تا این بار جایزه صدف طلایی را با «میان دو دریا» با خود به خانه ببرد.
به گزارش همشهري آنلاين به نقل از ايرانآرت، فيلمساز 43 ساله كاتالاني كه در دانشگاههاي بارسلونا در دو رشته ارتباطات و مستندسازي (كارشناسي ارشد) درس خوانده و حالا خودش تدريس ميكند، شامگاه شنبه در اختتاميه شصت و ششمين جشنواره سنسباستين در ايالت باسك جايزه صدف طلايي بهترين فيلم را برد. «ميان دو دريا» روايتي از دو برادر كولي و يك پرتره اجتماعي اندوهبار است كه داستاني درباره آشتي و رستگاري را به تصوير ميكشد.
لاكوئستا زاده خيرونا در ايالت كاتالان است؛ شهري كوچك در كاتالونيا كه تيم فوتبال آن هفته گذشته موفق شد بارسلونا را با نتيجه مساوي دو بر دو متوقف كند. او در گفتگو با سايت سينماي اروپا از ويژگيهاي تازهترين ساخته خود در مقام كارگردان ميگويد؛ فيلمي كه برخي آن را به نوعي دنباله «افسانه زمان» لاكوئستا ميدانند.
- خاك جنوب اسپانيا چه دارد كه شما را براي ساختن «ميان دو دريا» به آنجا كشاند؟
من نخستين بار كاديز را سال 2002 ديدم و شيفته دنياي ناآشناي آن شدم؛ دنيايي كه براي من نبود. در مقام يك سينمارو و يك فيلمساز، چيزي كه درباره سينما دوست دارم كشف مكانها و فرهنگهاي تازه است، آن هم به خاطر داشتن يك عنصر قوي از تقدير اجتماعي. ما محكوميم پيرامون مردمي باشيم كه بسان ما حرف ميزنند، رفتار ميكنند و لباس ميپوشند اما به لطف فيلمهايي كه ميبيني، ابتدا در مقام مخاطب و سپس فيلمساز ميتواني پا جاي پاي آنها بگذاري؛ درست مثل بازيگران. زندگي و كار كردن با افراد مختلف تجربهاي فوقالعاده است. وقتي داشتيم «افسانه زمان» را ميساختيم، با خودم فكر ميكردم اين ميتواند يك پروژه طولاني باشد؛ شبيه فيلمهايي كه فرانسوا تروفو با ژان-پير لئو ساخت. اصلا درك مفهوم گذر زمان در فيلمها امري بسيار طبيعي است. انگار كه داري پير شدن جان وين را در فيلمهاي جان فورد ميبيني. همان زمان چند دانه در زمين كاشتيم. در واقع صحنههايي گرفتيم با اين نيت كه در آينده به آنجا بازگرديم. در تمام اين سالها از نزديك با ايزا و كيهتو در ارتباط بوديم؛ شخصيتهايي كه 12 سال پيش در «افسانه زمان» نوجوان بودند و پس از آنكه زمان به اندازه كافي گذشت، احساس كرديم چند عنصر داستاني قوي در گذشته داريم؛ تنش شديد ميان دو زندگي كاملا متفاوت، قاچاقچي و سرباز كه حالا در بزرگسالي به زندگي بازگشتهاند. از آنجا كه ميدانستيم بازيگر نقش ايزرا قرار است به زودي پدر شود، تصميم گرفتيم فيلم را با صحنه دنيا آمدن دخترش مانوئلا آغاز كنيم و چند هفته منتظر لحظه تولد مانديم. تمام گروه توليد در اردوگاهي خارج كاديز ساكن شديم تا اين صحنه تولد به گرانترين صحنه كارنامه فيلمسازي من تبديل شود.
- در اين حالت، چقدر از فيلم داستان است و چقدر از آن واقعيت دارد؟
«ميان دو دريا» فيلمي داستاني است كه صحنهپردازي و فيلمنامه دارد. هر چند بخشهايي از آن به تجربههاي واقعي بازيگران يا رويدادهايي كه براي نزديكان آنها رخ داده بسيار نزديك است. پس ما با يك فيلم داستاني طرفيم با يك گريز بسيار قوي به واقعيت. وقتي داشتيم فيلم را ميساختيم، هدفمان اين بود كه مخاطب احساس كند دارد فيلمي بدون فيلمنامه و بازي ميبيند. انگار كه نه نورپردازي در كار است، نه وسايل صحنه و همه چيز درست همان لحظه مقابل دوربين اتفاق ميافتد. ما براي درآوردن آن حس سخت تلاش كرديم و روايت را به نهايت واقعيتگرايي رسانديم.
- كار كردن با نگاتيو به جاي استفاده از دوربين ديجيتال رسيدن به آن حس صميمي را سختتر نكرد؟
اين بخشي از فرايند توليد بود: ما «افسانه زمان» را ديجيتال كار كرديم چون آن زمان روشي ديگر بلد نبودم. ناخودآگاه فكر ميكردم تصوير ديجيتال به تماشاگر حسي از زمان ميدهد. ديجيتال هميشه در دسترس نبود و نگاتيو كيفيتي مبهمتر ارائه ميكرد. به همين دليل من در «ميان دو دريا» از آن استفاده كردم. انگار كه زندگي متوقف شده باشد. همين كه در كار با دوربين كمي باتجربهتر شدم و بازيگران به دوربين عادت كردند، مشتاق بودم با نگاتيو كار كنم. هر چند اين كيفيت بدون زمان بودن وقتي از دست ميرفت كه آنها ميرفتند سراغ گوشيهاي همراهشان.
- چطور بازيگران جوان را براي بازي در اين نقشها آماده كرديد؟
اين فرايند هنگام توليد «افسانه زمان» آغاز شد. وقتي آنها را انتخاب كرديم، بچههايي به شدت مستعد و بازيگراني وحشتناك بودند. مدتي طولاني گذشت و همه ما در حال ياد گرفتن بوديم؛ نخستين تجربه بازيگري ايزرا و كيهتو و عواملي كه تازه داشتند با اهميت سينما آشنا ميشدند. اين روند يادگيري تا فيلم تازه ادامه يافت. بسيار تمرين كرديم نه براي نهايي كردن فيلمنامه، بلكه براي اعمال تغييرهاي ضروري در دوره فيلمبرداري. براي يافتن طبيعيترين شكل اجراي نقشها و آمادهسازي صحنه تلاش ميكرديم. حتي ايزرا در جريان فيلمبرداري نكتههاي فني را هم ياد گرفت از بس كه علاقهمند و بسيار سختكوش است. او بازيگري فوقالعاده است و به نظرم بايد بيشتر روي پرده ديده شود.