مثلاً میتوانیم با گربههای محله سلفی بگیریم! یا به یک نفر کتاب هدیه بدهیم. اصلاً بیایید همگی یک دور همهی چالشهای قبلی فضای مجازی را مرور کنیم. باور کنید فاصلهی مفهومی آنها به اندازهی همین سلفیگرفتن با گربهها و اهدای کتاب است.
پذیرفته میشوم!
تو تا حالا چهکار کردهای؟ عکس داخل کیفت را گرفتی؟ سطل آب یخ روی سرت ریختی؟ دستت را گرد کردی و برعکس روی چشمهایت گذاشتی؟ عکس کارت ملیات را گذاشتی؟...
هفتهنامهی دوچرخه در این زمینه با «مونا ملکی»، روانشناس و مشاور، به گفتوگو مینشیند. او ابتدا میگوید: «چالشهای فضای مجازی را از چند جنبه میشود بررسی کرد یک جنبه این است که وقتی یک نفر کاری میکند، من هم اگر آن کار را انجام بدهم به او نزدیکتر میشوم. مثل همان بحث گروه همسالان است که وقتی در جمع همسالان هستم، از محیط جامعه دور میشوم و خودم را به همسالان نزدیک میکنم تا از طرف آنها پذیرفته شوم.
این است که من هم با آنها خودم را همراه میکنم. چون باید اشتراکی با گروه در خودت ایجاد کنی که بتوانی به گروه وارد شوی. حالا این که آن چالش معنادار است یا نه مهم نیست، اما برای آن آدم، خود چالش مهم است چون به این وسیله وارد گروهی میشود که دوستش دارد.»
تفریح جمعی
چندوقت پیش ماجرای جالبی اتفاق افتاد، «دله اَلی» (Alli Dele) هافبک باشگاه تاتنهام و تیم ملی فوتبال انگلیس، در یکی از بازیهایش پس از گلزنی دستش را با حالتی خاص روی چشمانش قرار داد و با این حالت عکسی منتشر کرد. بعد چندین بازیکن فوتبال این حالت دست را تقلید کردند و خیلی زود بسیاری از بازیکنان و حتی خوانندگان و مردم عادی با انتشار ویدیوهایی در اینستاگرام، به این چالش پیوستند تا جایی که حتی بعضی سایتها انجام این حرکت را آموزش دادند.
بهگفتهی ملکی «حضور در این چالشها ممکن است نوعی تفریح به حساب بیاید. مثلاً در یک جمع یا گروه دوستانه میگویند فهمیدی فلان بازیکن دستش را چهطوری روی چشمش گذاشته و این موضوع بحث و تفریح میشود و همه تلاش میکنند این کار را تجربه کنند و شاید عکسی هم از خودشان بگیرند و بگذارند تا دیگران ببینند.
به عنوان یک تفریح مشترک هم هست وقتی من در آن جمع باشم و بگویم چنین حرکتی را ندیدم و اصلاً دوست ندارم انجام بدهم کمکم از آنها فاصله میگیرم و آنها با خودشان میگویند این که اصلا در این فضاها نیست و...»
او میگوید:«البته چالشها، نوع ابزار ارتباطی دنیای جدید هم هستند که به نوعی آدمها را به هم وصل میکند و مثلا من نوجوان به آن بازیکن فوتبال یا سلبریتی که وارد این چالش میشود علاقمند میشوم.
الان بازیکنی که این کار را انجام داده و دستش را روی چشمش گذاشته معروفتر از بقیه شده است و بیشتر به چشم آمده است من برای این که شهرت بیشتری پیدا کنم ممکن است دست به این کار یا هر چالش دیگری بزنم. اما مهم است که این با ارزشهای من نمیخواند یا نه.»
چالشهایی به زیبایی رویا
ساحل حسینی نوجوانی است که خیلی خوب چالش ها را دنبال میکند او میگوید:«من قبلا فقط یک چالش شرکت کرده بودم اما دوباره یکی دیدم که خیلی خوب بود و میخواهم شرکت کنم. چالش سفر کتاب. داستانش این است که یک پسر که تقریبا توی اینستا معروف است یک استوری گذاشت و گفت من یک کتاب گذاشتم توی میدان فاطمی اولین کسی که از آنجا رد میشود برود پیدایش کند و برای خودش بردارد و بعد این کار را جای دیگری تکرار کند. کمکم این کار با هشتگ سفر کتاب شروع شد و در همهی شهرها اجرا شد و هنوز هم ادامه دارد.
یعنی شما یک عکس یا ویدیو در استوریت میگذاری و میگویی من کتابی را گذاشتم فلان جا. هر کسی آن اطراف است برود و بردارد.»
میپرسیم قبلا چه چالشی کار کرده بودی؟ و او پاسخ میدهد:«قبلا «تمپراجکت» کار کرده بودم.
موضوعش این است که یک عکاس برای بالا بردن سطح عکاسی و دید هنری آدمها تمپراجکت راه انداخت یعنی هر هفته یک موضوع یا تم میدهد مثلا موضوع هفتهی قبل خاک بود بعد تو باید بروی هرچیزی که این اسم برایت تداعی میکند را به تصویر بکشی بعد با هشتک مخصوص آن عکس را با بقیه به اشتراک میگذاری. خود عکاس هر هفته از بین آن عکسها 9 عکس را انتخاب میکند و به عنوان عکس برتر در صفحهاش منتشر میکند.»
رفتارهای بیدلیل
این روانشناس و مشاوره در ادامه میگوید:«البته برای انجام بسیاری از رفتارها هم نمیتوانیم دلیل پیدا کنیم حتی بعضی آداب و رسومهای ما دلیل منطقی ندارند و فقط میتوانند ما را به هم نزدیک کنند.
اما دربارهی چالشها حواسمان باشد که وقتی کاری را انجام میدهم و هر چه فکر میکنم منطقی برای انجامش پیدا نمیکنم و مرتب هم رفتارهای مشابه آن را انجام میدهم، این کار مرا از هدفم و یا از ارزشی که برای خودم در نظر گرفتم دور میکند در حالی که مثلا من دوست ندارم در نظر دیگران به این شکل به نظر بیاییم.»
چالشهای پرفایده
نه این که همهی چالشها بد باشند. در سالهای گذشته گسترش چالشها فواید بسیاری در زمینه محیط زیست و یا شناساندن بسیاری از بیماریهای ناشناخته داشته است از جمله بیماری «EB» یا همان بیماری پروانهای یا «اوتیسم» و دیگر بیماریهای نادر.
گاهی هم به ایجاد کمپین برای حمایت از آنها و جلب نظر مسئولان منجر شده است.
و گاهی هم چالشهای ادبی در برخی فضاهای مجازی مطرح شده مثل داستانهای دو کلمهای، که مخاطبان را به خلاقیت و تفکر وا میداشت.
گاهی ترسناک میشود!
ملکی میگوید:«اغلب انسانها در نوجوانی کارهایی را انجام دادهاند که ده سال بعد به آن نگاه کردند و دیدند چه بی معنی و حتی از نظر خودشان خجالتآور بوده است معمولا در این سن ناخنکی به زمینههای مختلف میزنیم ببینیم دوست داریم یا نه.
ولی بعد از مدتی مدل خودمان را پیدا میکنیم انگار هی بخواهیم لباسمان را عوض کنیم تا ببینیم کدام لباس به ما بیشتر میآید.
این شاید ترسناک باشد که بخواهم خیلی وارد موضوعی شوم. اما لازم است مرزها را رعایت کنم چون هرچیزی اندازه دارد اگر از اندازه خارج شود خطرناک است اگر هر چالش را وارد شویم خطرناک است مگر بازی نهنگ آبی نبود؟
در بعضی چالشها به این فکر کنیم که شاید دوست نداریم دیگران ما را در این حالت ببینند. با این کارها تصویری از ما در دیگران ایجاد میشود؛ آیا آن را دوست دارم یا نه؟»
چالشبرانگیز
همین چالش سطل یخ که جز اولین چالشهای همهگیر در ایران بود، باعث شناخت و حمایت از بیماری «ALS» یا «اسکرولز جانبی آمیوتروفیک» است که در آن به سلولهای عصبی حمله صورت میگیرد و بدن فلج میشود و فقط مغز توانایی فعالیت دارد.
گرچه بعد از مدتی این بحث مطرح شد که ایران کشور کمآبی است و به این ترتیب آن روزها آب زیادی به هدر رفت. و منتقدان چالش کلوخ را راه انداختند اما با استقبال زیادی رو به رو نشد.
همین چالش آب سرد و انتقادی که به آن شد نشانهای از پیروی ناآگاهانه از یک حرکت بود که شاید در آن سوی دنیا عادی باشد و برای کشور ما یک مساله محیط زیستی.
مرا ببینید لطفا!
ملکی در پایان میگوید:«این نمیدانم چقدر واقعی است یا نه. میگویند برادر حاتم طایی اصلا معروف نبود. او فکر کرد چه کار کنم که همه مرا هم بشناسند، میآید آب را کثیف میکند و معروف میشود. الان هردوی این آدم ها معروفند اما مهم است که این معروفشدن به چه شکلی بوده است. اگر عمیق نگاه کنیم صرفا معروفشدن مهم نیست.
جمعبندی ما این است که همهی این رفتارها در جهت پذیرفتهشدن و شناختهشدن و دیدهشدن است. خوب است من نگاه کنم که آیا دیدهشدن تنها چیزی است که برای من مهم است و میخواهم به آن برسم؟»