وقتی ماشین درمانده و راه نامرد است راه نیفتید؛ همانجایی که هستید ایستاده چون شمشاد و یا نشسته به سان بوته گلسرخ بمانید. رفتن با پراید، دوستان و شرکای او قبل از رسیدن به مقصد ما را در جمع 18 هزار مسافر خاکی سالانه قرار میدهد، خوش شانس اگر باشیم یکی از 300 هزار تن شل و شکستهایم در روزگار بیکارگی که بیکاری نوعی کار و انتخاب نکردن نشانی از بیانگیزگی است.
اگر درویشخان نابغه موسیقی و استاد دردانههای موسیقی ایران چون موسیخان معروفی، مرتضی نیداود و نورعلی برومند در سال 1305 خبر داشت که 30 سال پیشتر خانم بریجیت دسکول 44ساله اولین قربانی تصادف اتومبیل در جهان بوده است، حاشا که سوار درشکه دواسبه میشد تا در امیرآباد ماشین فوردی درویشخان را در 54سالگی به پایان برساند تا نامش به عنوان اولین کشته شده حادثه رانندگی در ایران ثبت شود.
رفتن در روزگار عبوس و بیتار و کمانچه درویشخان و استاد اصغر بهاری در راههای ناموزون با ماشینهایی که برای چپ و مچاله شدن ساخته شده است البته جای تامل دارد؛ تامل اینجاست که ما اغلب در سفر از اینجا تا هر جای دیگر متاسفانه بهعلت آشفته حالی در روزگار بیقرار، دچار تاخیر در درک موقعیت، خطای دید و یا اسیر سرعت غیرمجازیم.
چون نه در موقعیت انتخاب کردن و نه در شرایط انتخاب شدن هستیم زیرا اغلب انگیزه تغییر و دگرگونی را از دست دادهایم به عبارت دیگر ما دچار بحران عقلانیت شدهایم. آیا در چنین باوری است که آقای راهساز، موانع جزئی در ساخت و ساز فنی و مهندسی را بهانه میکند و از استانداردسازی صرفنظر و مسافران را به دره میفرستد و آقای خودروساز هم ادامه بلامانع خواب راهساز برای خواب کردن سرنشینان ماشین است.
پرسش این نوشته ساده است؛ در چنین وضعی که ما گرفتاریم و حکمرانان (راننده و یا سرنشین) همهچیز هستیم و در عین حال محکوم همه چیز (راه و ماشین مشتی ممدلی) چه کنیم تا کمی حالمان بهتر از آخر پاییز باشد؟ شاید پاسخ ساده باشد ما که مردمان مظلوم و محجوبی هستیم لطفا آقایان و خانمهای راهساز و ماشینساز کمی رحم کنید تا ما هم کمی حالمان بهتر از آشفتگی باشد و گاهی بیواهمه به مقصد برسیم و اگر چنین شود تردید ندارم خانم بریجیت و آقای درویش خان هم خوشحالتر از بهار خواهند بود چون دلها آرام، دریا آبی و موسیقی دلنواز خواهد بود.