با گذشت زمان از رویدادها، تحلیلگران با چشمان بازتری می توانند درباره وقایع نظر دهند. در ایران نیز اتفاقات و التهاباتی را در چند ماه گذشته از سر گذراندیم و اکنون زمان تامل فرا رسیده است تا بیشتر درباره ابعاد و خصوصیات اعتراضات گذشته بدانیم.
در این خصوص پژوهشگر ایرنا با رسول افضلی صحبت کرد تا تحلیل وی را درباره ریشه اعترضات گذشته در ایران بشنویم.
رسول افضلی مدرس جامعه شناسی سیاسی، عضو هیئت علمی، دانشیار دانشکده جغرافیای دانشگاه تهران و نویسنده کتابهایی چون "چشم انداز جامعه مدنی در خاورمیانه"، "دو نظام سیاسی- جغرافیایی در ایران، دولت مدرن- امت اسلامی"، "روش شناسی در جغرافیای سیاسی و ژئوپلتیک" است.
- تحلیل شما از اعتراضات گذشته در ایران چیست ؟ به نظر شما ریشه این وقایع را چه میدانید؟
در طی شش ماه گذشته بحث اصلی این بوده است که ماهیت این اتفاقات چه هست و تحولات را به لحاظ تئوریک و با توجه به تجربههای کشورهای دیگر، چه میتوان نامید؟ در این خصوص دو دسته نظر وجود دارد. عدهای ریشه این وقایع را تحولات اقتصادی میدانند و مقصر را به نوعی دولت میدانند. در مقابل عدهای ریشهها را کلانتر و معتقدند که مسائل ربطی به کارکرد دولت ندارد و بیشتر ریشههای سیاسی دارد.
به نظر من آنچه در ایران شکل گرفته است، به نوعی ماهیت متکثر دارد که بخش کوچکی از آن در خیابان ظهور کرده و بخش بزرگتر آن در فضای مجازی نمودار است.
مساله مهمی که باید در تحلیل رعایت شود، تفاوت اعتراضات اخیر و با جنبشهای کلاسیک است. اکثرا نظریات و تحلیلهایی که ما در کتابها میخوانیم مربوط به جنبشهای کلاسیک هستند یعنی جنبشهای قرن بیستم. این جنبشها معمولا جنبشهای تک علیتی بودند. به طور مثال گفته می شود، جنبش ماهیت اقتصادی یا سیاسی داشت. در این تئوریها الزاماتی برای شکل گیری جنبش در نظر گرفته شده است. مثلا گفته میشود برای شکل گیری جنبش، رهبر لازم است، جنبش ایدئولوژی نیاز دارد و یا اینکه جنبش نیازمند امر سازماندهی شده است. بعضی از تحلیلگران گفتهاند که وقایع اخیر در ایران هیچ یک از ویژگیها را ندارند. اما باید گفت که در وضعیت کنونی ماهیت جنبشها تغییر یافته است.
در جنبشهای جدید نمیتوان توقع داشت که جنبشهای تک عاملیتی باشند. نمیتوان پرسید که جنبشها ماهیت اقتصادی یا اجتماعی دارند و بخواهیم مثلا دولت را زیر سوال ببریم. به نظر میرسد جنبشها ماهیت متکثر دارند. بر اثر ظهور شبکههای اجتماعی و با پوشش خبری این شبکهها، مرزهای حوزهها درنوردیده شدهاند. پس نمیتوان سراغ جنبش سازماندهی شده نابی که دارای رهبر است و پیرامون یک ایدئولوژی شکل گرفته است و یا دارای یک علت است را گرفت.
به طور مثال آنچه ما در انقلاب اسلامی دیدیم با آنچه در سال های اخیر در جنبشهای شمال آفریقا مثل تونس مصر مراکش و حتی سوریه رخ داده متفاوت است. آنقدر مرزهای علت ها در هم تنیده شده است که اصلا ما نمیتوانیم تحلیل کنیم که ماهیت جنبشهای کشورهای شمال افریقا اقتصادی یا سیاسی بوده است. در ایران نیز ماهیت این جنبش متکثر است و نمیتوان دنبال نهاد مقصر بگردیم که چه نهادی مقصر است، دولت مقصر است یا نظام، چون اصلا قابل تشخیص نیست. با این حال نمیتوان صرفا به این دلیل که این تحولات، رهبر یا ایدئولوژی ندارند بگوییم که جنبشی اتفاق نیافتاده است و این اشتباه تحلیلی است. هیچ کدام از جنبشهایی که در شمال آفریقا اتفاق افتاده است، رهبر و لیدری نداشته اند.
- اعتراضات ماههای اخیر چه ویژگیهایی دارد؟
من ریشه جنبش اجتماعی را از هم گسستگی اجتماعی میدانم. از هم گسستگی اجتماعی در ایران وضعیتی است که ساختارهای اجتماعی و نهادهای اجتماعی ما قدرت پاسخگویی به نیازهای مردم را ندارند. صورتبندی های رسمی و غیر رسمی اجتماعی قدرت پاسخگویی ندارند. نهادهای اجتماعی همچون آموزش، دین یا خانواده به وضعیتی رسیدهاند که اعتماد اجتماعی نسبت به آنان کم شده و کارکردهایشان ضعیف شده است. به عنوان مثال ما در محیط زیست به بنبست رسیده ایم و چون در طی زمان حل نشده است ، امروز خودش را در قالب پیامدهای اجتماعی و سیاسی نشان میدهد. نهادهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی ما توان پاسخگویی به مطالبات را ندارند و در مقابل مشکلات سکوت میکنند.
وقتی جامعه دچار از هم گسستگی اجتماعی میشود، بحرانهای اقتصادی، زیست محیطی و سیاسی خودشان را صورت یک امر اجتماعی نشان میدهند. امر اجتماعی در واقع موتور پیش برنده تحولات جامعه است که دیده نمیشود و تنها وقتی بحرانها شدید شوند، به عنوان ریشه اصلی همه آنها خود را نمودار میکنند. به طور مثال ارز از پدیده اقتصادی خارج شده و پدیده اجتماعی شده است و حالت "بایو" گرفته و یا به تعبیری به موجود زنده تبدیل شده است. اساسا هر پدیده یا عنصری که وزنش در عرصه اقتصاد بیش از حد شود، به یک موجود زنده تبدیل میشود. یعنی دیگر نمیتوان آن را کنترل کرد بلکه برعکس آن پدیده، سیستم را کنترل میکند. امروز مشخص شده است که بخش مهمی از مشکلات ارز در جامعه ما ریشههای اجتماعی دارد و از مشکل بیاعتمادی اجتماعی ناشی میشود. در ترکیه می بینیم که مردم چه طور عکسالعمل نشان میدهند، مثلا دلار را آتش میزنند. ولی در ایران عدهای از مردم از بالا رفتن نرخ دلار خوشحالی میکنند. مردم میدانند که ضرر میکنند و هزینههای زندگی سرسام آور میشود اما چون اعتماد اجتماعی ضعیف است، مشکلات را به جان میخرند تا سیستم را به چالش بکشند.
از هم گسستگی اجتماعی مسئله مهمی است که باید جدی گرفته شود. در وضعیت کنونی، سازههای اجتماعی ما دچار ناکارآمدی اجتماعی و اختلال شده است. بسیاری از تحلیلگران و فعالان سیاسی علاقه دارند که مشکلات را گردن دولت و یا برعکس نظام بندازند، اما به لحاظ جامعه شناختی تحولات جامعه ایران ریشههای عمیقتر دارند. ما از ابتدای انقلاب مشکلات اقتصادی و تورم داشتهایم اما مردم این گونه اعتراض نمیکردند، این شرایط برای مردم تازگی ندارد. ما نیازمندیم در تحلیلی مجزا وضعیت نهادهای اجتماعی را از ابتدای انقلاب بررسی کنیم تا ببینیم چرا الان به این وضعیت رسیدهایم. در پژوهش باید میزان اثرگذاری نهادهای دین، خانواده، آموزش و ... تحلیل شود که چرا مثلا نهاد آموزش اثرگذاری اجتماعی خودش را از دست داده است. ممکن است شکل التهابات ایجاد شده، اقتصادی باشد ولی به این مفهوم نیست که ریشه تحولات، اقتصادی است. چند ماه دیگر ممکن است مسئله خودش را در شکل و شمایل دیگر نشان دهد. اگر ما در جلسههای رسمی دولت مسائل را بپذیریم و دنبال راهکار باشیم ، یک گام به جلو است.
- چرا در وضعیت کنونی امر اجتماعی خودش را شفافتر نشان داده است؟
معمولا امر اجتماعی خودش را نشان نمیدهد اما در وضعیت کنونی امر اجتماعی بر سیاسی غلبه کرده است. در جوامع امروز غلبه امر اجتماعی بیشتر شده است. زیرا جوامع به تدریج سیاست زده شدهاند. در سطح جهانی، تعداد احزاب سیاسی کمتر شده و احزاب بیشتر درگیر امور اجتماعی و محیط زیست شدهاند. در وضعیت کنونی بعید میدانم که ما جنبشهای سیاسی داشته باشیم و آنها به ندرت رخ میدهند چون مردم بیشتر درگیر مسائل اجتماعی هستند.
جنبشهای جدید در دو دسته از جوامع اتفاق میافتد: اول جوامعی که دارای بیثباتی فزاینده هستند مثل افغانستان، عراق و سوریه. دسته دیگر کشورهایی هستند که دارای ثبات فزایندهاند. این ثبات در جوامع بسته رخ میدهد مثل کره شمالی. در این جوامع، وقایع مترصد این هستند که خودشان را از روزنهای بیرون آیند. در مصر و لیبی نیز ما ثبات فزاینده داشتیم و لذا جنبشهای اجتماعی آنها اصلا در کف خیابان نبود. طبقه متوسط جدید در فضاهای مجازی جنبشهای اجتماعی این کشورها را شکل داد.
- عدهای معتقدند که باتوجه به این ویژگی جنبشها در فضای مجازی، دولتها نباید از حرکت مردم بترسند چون واقعیت بیرونی ندارند نظر شما چیست؟
به نظرم حداقل در این حوزه، جای فضای مجازی با فضای واقعی عوض شده و خیابان فضای مجازی است و شبکهها اجتماعی، فضای واقعی هستند. ما نمیتوانیم این جنبشها را نادیده بگیریم در غیر این صورت چند ماه بعد منفجر میشود.
- پیامدهای از هم گسستگی اجتماعی چگونه تحلیل میشود؟
از هم گسستگی اجتماعی یک پیش آگهی است که حکومت باید به فکر باشد. به نظرم مهمترین بحث برای برون رفت از این وضعیت، نهادینگی است. نهادینگی یعنی دولت باید در نهادها و سازمانها بازنگری جدی داشته باشد. بازنگری جدی یعنی درخصوص سیاستهای کلی، سیاستهای خرد، فرایندهای اجرایی و همچنین در خصوص مسوولین تغییرات اساسی ایجاد شود تا اعتماد اجتماعی به سیستم احیا شود. با این بازنگری می توان ثابت کرد که جامعه یک نظام اجتماعی نهادینه است. نهادینگی یعنی یک نظام مصوب قانونی در راس قرار دارد و ما با آن جلو میرویم. نظام به عنوان متصدی این بخش باید از نهادینگی شروع کند، اعتماد سازی کند و سپس مردم به عنوان بازوی اصلی با شور و شوق خود باعث تقویت آن شوند. تا زمانی که نهادینگی به مفهوم واقعی ایجاد نشود، حس اعتماد ایجاد نخواهد شد.
در تکمله بحث، میخواهم به این نکته اشاره کنم که ما باید سعی کنیم که نظام سیاسی کنونی را بازسازی کنیم. در وضعیت کنونی ایران در نقطه توجه عامل خارجی و به دنبال پروژه خردسازی قدرتهای منطقه خاورمیانه هستند و نمیتوان اثرگذاری عامل خارجی را در تقویت التهابات سیاسی ایجاد شده نادیده گرفت.
- برخی از اعتراضات ماههای اخیر ماهیت محلی داشتهاند، نظرتان در باره آنها چیست؟
التهابات ماههای اخیر در سطح محلی در دوره پس از انقلاب پدیدههای نوظهوری هستند مثل حوادث آبادان و خرمشهر و کازرون، اصفهان. اینها عمدتا ماهیت زیست محیطی داشتهاند. مسائل زیست محیطی در طی دو دهه قبل مدام از سوی جامعه علمی گوشزد شد، ولی مسئولین توجه نکردند و امروز خودش را در شدیدترین شکل یعنی تحرکات سیاسی و اجتماعی نشان داده است.
درخصوص بحرانهای زیست محیطی و جنبشهای آن به نظرم بزرگترین خلا موجود، ضعف برنامه آمایش سرزمین ماست. تاکنون ضعف برنامههای آمایش سرزمین، خودش را نشان نداده بود و به تازگی این ضعفها عیان شده است. آمایش سرزمین دانش ساماندهی سرزمین برای استفاده بهینه است. متاسفانه بحث های آمایش سرزمین در بحث های کلان کشور هیچ جایگاهی ندارد. در دانشگاهها هم با اینکه رشته آمایش سرزمین را به عنوان یک رشته میان رشتهای داریم ولی صدای جامعه علمی از دیوارهای دانشگاه فراتر نمیرود. یعنی هیچ گوشی شنوای این فریادها نبوده و نیست. امیدوارم همین تحولات که ریشهاش آمایش سرزمین است، تلنگری به مسئولین باشد تا به آمایش سرزمین به عنوان یک علم نگاه کنند.