فریدون صدیقی: کاغذ سطر نوشته حق دارد سفید بماند وقتی خوانده نمی‌شود، درخت حق دارد ایستاده بماند و تن به تبر ندهد وقتی کاغذنوشته باطل‌ترین بادبادک ایران است.

صدیقی

خواننده دیروزها حق دارد وقتی روزنامه خبر از بی‌خبری می‌دهد، تلخ‌تر از عبوس شود در حالی که خود او خبرساز است اما در روزنامه خبری از او نیست.

نتیجه الف: پس مردم حق دارند روزنامه روی پیشخوان یا نشسته پیش پای دکه را جا بگذارند، یعنی با نخریدن به روزنامه‌نگاران پیغام دهند دوستان راهتان را گم کرده‌اید.
نتیجه ب: اما آیا روزنامه‌نگاران حق ندارند بگویند می‌خواهیم زنده بمانیم؟چون هیچ سکوتی ارزش طلا را هم ندارد حتی اگر سکوت صدا داشته باشد چون هیچ‌چیز والاتر از ارزش نوشتن و عمل کردن به آن نیست.

همه حق دارند خبر از حال خود و احوال روزگار خود بدهند چون همه دانش و خرد بشری محصول پرسش و پاسخ است. در حقیقت همه مردمان ایران و جهان کاری ‌جز پرسیدن و پاسخ دادن ندارند.

نمونه: چرا هوا گرم‌تر از تموز است؟ چرا دلار گران‌تر از امید است؟چرا شما معطرتر از سیب گلاب هستید؟ و ما پاسخ می‌دهیم به همه این پرسش‌ها، همچنان که می‌توانیم سؤال کنیم.

کار رسانه، وظیفه روزنامه‌ و روزنامه‌نگار طرح پرسش و پاسخ است؛ همین. پس اگر نتواند چنین باشد در حقیقت وجود ندارد؛ حتی اگر در هیات کاغذنوشته روی پیشخوان دکه ظاهر شود؛ چون خوانده نمی‌شود. یا شنیده و دیده نمی‌شود؛ چون نامش صدا و سیماست.

یک پرسش مکرر:چرا چنین؟ جواب ساده این است که وضع غم‌انگیر و عمیقا موجب تاسف کنونی رسانه‌ها، پژواک نارسایی برنامه‌ریزی در نظام آموزشی، اجتماعی و... است. خطا و غفلت در برنامه‌نویسی موجب می‌شود تا فراموش کنیم زندگی فقط یک معنی دارد و خورد و خوراک و خواب ما برای رسیدن به این معنی است: دانایی؛ دانایی برای لذت‌بردن از زندگی و هستی‌بخشی به معنی آن.

نتیجه ج: روزنامه‌نگاری در همه مدیاها، همواره در جست‌وجوی معنا‌بخشی برای تعالی زندگی انسان بوده است. متاسفم اگر حالا نباشد!

روزنامه‌نگاری اساسا هنر بهنگام کردن و دانا کردن مخاطب است. چرا؟ چون به کلمات و ادراکات ظرفیت تازه‌ای می‌بخشد تا نفس زندگی را پویا و مدرن کند. متاسفم اگر حالا نباشد! بی‌گمان روزنامه‌نویسی، نوشتن، برای چگونه بودن است و این بلندپایه‌ترین رسالت برای زیستن و زندگی‌کردن است نه زنده‌مانی. متاسفم حالا اگر نباشد!
یادتان هست. یا بهتر است بگویم یادتان باشد مطبوعات ما در یک سده اخیر کشش سحرآمیز اطلاع‌رسانی بوده‌اند. متاسفم اگر حالا نباشند!

پرسش مکرر دو: آیا اکنون زندگی روزنامه‌نویسی، زندگی رسانه‌ای ما تبدیل به الزاماتی چون سکوت و سکون، انقیاد تام و تمام در برابر خواسته‌های مدیریت کلان رسانه‌ای شده است؟ یعنی روزنامه‌نویسی و اطلاع‌رسانی موضوعیت خود را از دست داده است چون در پرتو نظام کلان و ناکارآمد مدیریت رسانه، صحنه را به شبکه‌های اجتماعی واگذار کرده است؟

گمان من این است که با اندکی مدارا، اندکی حمایت، اندکی حرفه‌ای‌تر‌شدن، درخت، کاغذ و خواننده به روزنامه‌نگاران حق می‌دهند تا روزنامه‌نویس بمانند.

کد خبر 413143

برچسب‌ها

دیدگاه خوانندگان امروز

پر بیننده‌ترین خبر امروز

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha