در آستانهي رحلت پيامبر گرامي اسلام(ص) با دكتر ناصر مهدوي، استاد دانشگاه دربارهي شخصيت و زندگي خاتم پيامبران(ص)و كتاب آسمانياي كه بهعنوان معجزهي او شناخته ميشود، به گفتوگو مينشينيم.
به گفتهي دكتر مهدوي پيامبر خاتم (ص)قلبي مهربان داشت كه همهي انسانها در آن جاي ميگرفتند و در پي كاستن از درد مردم و پراكندن شادي ميان آنها بود. از نظر او بهترين راه شناخت پيامبر، خود قرآن است. وقتي ميبينيم آيات درخشان، شگفتانگيز و پر از معناي قرآن به قلب پيامبر نازل شده؛ ميفهميم كه او هم قلبي بزرگ، نوراني و با عظمت داشته است. حاصل اين گفتوگو پيشِ روي شماست.
- حضرت محمد (ص)، چه ويژگياي داشت كه خداوند او را بهعنوان پيامبر خاتم برگزيد؟
او در زماني زندگي ميكرد كه بسياري از مردم، تنها به فكرِ تاخت و تاز و جنگ و دعوا بودند و فقط غنيمت جمع ميكردند، پيامبر (ص)گاهي از اين دنياي پرهياهو خارج ميشد و در خلوت، به خودش، افكارش و حالات درونياش فكر ميكرد و در خيالِ مراقبت از دلش بود. او در آن زمانه، تلاش ميكرد از رفتارهايي كه آيينهي دلش را آلوده ميكند، بپرهيزد؛ مثلاً كسي را نميآزرد و به ديگران آسيب نميرساند.
- غير از پاكي روح، عامل ديگري هم در انتخاب او اثر داشت؟
شايد مهمتر از تلاش او براي رسيدن به روحي پاك، اين نكته است كه محمد (ص)، عاشق انسانها بود. او قلبي نازك و مهربان داشت كه همهي انسانها در آن جاي ميگرفتند. او آدمها را براساس منافع شخصي، تقسيمبندي نميكرد و بهآنها نگاهي صميمانه و خيرخواهانه داشت.
- در قرآن، آيهاي هست كه شاهد اين ويژگي پيامبر باشد؟
بله؛ در آيهي 128 سورهي توبه، آمده كه «لَقَدْ جَاءَكُمْ رَسُولٌ مِّنْ أَنفُسِكُمْ عَزِيزٌ عَلَيْهِ مَا عَنِتُّمْ حَرِيصٌ عَلَيْكُم بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَّحِيمٌ» خداوند ميگويد پيامبري از جنس شما آمد كه برايش سخت بود كه ببيند مردم رنج ميكشند. او تلاش ميكرد درد مردم را كاهش دهد و شادي را ميان همه تقسيم كند و شايد به همين دليل، او برگزيده شد.
- پيامبر دين جديدي به انسانها عرضه كرد؛ اما بهنظر ميرسد اين دين، نقاط مشترك فراواني با ديگر اديان دارد؟
در همهي اديان، نقاطي مشترك وجود دارد. شايد مهمترينش اين است كه همهي پيامبران به انسانها عشق ميورزيدند و ميخواستند به انسانها، راه بهتر زندگيكردن را بياموزند. دوستي با خداوند، همنشيني با او و فكركردن دربارهي خدا، روح آدمي را متعالي ميكند. پس همهي پيامبران تلاش ميكردند انسانها را با خدا دوست كنند.
آنها آمده بودند تا ما با يكديگر هم دوست شويم؛ اخلاقي زندگيكردن، هدف همهي پيامبران بود؛ اينكه ما به همديگر ستم نكنيم و حقوق همديگر را پايمال نكنيم.
- پس حالا بد نيست به تفاوت دين آخرين پيامبر با پيامبران پيشين هم اشاره كنيد.
در همهي اديان توحيدي، آموزههايي مثل دعوت به خدا، دعوت به اخلاق، گذرا بودن دنيا و آمدن قيامت و... بيان شده است. اما بدون تعصب بايد بگويم كه اين آموزهها در دين آخرين پيامبر، آنقدر شفاف، براق، درخشان و پندآموز بيان شده كه آدمي را جذب خود ميكند.
- ميشود نمونهي دقيقتري بياوريد.
مثلاً در تورات، داستانهاي فراواني نقل شده. همان داستانها در قرآن هم بيان شده، اما آنقدر عميقتر، اخلاقيتر و عرفانيترند كه آدمي حيرت ميكند. درست مثل اينكه ما در كلاس اول يا دوم دبستان، اسم حافظ يا مولوي به گوشمان ميخورد؛ اما در كلاسهاي بالاتر، به مدد مطالعهي بيشتر و معلمان ماهرتر، بهگونهاي عميقتر با آنها آشنا ميشويم. انگار سينهي پيامبر خاتمص، گشادهتر بود و توانايياش براي بازگوكردن حقيقت، بيشتر.
- آيا رفتار پيامبر (ص) پيش از بعثت و پس از بعثت با مردم متفاوت بود؟
اول بايد اشاره كنم كه حكايت مبعوثشدن محمدص، كاملاً متفاوت است با رسيدن كسي به مقام و منصبي. اين سؤال در مورد افرادي درست است كه مقام و قدرتي نداشتند، اما بعد كه به قدرت ميرسيدند، مردم را فراموش ميكردند و خدا را هم بنده نبودند. اما پيامبران، اصلاً به اين دليل كه بسيار با انسانها مهربان بودند و فروتنانه با آنها رفتار ميكردند، چون به زندگي همه احترام ميگذاشتند و براي افكار و حريم شخصي مردم ارزش قايل بودند، به مقام پيامبري ميرسيدند.
پس به همين دليل، از زماني كه به نبوت ميرسيدند، مهرشان و مسئوليتشان نسبت به مردم بيشتر ميشد. حضرت محمد(ص) هم وقتي به پيامبري رسيد، از همه زودتر به ديگران سلام ميكرد، از همه ديرتر خشمگين ميشد. وقتي مشركان او را رنج ميدادند، پيامبر براي آنها دعا ميكرد. جملهي معروفي است از پيامبر كه فرمود اگر نميتوانيد بخنديد، از خانه بيرون نياييد تا ديگران از چهرهي خشن شما آزرده نشوند.
- آيا حضرت محمد (ص) پس از بعثت،از ابتدا در پي تشكيل حكومت بود؟
پيامبر در تلاش بود تا همانطور كه جسم ما رشد ميكند، روحمان را هم وسعت دهد. آدمها وقتي روحشان عالي، فكرشان غني و اخلاقشان خوب شود، كماليافته ميشوند و اين انسانهاي كماليافته ميتوانند خودشان براي خودشان حكومت درست كنند. البته در مكه حرفهاي خوب پيامبر را نشنيدند و او را آنقدر آزردند كه او و همراهانش به مدينه هجرت كردند.
پيامبر (ص) در مدينه با گروهي همپيمان شد كه به او كمك كنند تا افكار، انديشهها و آياتي را كه به او نازل ميشد، به گوش همه برساند. در واقع پيامبر بهدنبال تشكيل حكومتي نبود كه بخواهد در سرزمينهاي ديگران دخالت كند؛ بلكه او شخصيتي فرزانه و معلم بود و دلش ميخواست رازهاي مهمي را كه خداوند با او در ميان گذاشته، به گوش بقيه هم برساند.
- قرآن، هديهاي است كه خداوند بر دل پيامبر (ص) نازل كرد و او اين كتاب آسماني، را به انسانها رساند. آيا اين امكان وجود دارد كه نوجوانها بتوانند از طريق قرآن، پيامبرشان را بشناسند؟
راههاي گوناگوني براي شناخت نبي، وجود دارد، از قرآن گرفته تا بررسي سيرهي پيامبر يا مطالعهي آراي متفكران و انديشمندان دربارهي او. ولي شرط اولش اين است كه يك نوجوان، اشتياق و درخواست شناخت يك حقيقت را داشته باشد.
البته بهترين راه شناخت پيامبر، خود قرآن است. وقتي قرآن را بررسي كنيم و با آيات درخشان، شگفتانگيز و پر از معناي آن روبهرو شويم، به قلب بزرگ و نوراني پيامبر پي ميبريم؛ چون اين آيات به قلب بزرگ و قشنگ و با ظرفيت او نازل شده؛ پس ميفهميم كه او هم قلبي بزرگ و نوراني و با عظمت داشته است.
- با اين فرض، بايد قرآن را دقيقتر مطالعه كرد تا به شگفتيهايش بيشتر پي برد.
قرآن را بايد خواند؛ البته نه تندتند و با عجله. اخيراً ترجمههاي عميق و سادهاي از قرآن منتشر شده كه پيشنهاد ميكنم بچهها آنها را مطالعه كنند. ترجمههايي مثل ترجمهي «عبدالمحمد آيتي»، «بهاءالدين خرمشاهي»، قرآن روشنگر با ترجمهي «كريم زماني» و يا قرآن با ترجمهي «علي ملكي» كه مخصوص نوجوانان است.
- و از كجاي قرآن بايد شروع كرد؟
قرآن كتاب زندهاي است كه اگر ما با پرسش سراغ قرآن برويم، قرآن به ما پاسخ خواهد داد. مولوي در ديوان شمس ميگويد: «هيچ طبيبي ندهد بيمرضي حب و دوا/ من همگي درد شوم تا كه به درمان برسم». آدمي تا بيمار نشود كه دكتر نميرود؛ و وقتي هم دكتر از او ميپرسد براي چه مراجعه كردهاي؟ نميتواند بگويد كه نميدانم. وقتي انسان دلش پر از درد و پر از سؤال است به خدا مراجعه ميكند، قرآن زبان باز ميكند و با آدمي حرف ميزند.
- ميشود مثال واضحتري بزنيد.
مثلاً اگر از قرآن بپرسيم كه «تصوير خدا در تو چگونه است؟» يا «تو نگاهت نسبت به انسانها چگونه است؟» يا... اگر ما با اين سؤالها سراغ قرآن برويم و بعد براي رسيدن به جواب، در قرآن جستوجو كنيم، قرآن حتماً به ما پاسخ خواهد داد. مثلاً سؤالم از قرآن اين است كه «ما چه كنيم كه بندهي محبوب خدا باشيم؟»؛ حالا وقتي قرآن را باز ميكنم، به هر آيهاي رسيدم كه جواب من است، آن آيه را از دل قرآن بيرون بياورم و گوشهاي يادداشت كنم. مثلاً خدا در قرآن ميفرمايد:
1. به مردم انفاق كنيد... اين آيه را جايي براي خودم يادداشت كنم.
2. امانت دار باشيد.
3. نماز بخوانيد.
4. دورانديش باشيد.
5. با ديگران همكاري كنيد.
6. خطاي خود را گردن ديگران نيندازيد. و...
وقتي اين آيات را در كنار هم بنويسم، به پاسخهايم خواهم رسيد.
- پيامبر حلقهي وصل آسمان و زمين بود. در نبود او چگونه ميتوان به آسمان نگاه كرد؟
بايد بگويم كه هميشه و تا آخر عمر، قرآن اصل است. قرآن منبع شگفتانگيزي است كه هر چه علم ما زياد ميشود، دركمان از قرآن هم وسيعتر ميشود. قرآن دريايي است كه هرچه به عمقش بروي، شيرينتر و شفافتر ميشود. اما علاوه برآن، شناخت اهلبيت پيامبر و آشنايي با انديشمندان و بزرگان جهان، ميتواند حلقهي اتصال ما با آسمان باشد.
مثلاً كسي كه عليع را بشناسد و با نهجالبلاغه آشنا شود و به آن عشق بورزد، ميتواند قرآن را و خداوند را بهتر بشناسد. اينها در كنار قرآن، باعث ميشوند ما قرآن و پيامبران را بهتر بشناسيم و در نتيجه، پس از اتصال به آسمان، زندگي اخلاقي بهتري داشته باشيم.
- غير از قرآن، پيامبر (ص)، ائمه (ع) و ديگر بزرگان، آيا راه ديگري هم براي ارتباط با خدا وجود دارد؟
من روي اين موضوع، خيلي فكر كردهام و به نتيجهي خوبي رسيدهام. فكر ميكنم ما چند قرآن داريم، يكي قرآني است كه پيامبرص براي ما آورد، ديگري قرآن عقل است كه خدا در وجود ما به وديعه گذاشت و قرآن سوم، طبيعت است؛ دشت، كوه، بيابان و... اينها زبان و كلمات خداوند هستند. انسانها وقتي به طبيعت عشق ميورزند، وقتي به حيوانها احترام ميگذارند، وقتي بهجاي آزردن طبيعت، از آن پند ميگيرند و حتي شده به گلي آب ميدهند، ميتوانند به آسمان متصل شوند.
موضوع ديگري هم هست كه ما را به معنويت وصل ميكند و آن احترام گذاشتن و عشقورزيدن به همسايه است. وقتي آدمي بهجاي ستيز، بهجاي جنگ و دعوا و حسادت، خيرخواه همسايهي خود باشد و انسانهاي ديگر را پارهي وجودش بداند و به افكار ديگران احترام بگذارد، به آسمان ميرسد. مثلاً وقتي شما در مدرسه، دست دوست غمگينتان را ميگيريد و او را حتي شده براي لحظاتي، شاد ميكنيد، راه آسمان به روي شما گشوده ميشود و شما در مسير معنويت قرار ميگيريد.
- پس كلي راه هست كه بايد آنها را تجربه كرد.
بله؛ راه ديگري هم هست. اگر انسان در زندگي، ياد بگيرد خطاي خودش را به گردن كسي نيندازد و مسئوليت كارهاي خودش را، برعهده بگيرد. اگر شجاعت پيدا كرد كه در صورت انجام خطا، عذرخواهي كند، برخي ديگر از راههاي رسيدن به آسمان را كشف كرده. چون خدا عاشق چنين انسانهايي است.
- با شناختي كه از پيامبر (ص) داريد، اگر او الآن بين ما بود، به نوجوانهاي امروز چه ميگفت؟
شايد اگر او در اين روزگار در بين ما بود، به نوجوانها هشدار ميداد كه عمر، هديهي گرامي و عزيزي است كه خداوند به ما هديه داده. بچهها! عمر ما خيلي محدود است. گذشتهي ما كه از دست رفته، آينده هم كه نامشخص است، پس زمان حال و اكنون ما خيلي ناب و ارزشمند است.
شايد اگر پيغمبرص اكنون در بين ما بود، به نوجوانهاي سرزمينم ميگفت كه بچهها، عمرتان را بيهوده هدر ندهيد. ما نياز داريم بازي كنيم، اما بازي زيادي، عمر را هدر ميدهد. بدن ما نياز به استراحت دارد، اما استراحت زياد، عمر را تلف ميكند. حتي گاهي پيش ميآيد كسي در حق ما بدي ميكند و ما از دست او عصباني ميشويم؛ اما وقتي سر كوچكترين موضوعها، فراوان خشمگين ميشويم، عمر ما هدر ميرود.
وقتي آدمها عمرشان را هدر دهند در ديگر زمينههاي زندگي هم شكست ميخورند. اگر آدمها متوجه شوند كه عمر مثل طلا، ناب است؛ آنوقت خودشان براي گذران عمرشان برنامهريزي ميكنند.
- بهعنوان نكتهي پاياني چه سخني براي نوجوانان مخاطب نشريهي دوچرخه داريد؟
دوست دارم به نوجوانها بگويم كه در مدرسه، تلاش كنند كتابهاي درسي را عميقتر بخوانند و اينقدر براي مهارت تستزدن، زحمت نكشند. اگر ميخواهيد در بزرگسالي، واقعاً حسرت گذشته و نوجواني خود را نخوريد، كتابهاي درسيتان را عميقتر بخوانيد و اينقدر دنبال كنكور و كتابهاي كمكدرسي نباشيد. غير از درس، به دنبال عاقلشدن باشيد، بهدنبال فهميدن، درست فكركردن، به دنبال زندگي اخلاقي و خوب!