مثلاً همين مامانمان... نه نه! نفرماييد! منظورمان اين نيست که مامانمان مکافات است! اين چه فکري است که ميکنيد؟ ما از آن خانوادهها نيستيم که از اين حرفها بزنيم. درواقع بعضي از اخلاقهاي مامانمان است که مکافات ميآفريند. آخر مامانمان شديداً وسواسي تشريف دارد و در همهحال دارد همهچيز را ميشويد و آب ميكشد.
مثلاً همين چند روز پيش که از باشگاه به خانه برگشتم، ديدم کيس کامپيوترمان را باز کرده و دارد با جرمگير، مادِربُردمان را بهقول خودش جرمگيري ميکند. ميگفت همين جرمهاست كه باعث ميشود هي بگويي سرعت كامپيوترم پايين است و پول ميخواهي كه فلانچيزش را عوض كني. خلاصه چشمتان روز بد نبيند. مادرِ مادربردمان را به عزايش نشاند و بهجاي مادربُرد، مادرمُرد تحويلمان داد.
تابستان پارسال هم براي چند هفته يك تشت کُلُر گذاشته بود جلوي حمام که مثل استخر، هرکس ميرود تو و ميآيد بيرون پايش را توي آن ضدعفوني کند! بوي نامطبوعش به كنار، چندباري تشت از زير پاي بابايمان سُر خورد و با ملاجش رفت توي ديوار!
يکبار هم به سامانهي 162 صدا و سيما زنگ زد و از برنامهي تلويزيوني «به خانه برميگرديم» ايراد گرفت که چرا روي تاقچههايتان يکوجب خاک نِشَسته؟ و چرا آقاي مجري کتش را نَشُسته و بالاي كتف راستش لك شده! حتي يکبار رفته بود جلوي ساختمان جامجم و ميخواست خودش براي شستوشوي استوديوي كل برنامههاي تلويزيوني دست به کار شود و نزديک بود مکافات عظيمي بهپا شود. اما خوشبختانه چون آفيش نشده بود به داخل ساختمان راهش ندادند.
البته باز هم خدا پدر شركت آبفا را بيامرزد که چند روزي است آب خانهي ما را بهخاطر مصرف بيرويه قطع کرده. مأمور آب آمده بود خانهمان و با عصبانيت ميگفت كه کل سد کرج را ما خالي کردهايم. حتي نزديک بود خشکشدن زايندهرود و هامون و درياچهي اروميه را هم بگذارد پاي ما. مامانمان هم نادم و پشيمان فقط به افقهاي دور مينگريست. شکر خدا مواد شوينده هم آنقدر گران شده که ديگر مامانمان بيسلاح گشته و دارد با گردگيري و خشکشويي خودش را آرام ميکند.
البته هرچند بيآبي هم خودش مكافات بزرگي است، ولي ما هنوز كامل از دست مكافات وسواسهاي مامانمان خلاص نشدهايم و هنوز هم مكافاتهاي ويژه و خشكي داريم، اما حداقل بهخاطر مشكلات كمآبي ديگر كمتر بهمان گير سهپيچ ميدهد و كمتر همهچيزمان را ميشويد.
تصويرگري: محمدرضا اكبري/ آرشيو عكس روزنامهي همشهري