علیرضا زرگر در گفتوگو با ایسنا از دشواری برگزاری جایزههای ادبی خصوصی و موانع برگزاری آنها، نگاه دولتها در این زمینه، نوع تعامل جایزه مهرگان با وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیانیههای انتقادی این جایزه در طول سالهای برگزاریاش، ضرورت برگزاری جایزههای ادبی با وجود شمارگان پایین کتاب در ایران و ... سخن گفت. متن اين گفتگو از پي ميآيد.
- به عنوان کسی که سالهاست تجربه برگزاری جایزه ادبی دارد، به نظرتان مهمترین مشکل، مانع و سختی که جایزههای ادبی خصوصی با آن روبهرو هستند، چیست؟ آیا این موانع در طول سالها متغیر بودهاند؟
حیات جایزه مهرگان را که از سال ۱۳۷۷ عملا شروع به کار کرده و از سال ۱۳۷۸ برگزیده داشته است، به سالهای تیره، خاکستری و گاهی نسبتا روشن تقسیمبندی کردهایم و البته هیچگاه سالهای روشن و توأم با آرامش نداشتهایم.
سالهای شروع مهرگان نگاه به جوایز ادبی نسبتاً مثبت و متفاوت بود؛ در اواسط دهه ۸۰ با نگاه و عملکرد دیگری روبهرو بودیم؛ در اوایل دهه ۹۰ نیز نگاه دولت تا حدی تغییر کرد و اندکی از مشکلات کار کم شد. تا سالها از نظر مقامات برنامهریز فرهنگی و مسؤولان دولتی، جوایز خصوصی، خاصه مهرگان و یکی دو جایزه دیگر که امروز فعالیتی ندارند، نوعی رقیب تلقی میشدند؛ رقیبی که باید به روشهای مختلف با او برخورد کرد و با ایجاد محدودیتهایی از ادامه کار مأیوسش کرد؛ اتفاقی که در عمل به وقوع پیوست. در سالهای ۸۰-۷۹ جوایز ادبی مستقل رونق گرفت؛ جوایز «مهرگان»، «نویسندگان و منتقدان مطبوعات»، «گلشیری»، «یلدا»، «شهید غنیپور»، «هدایت»، «واو»، «روزی روزگاری» و...، و چند جایزه مستقل شعر حضور یا ظهور داشتند. سالهای بعد جوایز دیگری نیز پا به عرصه ادبیات گذاشتند ولی در عین حال جوایز «گلشیری» و «یلدا» که از اهمیت بیشتری برخوردار بودند، نتوانستند به راه خود ادامه دهند. جایزه «منتقدان مطبوعات» هم به کار خود پایان داد. همواره از اینکه تعداد جوایز در بخش خصوصی بیشتر شود تا کار حرفهایتر جلو برود خوشحال میشدم. اما الان ناخشنودم که به عنوان مثال جایزهای همچون جایزه بنیاد فرهنگی مطالعاتی گلشیری به کار خود ادامه نمیدهد. بارها هم از خانم فرزانه طاهری خواهش کردهام به ترتیبی زمینه استمرار این جایزه را فراهم کند.
یکی از موانع اصلی رشد و حیات جوایز مستقل و خصوصی در حقیقت نوع نگاه مسؤولان دولتی به این جوایز است. آنها به جوایز به عنوان فعالیتی که به توسعه فرهنگی کمک میکند، توجه نمیکنند، و همین که فعالیتی منجر به نوعی نگاه جدید به ادبیات شود و با نگاه و سلیقه آنان تفاوت داشته باشد، نگرانشان میکند. همچنین آنها بیشتر به رونق جوایز دولتی میاندیشند. من با جوایز دولتی حتی جوایزی که سازمانهای عمومی، نهادهای مذهبی و مراکز خصولتی (تلفیقی از دولت-ملت) برگزار میکنند، مخالفتی ندارم. این روزها مراکز استانها، حتی شهرهای کوچک برای خود جایزه ادبی برگزار میکنند؛ فارغ از اینکه برگزاری یک جایزه ادبی نیازمند دبیرخانهای آشنا به کار و هیأت داوری مجرب و حرفهای است. در خیلی از این شهرها حتی یکی دو نفر منتقد و داور ادبی وجود ندارد. مثلا زمانی که شهر کاشان به عنوان پایتخت کتاب ایران انتخاب شد، مسئول مربوطه در ارشاد شهر کاشان کمی قبلتر از آن برگزیده جایزه «سیلک» را با نظر شخصی خود تغییر داده بود. در این جایزه که اساساً فرایند اجرایی درستی نداشت تعداد محدودی کتاب به مرحله نهایی آمده بود اما در همین حالت هم به نظر داوران احترام گذاشته نشد و جوایز تغییر کرد. درواقع زمانی که درباره جوایز دولتی و محدودیتهای آن صحبت میکنیم، اشاره ما به این نکته است که دولت به عرصه ادبیات چگونه نگاه میکند؟ چه ادبیاتی مورد پسند است و چگونه با اعطای جوایز ترویج میشود؟ البته مراد از دولت تنها وزارت ارشاد نیست. ۲۰ دوره از جایزه مهرگان گذشته است اما یک اثر از آثار ادبی برگزیده این جایزه در حد یک پاراگراف هم در کتابهای درسی وجود ندارد.
در جوایز دولتی که مبالغ بالای جایزه انگیزه مضاعفی برای شرکت در آنها پدید میآورد، نوع خاصی از ادبیات معرفی و برگزیده میشود، جوایز دولتی با تبلیغات گسترده یا مبالغ بالای جوایز و بُرد خبری به مراتب بیشتر از جوایز خصوصی به گونهای میتواند اغواکننده باشد. از نگاه یک نویسنده جوان شهرستانی به این موضوع نگاه کنید. زمانی که میگویند ۲۵ سکه یا ۵۰ سکه یا ۱۱۰ سکه به شما داده میشود خود آن انگیزه بسیار مهم و تعیینکنندهای است که جوان به جایزه و سلیقهای که مورد پسند جایزهدهندگان است گرایش پیدا کند. بنابراین نگاه مسؤولان دولتی به عرصه تشکلهای مدنی است که مورد بحث و انتقاد است. این فقط مخصوص کتاب نیست و در تشکلهای محیط زیستی و تشکلهای پژوهشی و تحقیقاتی هم این مشکل را داریم. این نگاه باید در جایی تغییر پیدا کند.
زمانی که آقای دکتر صالحی وزیر فعلی، معاون فرهنگی وزارت ارشاد بودند، این نکات را به روشنی با ایشان در میان گذاشتم و گفتم دولتها باید از ورود پیدرپی به جوایز مختلف پرهیز کنند. ما تعداد زیادی جایزه دولتی داریم. دولتیها هم محدودیت و هم معذوریت دارند، دولتها نمیتوانند هر اثری را در داوری خود قرار دهند اما این محدودیتها برای جوایز خصوصی همچون مهرگان وجود ندارد. در دوره اخیر دکتر رضا براهنی برگزیده جایزه مهرگان در بخش «یک عمر تلاش در عرصه نوشتن» شد، در حالی که هیچ یک از جوایز دولتی نمیتوانند به رضا براهنی جایزه بدهند. توصیه من این بود اگر میخواهیم دو سه جایزه دولتی داشته باشیم باید مکانیسم دبیرخانه، داوری آثار و هزینههای آنها روشن باشد. من در هر دوره برگزاری جایزه مهرگان گزارش هزینههای مالی را - که بسیار اندک و با جوایز دولتی غیرقابل مقایسه است - ارائه میدهم؛ دولت هم وظیفه دارد بگوید برای برگزاری هر یک از جوایزش چه میزان هزینه کرده است؛ به این ترتیب میتوانیم درباره هزینهها، خروجی و اثربخشی جایزهها داوری کنیم.
- از نوع نگاه دولت به جایزههای خصوصی گفتید و اینکه جایزههای خصوصی را رقیبی برای خود میدانند. انتظارتان از دولت در قبال جایزههای خصوصی چیست، که میتواند خواستن یا نخواستن چیزی باشد.
بارها اعلام کردهام جایزه مهرگان از دولت انتظار هیچ نوع کمک مادی ندارد و در طول سالها برگزاری این جایزه ریالی از دولت کمک مالی دریافت نکردهایم. انتظاری که داریم این است که موانع ساده را که میتواند وجود نداشته باشد کنار بزنند؛ استفاده از یک سالن مناسب با جمعیتی که به مراسم مهرگان میآیند یا در اختیار گذاشتن آن به قیمت مناسب، حداقل چیزی است که میخواهیم. من در دوره گذشته به باغ کتاب و یا فرهنگسراهای مختلف رفتم، در حالی که آنها با پول بیتالمال ساخته شدهاند، بعضی از آنها برای دو ساعت مراسم ۲۵ تا ۳۰ میلیون تومان پول میخواهند! این ارقام برای «مهرگان» یا جوایزی ادبی دیگر، در کنار رشد فزاینده هزینه جوایز، هزینه زیادی است و امکان پرداخت برای آنها وجود ندارد. در دوره اول مهرگان تصور میکنم تندیس مهرگان را با حدود ۲۵ هزار تومان تولید میکردیم، الان ۷۵۰ هزار تومان شده است. به همان تناسب، قیمت کتابهایی که دبیرخانه تهیه میکند زیاد است. روزگاری با دو یا سه میلیون تومان خیلی از کتابها را تهیه میکردیم اماالان متوسط قیمت هر کتاب طبق برآورد دبیرخانه مهرگان بین ۱۸ تا ۲۲ هزار تومان است و خریدن ۱۶۰۰ عنوان کتاب هزینه زیادی را میطلبد. اینها کمکهایی است که دولت و یا بخشی از ناشران میتوانند به جوایز داشته باشند. دیگر کمکی که میتوانند بکنند این است که مانع برگزاری جلسات بویژه جلسات نقد ادبی نشوند. شرایط باید برای جوایز شرایط مساعدی باشد و حداقل امکانات را در اختیار آنها قرار دهند. گاهی در سایتها و فضاهای مجازی که در اختیار دارند درباره جوایز خصوصی به نوعی فرافکنی میپردازند.
در جایزه مهرگان هیچ چیز مبهم و غیرروشنی نداریم. در بعضی از سایتهای نزدیک به وزارت ارشاد و برخی نهادها، نکاتی درباره جایزه مهرگان گفته میشود که فقط دلسردکننده است، کما اینکه خیلی از دوستان از ادامه دادن به کارشان دلسرد میشوند. بنابراین خواسته مشخص ما این است که دولتها ناظر بر حسن اجرای جوایز خصوصی و تسهیلکننده راه باشند.
- در سالهای اولیه که جایزه در دفتر پکا برگزار میشد، مثلا وزیر وقت فرهنگ و ارشاد اسلامی جزء مهمانان بود. در تقسیمبندی شما از سالهای مهرگان به سالهای خاکستری، تیره و نسبتا روشن، در دورههایی بوده که تعاملی با وزارت فرهنگ داشته باشید؟
طبیعی است که نوع نگاه دولتها به جایزه و جوایز خصوصی یکنواخت نبوده و شکلهای مختلفی را داشتهایم. جایزه مهرگان در دهه ۷۰ کاملا مورد توجه بود و دوستان در فضای فرهنگی درک کرده بودند این تشکلها و بنیادهای برگزارکننده جایزه میتوانند به توسعه فرهنگی و کتابخوانی کمک کنند و اقبال مردم را دیده بودند. اما در سالهای ۸۵ و ۸۶ دورانی داشتیم که معاون فرهنگی وقت وزارت ارشاد رسما از این جوایز به عنوان عنصر بیگانه و تقویتکننده تهاجم فرهنگی نام میبرد. در همه ادوار مهرگان از وزیر و مسؤول فرهنگی نه در سمت دولتی بلکه به عنوان یک علاقهمند به هنر و ادبیات دعوت کردیم که بیایند. آقای صالحی، آقای جوادی و آقایانی که در گذشته بودند مانند آقای جنتی و آقای مسجدجامعی. اما انتظاری که در جایزه جلال و یا جایزه کتاب سال میرود که گوش تا گوش مقامات کشوری و لشکری و مسؤولان بنشینند و شمار نویسندگان اندکتر از شمار مسؤولان باشد در جایزه مهرگان نیست. ما در جایزه مهرگان صف اولی نداریم و هر علاقهمند به ادبیات و هنر که بیاید در گوشهای از مجلس مینشیند. مقامات هم آمدهاند، گاهی به ما کمک کرده و در کارها گرهگشایی کردهاند. بعد از ۱۷ سال موفق شدیم با همراهیای که آقای صالحی داشتند مراحل ثبت حقوقی مهرگان را طی کنیم. این اتفاقی بود که از سال ۱۳۷۸ نیفتاده بود. ولی باز هم مشکلات مختلف وجود دارد. همیشه از خودمان میپرسیم آیا به درستی قضاوت میکنیم و آیا باید جایزه را برگزار کنیم یا نه؟ در سال ۱۳۸۶ تعداد آثار ادبیات داستانی ما به ۳۴ عنوان رسیده بود. این را با دوره گذشته که ۵۲۷ عنوان بود مقایسه کنید. طبیعی است آن زمان که ۳۴ عنوان بود تعداد بسیاری از کتابها بیرون از دایره انتشار قرار گرفته بود و طبیعی است که داوریها نسبت به محدوده کوچکی از ادبیات داستانی بود.
- با توجه به سرنوشتی که جایزههای ادبی به آن دچار میشوند خودتان مهمترین علت طول عمر مهرگان را در چه میدانید؟
در سالهای اخیر به این نتیجه رسیدهام که اگر جوایز ادبی به بخشهای خصوصی (ناشرها و انجمنهای ادبی)، عمومی (شهرداریها و نهادهای دینی) و یا دولتها وابستگی مستقیم داشته باشند در مسیر خود دچار مشکل میشوند. البته جایزه مهرگان از مجموعه فرهنگی که خود آن را بنیاد گذاشته بودم برایم به یادگار مانده است و در ۱۵ سال گذشته به صورت شخصی این جایزه را برگزار کردهام. چون ظرایف و پیچیدگیهای این عرصه را میشناختم دلیل موجهی داشتم که با انگیزه و علاقهمندی بیشتری به راه خودم ادامه دهم. داوران مهرگان نیز به من محبت دارند، بنابراین با ما کنار میآیند، ماحقالزحمه داوری بالایی نمیپردازیم، تعدادی از داوران مهرگان هنوز هم به صورت افتخاری خدماتشان را در اختیار جایزه مهرگان میگذارند و به نوعی حامیان مالی جایزه مهرگان هستند، حتی بعضی از آنها چکهایشان را به دبیرخانه جایزه برمیگردانند. بسیاری از ناشران نیز محبت میکنند و کتابهای خود را به دبیرخانه جایزه مهرگان میفرستند چون میدانند داوریها فارغ از نظرهای شخصی است و من به دلیل نوع نگاهم به ادبیات و احترام به استقلال رأی داوران وارد حوزه داوری نمیشوم.
از طرف دیگر نام جایزه هم به من کمک میکند؛ مهرگان یکی از دو جشن بزرگ ایرانیان است، جشن فصل برداشت محصول و گرفتن دسترنج تلاشها، جشن روشنایی، سرور و دوستی و مهر؛ اگر این جایزه وامدار نام نویسنده و یا شاعری بود ممکن بود دچار نوع دیگری از محدودیتها در کار خود شود. همچنین جایزه مهرگان دبیرخانه منظمی دارد و این موضوع به اینکه جایزه بتواند سالها به عمر خود ادامه دهد، کمک کرده است. این را که جایزه چقدر میتواند به عمر خود ادامه دهد، نمیدانم زیرا در امکانات مالی محدودیتهایی دارم و فشار تورمی در جامعه بسیار سنگین است و هزینههای ستادی و دبیرخانه جایزه روزافزون. در سالهای اولیه در بخش اسپانسر و حامیان مالی توفیق داشتیم اما الان حدود ۱۵، ۱۶ سال است که بدون هیچ حامی مالیای به کار خود ادامه میدهیم. این عامل ممکن است ما را متوقف کند. البته تلاش میکنیم صرفهجویی کنیم. صرفهجویی هم عنصری است که به ما کمک میکند، نه میتوانیم ریخت و پاشهای وسیع داشته باشیم و نه میتوانیم داوران متعدد داشته باشیم. به خاطر این دلایل جایزه مهرگان توانسته به کار خود ادامه دهد. اما از منظر یک فرد مستقل همیشه دلواپس هستم که این کار تا کی میتواند ادامه داشته باشد.
- همان چیزی که میگویید رمز ماندگاری شماست، به همان اندازه میتواند مسالهساز باشد؟
نگرانی همیشه با من است. دوستان مختلف را دعوت میکنم و از آنها مشورت میگیرم. کارهایی را در جایزه مهرگان تعریف کردهایم که ممکن است بتواند درآمدزا باشد. اما اینکه دولت چه میزان اجازه اجرای آنها را میدهد و جامعه چه میزان امکان همراهی و کمک به تشکلهای مدنی در این شرایط سخت اقتصادی را دارد، هنوز برایم روشن نیست. ما در دهه سوم کار مهرگان مجموعهای از برنامهها را پیشبینی کردیم که یکی از برنامهها این است که ما باید در دل جایزه مهرگان درآمدزایی داشته باشیم.
- گفتید دنبال درآمدزایی هستید. جوایز ادبی در میان مردم ناشناخته هستند؛ با این وجود فکر میکنید کسی حاضر به حمایت مالی از شما باشد؟ یا اسپانسر یک جایزه ادبی شود؟
در کشورهای دیگر جوایز ادبی متعددی برگزار میشود و افراد مختلفی از مدیران مدرسه، دانشگاه، سندیکا و کارخانه تا هنرپیشهها، دانشمندان و ورزشکاران در میان اسپانسرهای جایزه دیده میشوند. جامعه ما هم با جمعیت ۸۰ میلیون نفری این پتانسیل را دارد که اسپانسرهای خوبی داشته باشیم. خصوصا اینکه ما در مملکتمان سنتی داریم به نام وقف. ثروتمندان و کسانی که از تمول مالی برخوردارند خیلی وقتها مدرسه، حمام، مسجد و راه میسازند ولی سالیان سال است که اینها به محض اینکه به عرصه نهاد مدنی نزدیک میشوند دلواپس هستند و میکوشند پرهیز کنند. این موضوع به نوع نگاه دولتها به تشکل مدنی برمیگردد. علت دیگر کمتوجهی بزرگترین رسانه، یعنی صداوسیما به نویسندگان، مدیران جوایز و برگزارکنندههای آنها و منتقدان ادبی است. جوایز خصوصی، نویسندگان و منتقدان مستقل در صداوسیما افراد کاملا غیرخودی هستند. کمتر برنامهای را میتوانید ببینید که با حضور منتقدین مستقل یا مدیران جوایز برگزار شود. اگر جایزهها و تشکلهای مدنی توسط این رسانه معرفی شوند و نویسندهها و منتقدان در برنامههای مختلف حضور پیدا کنند و فعالیتها و خدمات خود را تبیین کنند مخاطب به صورت گسترده با آنها آشنا میشود.
البته جایزه مهرگان بازخوردش را در تعداد مخاطبانش دیده است. کتابهایی که جایزه مهرگان را برده به چاپهای متعددی رسیدهاند؛ مثلا رمان «چیدن باد» نوشته محمد قاسمزاده که برای طبقه کتابخوان کتاب گرانی است (حدود ۳۰-۴۰ هزار تومان) در فاصله ۹ ماه به ۱۲ چاپ رسید، در حالی که ابزار رسانهای ما محدود است.
- جایزه مهرگان در همه بیانیههای خود نسبت به مسائل ادبیات و وضعیت سانسور انتقاد داشته است. فکر نمیکنید اگر این روند همینطور ادامه داشته باشد بگویند مهرگان غر میزند؟
ممکن است. اما نمیشود این استنباط را کرد که سانسور و شرایط دشوار همچنان ادامه دارد؟ دکتر براهنی ۱۷ عنوان کتاب دارد که برخی ترجمهشده هستند، اما حتی یک عنوان از کتابهای او سالها اجازه انتشار نداشتند. یا قاسم کشکولی نویسنده رمان «این سگ میخواهد رکسانا را بخورد» که امسال برگزیده شد، نه ناشر دارد و نه مولف میتواند کتاب را به چاپ برساند. ما دچار اینگونه مشکلات هستیم. اگر میبینید در بیانیه مهرگان یک جمله تکرار میشود معنایش این است که ما به شرایط مطلوب نگاه میکنیم، شرایطی که نویسنده و ناشر بتوانند در شرایط متعارف آثارشان را منتشر کنند. «نیمه غایب» حسین سناپور برگزیده جایزه مهرگان نیز ۱۵ بار تجدید چاپ شد و در چاپ ۱۶ جلویش را گرفتهاند. چه اتفاقی افتاده است؟ البته کتاب زویا پیرزاد به چاپ ۹۰ رسیده است. از تجدید چاپ کتابها هم پس از بارها چاپ شدن جلوگیری میشود. قطع شدن روند چاپ کتاب موجب اشکال میشود. برخی از کتابها در خارج از کشور چاپ میشوند و به چاپهای متعدد میرسند اما در ایران امکان چاپ پیدا نمیکنند. به خاطر این دلایل روی متن بیانیهها اصرار داریم. بیانیههای ما را ببینید؛ در سالهایی بیانیههای بسیار تندی بوده است و برخی از سالها، بیانیه آرامی داشتیم. در سال ۸۶ بیانیهای دادیم که هنوز سرفصل بیانیههای انتقادی در عرصه فرهنگ است.
- به عنوان مخاطب بیرونی اگر بخواهید مهرگان ادب را ارزیابی کنید چه نقاط قوت و ضعفی در آن میبینید؟
مهرگان مانند هر فعالیت مدنی بیشک دارای اشکال و نارسایی است اما مهم این است که من و دوستانم چگونه با این مشکلات روبهرو شویم. نگاهی که ما به خودمان داریم، یک نگاه انتقادی است که هر سال جایزه مهرگان از سال قبلش بهتر شود. اما نقاط ضعف ما به ضعف امکانات مالی برای ایجاد کارگروهها و دبیرخانه منسجم برمیگردد. برای جذب اسپانسر تلاش زیادی کردیم و موفق نشدیم.
انتقاد دیگری که میشود از سوی نویسندگانی است که من و همکارانم به رغم دعوت آنها، امکان حضور در رونماییها و یا جلسات نقد و معرفی آثارشان را پیدا نمیکنیم و به همین دلیل خیلی از نویسندگان جوان ممکن است ارتباط نزدیکی با جایزه مهرگان احساس نکنند. این ایراد به ما وارد است و به محدود بودن امکانات و فرصت کاری من و همکاران دبیرخانه مربوط میشود. البته اگر افزایش حضور ما در شهرهای کوچک و دیگر مراسم کتاب به معنای پیوستن ما به جوایز محفلی، خصوصی و دوستانه تلقی نشود. جایزه مهرگان تنها جایزهای است که توانسته دو دهه عمر کند و این استمرار، نقطه قوت ماست.
- برخی این موضوع را مطرح میکنند که با توجه به شمارگان پایین کتاب، آیا برگزاری جایزههای ادبی ضروری است؟
این پرسش نشاندهنده این است که ما اگر در شرایط نامطلوب اقتصادی و فرهنگی قرار داریم از تلاشهایمان دست بکشیم. من معتقدم باید در شرایط سخت تلاش بیشتری انجام شود. تیراژ کتابها پایین آمده است. آیا دلیلش این است که ما کتابخوان نداریم؟ بسیاری میگویند ما رمان فارسی نمیخوانیم و ترجیح میدهیم رمان ترجمه بخوانیم؛ در این جمله نوعی کماعتنایی به ادبیات فارسی هم وجود دارد. مطلقا با این حرفها نزدیکی ندارم. ادبیات ما رو به جلوست و خلق ادبی در بین نویسندگان و شاعران ما وجود دارد. نویسندگان در شرایط سختی به سر میبرند، نشر و فضای تولید کتاب با بحرانهای مختلفی روبهرو است و شرایط اقتصادی بسیار سنگین است. مثلا با افزایش قیمت کاغذ بحرانی ایجاد میشود و قیمت کتابها رشد میکند.
اگر از منظر روانشناختی به جایزه و ضرورت برگزاری آن نگاه کنید، امری دو سویه است؛ از سویی نویسنده با گرفتن جایزه تشویق میشود، در واقع نویسندهای که جایزه گرفته ثمره کار خود را میبیند و تشویق میشود بهتر بنویسد. نویسنده کتاب نمینویسد که شبها در خانه خود آرام یا با صدای بلند بخواند، برایش مهم است که کتاب خواننده داشته باشد. نگاه جامعه هم به او دقیقتر میشود و انتظار از او بیشتر میشود و جامعه از نویسندگان برگزیده کار بهتری میخواهد. از سوی دیگر کتاب برگزیده پیشنهاد گروهی از کارشناسان ادبی و صاحبنظران به جامعه است.
مسأله دیگر این است که چرا صداوسیما نویسنده خودی و غیرخودی میکند؟ چرا آموزش و پرورش و آموزش عالی ما در کتابهایشان به آثار برگزیده جایزهها توجه نکردهاند؟ اینها چیزهایی است که ما باید به آنها بپردازیم. باید از سازمان تدوین کتاب درسی سوال شود که چرا وقتی این همه ادبیات است سعی میکنیم یک نوع ادبیات را ترویج کنیم؟ آیا اخیرا به صفهایی که در خیابان برای کتاب تشکیل میشود توجه کردهاید؟ میدانید چه عوامل پشتیبانیکنندهای برای تشکیل صف در نمایشگاه کتاب تا طبقه دوم و سوم برای یک کتاب وجود دارد؟ آیا تاکنون کتابهای برگزیده مهرگان شایستگی این را که ترجمه شوند، نداشتهاند؟ آیا شایستگی این را که یک پاراگراف در کتاب درسی به خود اختصاص بدهند نداشتهاند؟ نویسندگان برگزیده ما ظرفیت این را که در کتابهای درسی معرفی شوند تا خوانندگان جوان با آثارشان آشنا شوند نداشتهاند؟ به همین دلایل ما نتوانستیم موفق باشیم و موفق نبودن ما در این عرصهها باعث میشود برخی بگویند با این تیراژ اندک چرا باید تلاشمان را ادامه دهیم؟
اصلا در خارج کشور چه میزان ادبیات داستانی معاصر مطرح میشود؟ چهار اثر برگزیده مهرگان به محض اینکه برگزیده شدند در مسیر ترجمه به زبانهای مختلف قرار گرفتند. ما در دبیرخانه مهرگان تلاش میکنیم بهترین ترجمه از آنها انجام شود چون ترجمه بد صرفا به نویسنده لطمه نمیزند بلکه به ادبیات ایران لطمه میزند. ترجمههایی را که از کتابهای ایرانی در نمایشگاههای مختلف میشود، ببینید. طبیعی است وقتی خواننده خارجی کتابی با ترجمه بد دستش میگیرد از هر چه ادبیات فارسی است زده میشود. یا فهرست توصیفی آثاری که جایزه بردهاند از سوی خانه کتاب ارشاد به انگلیسی ترجمه شده و به فرانکفورت هم رفته، اما بخش جوایز خصوصی در آن حذف شده و وجود ندارد. ترجمههای بد باعث ضعیف ماندن ادبیات داستانی میشود؛ ای کاش اصلا ترجمه نشوند.
سالهاست که ترکها و عربها برای طرح ادبیاتشان در عرصه جهانی کار میکنند، دولت ما نیز باید این مسیر را برود و وزارت ارشاد بخشی از بودجه خود را به این موضوع معطوف کند، اما نه کتابهایی که توسط یکسری مترجم تعریفشده ترجمه میشود، بلکه کتابهایی که با مترجمان حرفهای ترجمه و به بازار جهانی معرفی میشوند. سالهاست به نمایشگاه فرانکفورت میروم. فکر میکنید غرفه ایران شامل چه کتابهایی است؟ بخشی که مربوط به فضای گردشگری، زیباییها و معماری ماست جذاب است، اما زمانی که بحث ادبیات میشود چنین نیست. ما باید کتابهای مناسب با ترجمههای قوی را به نمایشگاه ببریم. ارشاد باید کتابهای مختلفی را به نمایشگاه ببرد.
نشریههای بسیاری در کشور وجود دارد، به آنها مراجعه کنید و ببینید در طول دو سال گذشته چند سطر خبر درباره جوایز داخلی نوشته شده و چند سطر خبر درباره جایزههای خارجی؟ در خبرگزاریها چه میزان پوشش داده شدهاند؟ خبرگزاریها که دیگر دشواری صداوسیما را ندارند.
برخی از مراکز نشر هم باید توجه حرفهای پیدا کنند. ببینند زمانی که فهرست جایزههای پولیتزر و من بوکر اعلام میشود ناشران آنها چه کار میکنند، آنها برنامههای مختلف برگزار میکنند. خبرگزاریها و رادیو و تلویزیون با نویسنده و خانوادهشان گفتوگو میکنند. اینها یک جریان میشود. چرا کتابی که جایزه بوکر برده در ایران ترجمه میشود و فوری به چاپ مجدد میرسد؟ در واقع این زحمتی است که ناشر فرنگی کشیده و یک جریان ایجاد کرده است. ناشر و مترجم ایرانی هم دست به گزینش میزنند و به همین دلیل موفقتر خواهند بود.