آخرین پیچ جاده درختان طلایی و سرخ و نارنجی روستا را به رخ میکشد و باد آنها را به نرمی تکان میدهد. کوهها و تپههای اطراف پشت پردههای مه پنهان شدهاند و سوز سرما خود را بهصورت مهمانان روستا میرساند. روستا خلوت است و ویلانشینها کوچ پاییزی به شهر را آغاز کردهاند. از اهالی بومی روستا هم خبری نیست و همگی در خانههایشان هستند.
محصول تابستان را درو کردهاند و درختان باغ خالی از میوه به خواب میروند. بخاریهای نفتی مغازههای مصالحفروشی در ورودی روستا پتپت میکنند و خانهها در انتظار رسیدن لولهکشی گاز به روستا هستند. سرمای هوا کوهپیماهای تهرانی را هم تارانده و آنها را از دیدن زیباییهای پاییز روستای امامه محروم کرده است. اما زیر پوست روستا زندگی در جریان است.
«رضا بابایی» از اهالی روستای امامه، دانشآموخته رشته تاریخ و دفتردار شورایاری روستا میگوید: «قدیم هیچ باغی در امامه به چشم نمیخورد و فقط زمینهای کشاورزی در اطراف روستا وجود داشت؛ در حدی که میگفتند از این سوی روستا آخرین زمینهای سمت دیگرش به خوبی پیدا بود. چون هیچ درختی در مسیر وجود نداشت. اما کمکم مردم به باغداری رو آوردند و درختان گیلاس، گردو، سیب و گلابی در باغها کاشته شد.» از کوچهپسکوچههای روستا عبور میکند و پای رودخانه میرسد؛
جایی که تفرجگاه آخر هفته اهالی روستا و ساکنان تهران است. روبهرو تپهای را نشان میدهد که بقایای قلعهای سنگی بالای آن به چشم میخورد: «قلعه مازیار قدمتی هزار و۲۰۰ساله دارد و مربوط به دوره خلافت عباسیان است. دسترسی به قلعه چندان ساده نیست و برای رسیدن به خرابههای آن باید مسیر زیادی را پیادهروی کرد. بیتوجهی به این قلعه باعث شده تا به مرور زمان از بین برود و چیز زیادی از آن باقی نماند.» مقابر «شاهزاده حسین(ع)» و «امامزاده نور(ع)» در روستای امامه واقع شدهاند. قبرستان روستا هم در جوار این امامزادهها قرار دارد. کتیبه سنگی امامزاده نور که تا چند سال پیش کنار حیاط امامزاده افتاده بود یک روز از حیاط ناپدید شد و هیچکس نفهمید این کتیبه را چه کسی دزدید.
- از «انبامه» و «انبانه» تا «امامه»
روستای امامه پشت پیچ و واپیچهای محدوده رودبار قصران پنهان شده است؛ روستایی حوالی آهار و میگون که قرار گرفتن در سینهکش کوههای البرز آن را به روستایی سرد و برفگیر تبدیل کرده است. نام این روستا در کتابی از یاقوت حموی، مورخ و جغرافیدان قرن هفتم هجری هم آمده و آن را «انبامه» نامیده است؛ روستایی که در ارتفاع واقع شده. «ابوالقاسم تفضلی» در کتاب «از فروغالسلطنه تا انیسالدوله» ریشه نام این روستا را «انبانه» به معنی محل انبار کردن گندم میداند. تا نیم قرن پیش شغل اغلب مردم این روستا کشاورزی و زمینهای روستا محل کشت گندم و جو بود.
- گویش مازنی
اهالی بومی روستا گویشی شبیه به گویش مازندرانی دارند. بابایی میگوید: «در مورد تاریخچه و فرهنگ روستای امامه کتاب زیاد نوشته شده است. در اغلب این کتابها گویش مردم این روستا را به اشتباه گویش تاتی معرفی کردهاند. اما گویش امامهایها به گویش مازندرانی شبیه است و مردم بومی اصلاً نمیتوانند به زبان تاتی صحبت کنند.» قدیمیهای روستا خاطرات سفر با اسب و قاطر به بابل و آمل و دیگر شهرهای شمال را برای فروش گندم و خرید برنج هنوز در خاطر دارند. بابایی میگوید:
«روستا ۷ آسیاب آبی داشت که در مظهرهای ۲قنات روستا ساخته شده بودند. همه اهالی روستا گندم خود را در این آسیابها آرد میکردند و برای این کار از قبل نوبت میگرفتند.» عمو مرتضی از قدیمیهای روستا خاطره این آسیابها را از ذهنش بیرون میکشد:
«سنگ آسیاب را از درههای اطراف میآوردند. یک سنگتراش باید تکه سنگ بزرگی پیدا میکرد و ۱۰ شبانهروز این سنگ را میتراشید. سنگ که آماده میشد صاحب آسیاب گوسفند بزرگی را زمین میزد و آبگوشت مفصلی تدارک میدید. ۳۰ نفر از مردان روستا باید به دره میرفتند تا سنگ آسیاب را بیاورند. سنگ را که سر جایش میگذاشتند آبگوشت ظهرشان را میخورند که حکم دستخوششان
را داشت.»
- طایفههای نامآشنا
ناصرالدین شاه امامه را دوست داشت و چون ویلایی در آن نساخته بود تابستانها چند هفتهای در آن اردو میزد و به تفرج در روستا و لذت بردن از آب و هوای مساعد آن میگذراند. در یکی از این سفرها دختری را میبیند و یک دل نه، صد دل عاشقش میشود. یک ماه بعد از بازگشت به تهران دستور میدهد او را به کاخ بیاورند و لقب «انیسالدوله» را به او میدهد؛
انیسالدوله دختری یتیم بود که همراه عمو و ۲برادر خود زندگی میکرد. ورود یکی از اهالی روستا به کاخ شاه اتفاقهای زیادی برای این روستا رقم زد؛ از آبادی بیشتر روستا و ساخته شدن جاده تا معافیت پسران روستا از خدمت نظام. بعدها وقتی انتخاب نام خانوادگی برای اهالی روستا اجباری شد خاندان انیسالدوله نام خانوادگی «انیسی» را برای خود انتخاب کردند. اکنون «انیسی» یکی از طایفههای نام آشنای روستای امامه به شمار میرود.
کیایی، بابایی، علی عسکری و درزی از طایفههای نام آشنای دیگر این روستا هستند. کوچه «سید حسن رزاز» خانه مادری پهلوان «حسن رزاز» را در دل خود جا داده است که از اهالی قدیمی این روستا بود و حالا خانه متروکهاش میزبان باد و باران پاییز روستاست.
- «قالیشوران» رسم قدیم اهالی روستا
رسیدن به روستای امامه در سالهایی که هنوز خبری از جاده آسفالته نبود و مردم باید به کمک چهارپایان، خود را به روستا میرساندند کار سختی بود. به همین دلیل اهالی روستا اغلب نیازهایشان را خود تأمین میکردند. مردها دامداری و کشاورزی میکردند و زنها جاجیم و گلیم میبافتند و نان در تنور میگذاشتند. «توتک» قرص نانهای معروف و کوچک روستا بود که با آرد و شیر میپختند و برای ماندگاری بیشتر، آن را خشک میکردند.
زمستانهای سرد روستا با دورهمیهای شبانه و خوردن سیب جنگلی و گوش دادن به قصه بزرگترها میگذشت. «خاک سر بابو» گورستان قدیمی روستا بود که اهالی با سر زدن به آن و رفتن سر مزارهای عزیزانشان دلشان را سبک میکردند. بعدها با موافقت اهالی و با جمعآوری پول توسط خود آنها، ساختمانی در گورستان قدیمی ساخته شد و در اختیار مخابرات روستا قرار گرفت تا مردم با عزیزانشان در شهرها و روستاهای دیگر ارتباط راحتتری داشته باشند.
قبل از زمستان، اهالی گندم درو میکردند و به شهر میبردند و بار زغال به جایش میآوردند. «قالیشوران» یکی از رسمهای قدیمی اهالی روستای امامه است که شباهت زیادی به مراسم قالیشویان آران و بیدگل دارد. روستای امامه با ۸۰ شهید در دوره دفاع مقدس، بیشترین تعداد شهدا در میان روستاهای تهران را دارد و از این نظر سومین روستای کشور محسوب میشود.
- مردم روستای امامه با مشکلات زیادی دست و پنجه نرم میکنند
- از رنجی که میبریم
جاده رودبار قصران به امامه با کپههایی از سنگهای رنگی پر شده است که روی هم تلنبار شده تا برای تزیین نمای ویلاهای تازهساز به فروش برسد. جرثقیلها مشغول کار هستند و آجر و مصالح در هر کوی و مقابل هر ویلای نیمهکاره به چشم میخورد. اهالی روستاهای شمیران و مردمی که برای تفریح و تفرج به اینجا میآمدند خوب در خاطر دارند که روزگاری جاده و رودخانه با هم هممسیر بودند و با حرکت در امتداد جاده میشد رودخانه را دید.
حالا حریم رودخانه پشت ویلاهای رنگارنگ گم شده و سمت دیگر جاده، ویلاها تکیه به دیوارههای کوه دادهاند. از خانههای کاهگلی و سقف چوبی روستای امامه چیز چندانی باقی نمانده و ویلاها جایشان را گرفته است. «مجتبی انیسی» دهیار امامه میگوید: «مهاجرت از روستا یکی از بزرگترین دلایلی بود که مردم روستا زمین و باغ و ملک خود را به قیمت ارزان به افراد غیربومی فروختند.
بعدها همین مردم در باغ سابق خود سرایدار شدند و دوباره به همینجا برگشتند. وقتی ساختوساز ویلا در روستا باب شد مردم کشاورز و دامدار که سود چندانی از کارشان نصیبشان نمیشد به فروش مصالح ساختمانی رو آوردند.» اهالی میدانند ویلاسازیها آتش به جان روستا میزند و زندگی در این روستا را شکل دیگری میکند. با این حال پررونقترین کسب و کار این روزهای امامه، فروش مصالح ساختمانی است.
- کوه زباله
آخرین سرشماریها، جمعیت روستای امامه را هزار و ۳۱۵نفر اعلام کرده است؛ جمعیتی که بخش قابل توجهی از آن را افراد غیربومی و ویلانشینان تشکیل میدهند. سال ۱۳۸۵ جمعیت روستای امامه ۶۰۰ نفر بود و سال۱۳۹۰ این روستا ۹۰۰ نفر جمعیت داشت. مهاجرت معکوس و ورود افراد غیربومی آینده این روستا را دستخوش تغییرات زیادی خواهد کرد. کسی نمیداند چشمه «پیر حمزه» توان تأمین آب آشامیدنی چه جمعیتی از روستای امامه را دارد.
درست در ورودی روستا، چهاردیواری آجری نه چندان بزرگی مملو از زبالههای روستا از تازهواردان استقبال میکند. «مرتضی کیایی» نماینده شورای روستای امامه میگوید: «این اتاقک قرار بود محلی برای دپو زباله اهالی روستا باشد. این محل درست در ورودی روستا واقع شده است و در بدو ورود چهره ناخوشایندی به مردم نمایش میدهد. از طرفی این فضا پاسخگوی حجم زبالههای تولیدی روستا نیست و اطراف آن هم زبالهها انباشت شده است. پاییز و زمستان، جمعیت روستای امامه به حداقل خود میرسد و خبری از مردمی که برای تفریح به روستا سر میزدند نیست. بهار و تابستان که میرسد با افزایش ترددها، هجوم زبالهها به روستا هم بیشتر میشود.»
- کمبود فرصتهای شغلی
نوجوانان روستا برای سپری کردن دوره متوسطه دوم باید به روستاهای اطراف بروند و تنها مدرسه روستا در ۲شیفت صبح و ظهر دانشآموزان ابتدایی و متوسطه اول را به خود میپذیرد. نبود امکان حملونقل عمومی یکی دیگر از مشکلات روستای امامه است. انیسی میگوید: «تنها یک سرویس مینیبوس هر روز صبح دانشآموزان را به فشم میبرد و غروب به روستا برمیگرداند. بقیه مردم روستا برای رفتوآمد باید از آژانس یا وسیله نقلیه شخصی استفاده کنند که هزینه زیادی دارد. »