اگر از من بپرسي من چگونه دوستدار تو هستم، به تو خواهم گفت که تو را مثل خودت دوست دارم. آنچنان که هستي؛ اما هنوز هم نميتوانم تو را تعريف کنم. نميتوانم بگويم چهقدر فکرکردن به تو برايم عجيب است، اما هميشه هرچهقدر هم که من فراموشت ميکنم، باز اين تو هستي که فراموشم نميکني و اينطوري مرا به خودت وابستهتر ميکني.
من هرچهقدر هم که محتاج دنيا بشوم، تو برايم کافي هستي. اگر براي هميشه احساس تنهايي کنم، تو دوباره از رگ گردن به من نزديکتر ميشوي. تو خودت همهچيز را ميداني؛ حتي اگر سالهاي سال، رازهاي بزرگم را از تو پنهان کرده باشم.
براي همين، گاهي که خيلي غمگينتر ميشوم، برعکس هميشه احساس خوشبختي ميکنم؛ از اينکه تو در کنارم هستي و من مجبور نيستم بنشينم و موبهموي همهچيز را برايت تعريف کنم. بعضيوقتها داغ مصيبتهاي بزرگ را نميشود تعريف کرد. انگار که علاج آنها در نگفتنشان است و تو بهترين شنوندهاي که ميشود ساعتها با تو حرفي نزد، اما مطمئن بود که خودت همهچيز را دانستهاي.
از اينکه اجازه نميدهي به بعضي از خواستههايم برسم، از تو ممنونم. من از دلايلي که موقع بستن درها بهرويم وجود دارد، خيلي سر درنميآورم. حتي گاهي ممکن است با تمام اعتمادي که به تو دارم، براي نرسيدن به آرزوهايم بيقراري کنم. آنچه مرا به تو مطمئنتر کرده است، همين عبور زمان است که اگر زمان نميگذشت، اتفاقها نيز نميافتادند و من نميدانستم چگونه بايد بزرگشدن را تجربه کنم.
از تو ممنونم که صبر و آگاهي را دو روي يک سکه قرار دادي تا براي فهميدن زندگي عجله نکنم. تو خودت هرچه را که ضروري باشد آهستهآهسته نشانم خواهي داد و من ديگر ياد گرفتهام که براي فهميدن چيزي، به زندگي اصرار نکنم يا اينکه مثل خيلي از آدمها، خودم را به خوابِ ندانستن نزنم.
دستم را بگير. مرا هرکجا که خودت دوست داري ببر و هرچه را که خودت دوست داري نشانم بده. هميشه گفتهاند «خير و خوبي در همان چيزي است که اتفاق ميافتد»* اما من به اين جمله مطمئن نيستم. آخر تو که حقيقتِ مطلقِ هر دو جهاني، شايد اصلاً از واقعيتهاي اين دنيا راضي نباشي. پس چرا خير و صلاح من بايد در پيشآمدي باشد که تو آن را دوست نداشتهاي؟
محبت تو، خير و صلاح من است. حتي اگر آن محبت، پر از رنج و بلا باشد. از تو ميخواهم آنچه را که خودت دوست داري، برايم رقم بزني. من با تمام وجودم، مشتاق همان چيزي هستم که تو دوستش داري.
* الخير في ماوقع: خير در چيزي است که اتفاق ميافتد. اين جمله منبع قرآني يا منبع روايتي ندارد و فقط از اين جهت مصطلح شده است که سعي کنيم از پيشآمدهاي زندگي، برداشت مثبت کنيم.