تو را به دريايي تشبيه كنيم كه رودهايي چون ما در مسير تو رو به جلو ميرويم؟ تو را به درختي تشبيه كنيم كه تمام شاخهها و برگها را در كنار هم نگه ميدارد؟ يا تو را به خورشيد تشبيه كنيم كه گلهاي آفتابگردان به سمتش برميگردند تا بگويند نشان ما همان خورشيد است؟
در جهان، خلقتهاي بسياري وجود دارد كه ميتوانيم تو را به آنها تشبيه كنيم. اما من فكر ميكنم هر خلقتي هرقدر هم كه زيبا و باشكوه باشد، شبيه به خلقت تو نيست. تو دقيقاً مثل خودِ خودت هستي و هيچ خلقتي نميتواند اين شباهت را تعبير كند. در خلقت نوع انسان، تو براي دنيا زيباتريني و دنيا در حافظهاش تا ابد تو را ثبت كرده است؛ چه در ميان ما باشي و ديده شوي و چه از چشمهاي ما دور شده باشي.
خلقت تو قصهي عجيبي دارد. محبت تو بينهايت بار تكثير شده است. در قلب هر كودك مسلماني كه به دنيا ميآيد، از سالهاي خيلي دور تا سالهاي ناپيداي آينده، محبت تو نيز متولد ميشود.
نام تو، از آن دسته نامهاي گرامي است كه ما از ابتداي كودكي آنها را آموختهايم. راستش هميشه با خودم فكر كردهام كه ما چهقدر خوشبختيم كه محبت انساني مانند تو را در قلبمان داريم. در ادامهي اين فكر سؤالي در ذهنم شكل گرفته است: «تو هم از اينكه ما به نشانيات شناخته ميشويم، خوشحالي؟»
ميدانم آن روز دور، آن روز خيليخيلي دور كه از ميانمان رفتي، روز غمگيني بوده است. ميتوانم تصور كنم چه سوگ عميقي در دل تمام آنهايي وجود داشت كه دوستت داشتند و به راهت بودند. ميتوانم چشمهايم را ببندم و از تصور آن غم گريه كنم. بعد از گذشت سالهاي بسيار، تو اينچنين به من نزديكي كه از تصور آن روز، بهحدي غمگين ميشوم كه انگار همين حالا رفتهاي.
اما من به تاريخ و روزها و سالها كاري ندارم. من تو را زندهي ازلي و ابديِ قلبم ميدانم. تا وقتي قلب من ميتپد، تو در من هم ادامه داري و همچنان در قلب تمام كساني كه دوستت دارند، زنده خواهي ماند. اينچنين است كه خلقتت بسيار عجيب است. انگار تا ابد ادامه دارد. من حساب حضوري چنين معجزهوار را از حساب تقويم و روزها و سالها جدا ميكنم. اگر تقويم روزي را به دنيا نشان ميدهد كه روز رفتن توست، من هم قلبم را نشان دنيا ميدهم كه ميگويد تو هنوز پابرجايي.