بعضی خاطرهها طعم پرتقال دارند، بعضیها بوی سیب میدهند و بعضیها مثل خاطرهای که امروز سراغم آمده، مثل قهوه تلخاند. این خاطره را مدتها بود فراموش کرده بودم که حالا دوباره پیدایش شده و در ذهنم چرخ میزند. با خودم فکر میکنم کاش من هم استعداد «بازآفرینی» داشتم و میتوانستم خاطرههای بد را از ذهنها دربیاورم. آنوقت شاید همهی خاطراتی که طعم قهوه دارند جمع میشدند و فقط خاطرههایی با طعم توتفرنگی در ذهنها باقی میماندند.
جو، مدیر اردوگاه آتروپُسهم میخواهد خاطرهای را که طعم قهوه دارد از ذهن خواهرش پاک کند و دنبال کسی است که استعداد بازآفرینی داشته باشد. برای همین هم اردوگاهی تابستانی برپا کرده تا بچههایی با استعدادهای خاص و عجیب را دور هم جمع کند. استعدادهایی که هر بار که با یکیشان آشنا میشوی، با خودت میگویی کاش من هم این استعداد را داشتم و بعد از چند وقت دقت میکنی تا شاید یکی از این استعدادها را در دوست یا آشنایی کشف کنی!
بچههایی با استعدادهایی منحصر به فرد مثل ذهنخوانی، تشخیص انواع قورباغهها، حرکتدادن اشیا بدون دست زدن به آنها و... به اردوگاه آتروپُس آمدهاند تا با بچههای دیگر در برنامهی نمایش استعداد، در روز آخر اردو، شرکت کنند. بچهها میتوانند در اردوگاه کارهای مختلفی بکنند؛ مثلاً کنار آتش آواز بخوانند و در دریاچه شنا کنند. اما این دریاچه فقط هم برای شنا کردن نیست! جو، مدیر اردوگاه، با استفاده از این دریاچه هنگامی که بچهها در آن شنا میکنند، استعداد آنها را کپی میکند و در اتاقش یکعالم شیشهی کرهی بادامزمینی دارد که کپی استعدادها را در آنها جمع کرده و میفروشد! اما هدف اصلی او چیز دیگری است؛ پیدا کردن یک استعداد خاص، استعداد بازآفرینی خاطرات.
رازی که کسی از آن خبر ندارد، اما لیلی متوجه آن شده و میداند باید با کمک بقیهی بچهها، فکری بکند؛ آنها باید با استفاده از استعدادهایشان، نقشهای بکشند و جلوی جو را بگیرند...
اگر دلت میخواهد راز جو را بیشتر بدانی، یا از نقشهی بچهها سر دربیاوری و کلی استعداد تازه را بشناسی، خواندن این کتاب را از دست نده. کتاب ماجراهای هیجانانگیزی دارد که ما را با خودش همراه میکند.
کتاب را «لیسا گرَف» نوشته و «فریده خرمی» آن را ترجمه کرده است. انتشارات پیدایش (۶۶۹۷۰۲۷۰) هم این کتاب را با قیمت ۱۹ هزار تومان عرضه کرده است.