایم.

این وصیت حضرت بر پایه این دستور اسلامی است که امر به معروف و نهی از منکر پیش و بیش از هر چیز متوجه حکومت، حاکمان و دستگاه حکومتی و به منظور پیشگیری از به حکومت رسیدن ناشایستگان و باز داشتن حکومت از اعمال نادرست یا نابخردانه است و بر این سخن رسول اکرم تأکید دارد که: حتماً امر به معروف و نهی از منکر کنید وگرنه بدترین های شما بر شما مسلط می‌شوند و حکومت می‌کنند. در این حال بهترین های شما دعا می‌کنند و مستجاب نمی‌شود.

امام حسین(ع) با همراهان خود از راه اصلی به سوی مکه به راه افتاد و سخن آنان را که توصیه می‌کردند برای رهایی از تعقیب مأموران از راه‌های فرعی بروند، نپذیرفت. حضرت می‌دانست که ولید بن عتبه فرماندار مدینه مایل به کشتن او نیست و مأمور به‌دنبال وی نخواهد فرستاد.

رفتن از راه اصلی نیز به‌طور طبیعی برخورد و تماس بیشتر با کاروانیان و مردم میان راه را با خود داشت و آن حضرت می‌توانست پیام خود را به گوش شماری بیشتر از مردمان برساند.

در مکه

ورود امام حسین(ع) و خاندانش را به مکه، پنجشنبه چهارم شعبان سال 60 هجری قمری (برابر با 23 اردیبهشت سال 59 هجری شمسی) گفته‌اند.حضرت در مکه منزل گزید و مردم مکه و عمره‌گزاران و مردم شهرهای دیگر که در مکه بودند پیوسته نزد او می‌آمدند و امام برای آنها صحبت و سخنرانی می‌کرد.

سخنرانی آن حضرت خطاب به عالمان دینی یکی از آموزنده‌ترین گفتارها درباره آسیب‌شناسی روحانیت دینی و بازگوکننده ویژگی‌های زمان، زمانه و عالمان دینی روزگار آن حضرت است و جا دارد که بارها و بارها بازخوانی شود.