به گزارش همشهري آنلابن به نقل از ايرانآرت، محمد حنيف 54 سال پيش در پاكستان به دنيا آمد و در آكادمي نيروي هوايي ارتش درس خلباني خواند. او با اينكه خلبان جت جنگي بود، اين حرفه را كنار گذاشت تا در عرصه روزنامهنگاري تجربه بيندوزد. بعدها به جرگه دانشجويان دانشگاه ايست انگليا در بريتانيا پيوست در 1996 به لندن رفت تا براي بيبيسي كار كند؛ حرفهاي كه او را تا مديريت بخش زبان اردو بالا برد. حنيف در 2008 به پاكستان بازگشت و همان سال نخستين رمان خود را منتشر كرد.
«پرونده انبههاي انفجاري» در فهرست اوليه نامزدهاي جايزه من بوكر قرار گرفت و يك سال بعد در 2009 برنده جايزه مشتركالمنافع در بخش كتابهاي اول شد. «بانوي ما از آليس باتي» دومين رمان حنيف است كه در 2011 به بازار آمد. او كه چند فيلمنامه، نمايشنامه و كتاب غيرداستاني هم در كارنامه دارد، پس از هفت سال در سومين رمان خود «پرندگان سرخ» با زباني هجو به پيامدهاي سياست خارجي دولت آمريكا پرداخته است.
- «پرندگان سرخ» در يك برزخ ميگذرد؛ جنگ نيست اما نميتوان آن را دوران صلح هم دانست. ماجراي كتاب چگونه به ذهن شما رسيد؟
ما 40 سال با جنگ زندگي كرديم و اين دوران چنان طولاني بود كه به تدريج وانمود ميكرديم جنگي در كار نيست. آن جنگ قديمي خودش را در ديگر بخشهاي دنيا تكرار كرد و ما هر شب وقت خوردن غذا در خانههاي امن خودمان از تلويزيون خبرهاي جنگ را ميديديم. ضمن اينكه استادانه وانمود ميكرديم كاري با اين جنگها نداريم. فكر ميكنم اين كتاب نتيجه آن حس خودبرتربيني ماست؛ با خودمان ميگوييم «ما در امانيم چون خوبيم» و كاري نداريم كه خانه همسايهمان در آتش ميسوزد.
- ساختار اولشخص را از همان ابتدا در ذهن داشتيد؟ خوبيها و بديهاي اين ساختار در روايت يك داستان چيست؟
آن ماجراها گذشته چنان دور و درازند كه خاطرههايم را هم محو كردهاند. داستان ابتدا با همان اولشخص آغاز شد اما به تدريج دريافتم اين ساختار به شدت محدودكننده است. پس از چند سال سر و كله مومو و مات پيدا و فضا تبديل به تالاري شد كه سه يا چهار نفر همزمان سازهاي خود را مينوازند و از ميان تمام آن صداها يك صداي واحد بيرون ميآيد.
- شخصيت مات يا همان سگ محبوب بسياري از خوانندگان است. اين حيوان چگونه وارد داستان شد؟
سگ حضوري حاشيهاي در ماجراها دارد و صرفا در بخشهايي وارد ميشود. خودم ابتدا فكر ميكردم فقط در حال پارس كردن است اما ناگهان يك روز ديدم دارد چيزهايي درباره ديگر شخصيتها به من ميگويد؛ واقعيتهايي كه خودم هم نميدانستم. شايد من در زندگي واقعي قلبم بارها از سگها شكسته باشد و شايد هم واقعا دوستشان داشتهام. در هر حال، او راه خودش را به داستان باز كرد.
- شما در داستانهايتان به ارواح، مخلوقهاي خاص و رئاليسم جادويي وابستگي داريد. اينها از كجا ميآيند؟
ما هم با شنيدن داستانهاي جن و پري بزرگ شدهايم و برخي از ما هم آنها را بسيار جدي گرفتهايم؛ شايد براي فرار از بزرگ شدن يا راهي براي گذراندن وقت. بخشي از اين علاقه هم از خواندن چندباره داستانها و كتابهاي خورخه لوييس بورخس و محمد خالد اختر ميآيد.
- شما يك روزنامهنگار، تحليلگر سياسي و نويسنده داستانهاي شگفتانگيز هستيد. اينها را چطور كنار هم جمع ميكنيد يا به نظرتان دنياهاي جداگانهاند كه ربطي به هم ندارند؟
خب همه اين شكلهاي بياني از يك سر بيرون ميآيند و آن سر من است. طبيعي است كه نميدانم اينها چقدر از هم جدا هستند، شايد فقط چند سانتيمتر با هم فاصله دارند. وقتي دارم روزنامهنگاري ميكنم، ميخواهم به دنياي داستاني بگريزم و وقتي نوشتن يك داستان را آغاز ميكنم، ميخواهم هوايم عوض شود و كمي واقعيت نفس بكشم.
- هجو و طنز به محور مركزي كارهاي شما تبديل شدهاند. فكر ميكنيد استفاده از اين دو شكل بياني چالشي است براي مواجه شدن با دنيايي كه در آن خبرهاي جعلي جاي واقعيت را گرفتهاند؟
بله. معتقدم هجو جايي در دنياي ما ندارد و هجوپردازان كنار گذاشته شدهاند. در عين حال غزلسرايان هم از دوران غالب (شاعر فارسيزبان پاكستاني دوره مغول) به تدريج جايگاه خود را از دست دادند اما همچنان راهي براي بقا پيدا شده است.
- بزرگترين نگراني شما به عنوان يك نويسنده چيست و چطور بر آن چيره ميشويد؟
بزرگترين نگراني من اين است كه نميدانم چطور بايد با اين حس سرنوشت محتوم كنار بيايم؛ اين ترس خزنده كه تو قرار نيست چيزي را كه مينويسي هرگز به پايان برساني. وقتي هم كه براي تمام كردن نوشتهات برنامه ميريزي، باز اين حس دست از سر تو برنميدارد.
- اگر رد تاثيرهاي ادبي گذشتگان را در خودتان بگيريد، فكر ميكنيد به كدام نويسندگان در شبهجزيره و ديگر نقاط دنيا نزديكتر باشيد؟
ميشود يك فهرست بزرگ تهيه كرد و هر روز يك نويسنده تازه يا قديمي هست كه بر نگرش تو نسبت به دنيا تاثير بگذارد اما كساني كه بيشتر به آنها گريز ميزنم، اينها هستند: عصمت جغتايي، ماريو بارگاس يوسا، وارث شاه، آمريتا پريتام، فيودور داستايفسكي و حنيف قريشي.