نميدانم اينكه بگويم از داشتن تو خوشحالم، كافي است يا نه؟ من فقط خوشحال نيستم. اينكه تو را دارم، بينهايت حس خوب را توأمان در قلبم بيدار ميكند.
تو مرا دوست داري چون صدايم را ميشنوي. گاهي از تو ميخواهم مدرسه تعطيل شود تا امتحان سخت فردا عقب بيفتد. تو صدايم را ميشنوي و بيمقدمه، مدرسه را تعطيل ميكني تا من فرصت بيشتري براي درسخواندن داشته باشم.
تو مرا دوست داري چون صدايم را ميشنوي. گاهي از تو ميخواهم مدرسه تعطيل شود چون خيلي خستهام و ميخواهم فردا صبح فرصت بيشتري براي خوابيدن داشته باشم. تو ميداني فردا چه اتفاقهاي خوشايندي در مدرسه انتظارم را ميكشند. براي همين ميگويي كمي صبر كن. اتفاقي رخ نميدهد و مدرسه تعطيل نميشود تا من ببينم فردا چه لحظههاي خوشي را تجربه خواهم كرد.
من فكر ميكنم وقتي از تو درخواستي داشته باشم، چه آن را برآورده كني و چه برآورده نكني، در هر صورت صدايم را شنيدهاي و خواستهام را پذيرفتهاي؛ اما اگر چيزي بهتر برايم در نظر گرفته باشي همان بهترين را به من ميدهي و نشانم ميدهي آنچه تو خواستهاي بهتر از آنچيزي بود كه من ميخواستم. تو اين مدلي هستي و من تو را بهخاطر همينمدليبودنت دوست دارم. چون با اين روش ميتواني بارها و بارها مرا شگفتزده كني.
تو بيشتر از هركسي در اين دنيا حواست به من هست. به من بارها و بارها فرصت دادهاي. بارها پس از گريهاي طولاني، اتفاقي بامزه افتاده است كه دقيقهها مرا خندانده است. هميشه همينطوري ميشود. بعد از غمي سنگين، خندههاي طولاني و واقعي از گوشه و كنار قلب آدم سرك ميكشند. حتي گاهي بعد از گريهاي طولاني، نكتههايي كوچك و كمرنگ را به يادم ميآوري كه ميتوانند باعث شاديام شوند. همانها كه اين احساس را در من بيدار ميكنند: «باز هم روزنههاي كوچك شادي و اميد وجود دارند.»
من فكر ميكنم وقتي گريهاي طولاني را در روزم قرار ميدهي، يعني حواست به من هست. چون بعد از اين گريه، چه مرا به خنده بيندازي چه نيندازي، باز هم نكتههاي كوچك و كمرنگ خوشبختي در ذهنم جرقه ميزنند. حتي بدون اين جرقهها باز هم ميدانم حواست به من هست. همين كه گهگاه گريهام ميگيرد و ميتوانم احساس سبكبالي بعد از گريه را تجربه كنم يعني هنوز حواست به قلب من هست كه لطيف بماند. گريهكردن روش خوبي است كه تو براي لطيفماندن قلب بندههايت خلق كردهاي. تو اين مدلي هستي و من تو را بهخاطر همينمدليبودنت دوست دارم. چون با اين روش مرا بارها و بارها شگفتزده ميكني.
تو از هركسي در اين دنيا به من مهربانتري و نميدانم براي اينكه بگويم از داشتن تو خوشحالم همين يك جمله كافي است يا نه؟ آخر داشتن آنكه مرا بيشتر از هركسي دوست دارد و بيشتر از هركسي حواسش به من هست، خودِ خودِ خوشبختي است و تو هماني هستي كه بودنت دليل خوشبختيِ محض من است.