مهمانان این ضیافت ملائکی بودند پر و بال شکسته که در آشیانهای گرم دور هم جمع شدند تا بهشت خانهای شود در همین نزدیکی. مؤسسه خیریه ملائک مأمنی است برای دخترکان خورشید که در هوای پاکش میشود آزاد و رها نفس کشید و این دم و بازدم نیک برای ۷ آزادهای که سالها طعم تلخ دوری از خانه و وطن را چشیدهاند یعنی لحظه به لحظه رهایی و آزادگی. وعده دیدار صبح پنجشنبه است. همان قرار۷ سالهای که یک روز هم بالا و پایین نشده است.
شهرک گلستان، بلوار ارتش، یاس نهم و بالاخره ساختمانی که سردرش مزین به آیه قرآن است. پدر خانواده دوشادوش بچهها نشسته است. پدر که قرآن میخواند دختران آرام زمزمه میکنند و خوشا به حال «اکبر کریمی» که خداوند دعایش را مستجاب کرد و ۶۰ دختر به او عطا کرد که تا کنون ۲۰نفر از آنها ازدواج کردهاند و خیریه ملائک خانه امید ۴۰ دختر است.
حکایت راهاندازی مؤسسه خیریه ملائک، دو آغاز دارد. یکی استجابت دعای یک زن و شوهر و دومی عهد و پیمان ۷ رفیق آزادهای که بیش از ۱۰ سال در اردوگاه عنبر عراق اسیر بودند. داستان را هرگونه که روایت کنیم جذاب و خواندنی است. «مژگان فرهادی» همسر اکبر کریمی از بانیان این مؤسسه خیریه میگوید: «اکبر از اقوام دور ما بود. وقتی آزاد شد به همراه خانواده به دیدارش رفتیم. چهرهای نحیف و رنگ پریده داشت آنقدر که برای یک لحظه فکر کردم چه کسی میخواهد با او ازدواج کند؟
چرخ روزگار هرجا که بخواهد میایستد. نمیدانم چه شد که با او ازدواج کردم. ورق خوش زندگیمان وقتی متوجه شدیم بچهدار نمیشویم برگشت و ۱۴ سال ما را با تلاطم روبهرو کرد. دوا و درمان جوابی نداد و ما با جواب قاطع پزشکان که هیچوقت باردار نمیشوم روبهرو شدیم. بیتابی من باعث شد تا اکبر پیشنهاد بدهد بچهای را به فرزندخواندگی بیاوریم.» حرفهای بانو به اینجا که میرسد حاج اکبر دنبالهاش را میگیرد و میگوید: «همسرم راضی نشد. گفت نذر کردهام اگر خدا به خودم فرزند بدهد من هم از بچههای بیسرپرست نگهداری میکنم. یکسالونیم بعد از این نذر، مژگان خانم باردار شد. ریحانه دخترمان که به دنیا آمد ما هم روی عهد و پیمانمان ماندیم و مؤسسه خیریه ملائک را راهاندازی کردیم.»
- عهد و پیمان مردان آزاده
خانم و آقای کریمی برای ادای نذرشان تنها نبودند. دستانی به یاریشان شتافتند که سالها طعم تلخ اسارت را چشیده بودند و خوب حس و حال رهایی را میشناختند. «امیرحسین زیوری» یکی از همانهاست. او میگوید: «بچههای اردوگاه عنبر، هیئتی تشکیل داده بودند و بهطور مستمر دور هم جمع میشدند. اکبر کریمی را از همان سالهای اسارت در اردوگاه عنبر میشناختم. وقتی قصه نذرش را گفت برای ما هم مثل یک تلنگر بود.
عهد کردیم با او همراه شویم. هیئتی از ۷ آزاده و جانباز تشکیل شد و پایه اولیه مؤسسه شکل گرفت. بهزیستی ساختمانی را در قیطریه با ۱۵ دختر بیسرپرست و بدسرپرست در اختیارمان گذاشت. کارمان که شروع شد عزممان را جزم کردیم تا آخرش برویم. نتیجه هم حمایت از بیش از ۶۰ دختری شد که الان بعضیشان عروس شدهاند و به خانه بخت رفتهاند و بعضیهایشان در مقاطع عالی تحصیل میکنند.»
- برای بچهها تب میکنند
«حجتالاسلام علی حسنی» روحانی خوش زبانی است که مسئولیت آموزش قرآن دختران ملائک را برعهده دارد. نام تک تک دختران را میداند. با حال و هوایشان آشناست. او نتیجه این نذر نیکو را ساختن آشیانهای امن برای دخترانی میداند که ممکن بود در پیچ و خم سرد و سخت زندگی گم شوند. حسنی میگوید: «به جرئت میتوانم ادعا کنم که همه اعضای این مؤسسه این دختران را از فرزندان خودشان بیشتر دوست دارند. اکبر کریمی و همسرش، سردار مصطفی اسدی، امیرحسین زیوری، حسین غفاری، علی صفری و فریدون کشاورز مردان و زنانی بیادعا هستند که این خانه را برای بیپناهان آباد کردهاند. من به چشم خود دیدهام که سردار اسدی وقتی یکی از بچهها مریض شود سراز پا نمیشناسد و خودش هم تب میکند. ۲ دختر حاج اکبر کریمی هم با همین بچهها بزرگ شدهاند. اینجا طعم زندگی شیرین و گواراست.»
- خانه یکرنگی و همدلی
تلاوت قرآن که تمام میشود ملائک چادر به سر به نماز میایستند. نماز که تمام میشود دختران سفره غذا را پهن میکنند تا ناهار ظهر پنجشنبه را با مهمانانشان بخورند. مهمانهایی که همگی از خیّران و حامیان وفادار مؤسسه هستند. اکبر کریمی میگوید: «اینجا همه رخت و لباس کار و سیاست و پست و مقام را از تن جدا میکنند و لباس یکرنگی میپوشند. تا امروز مؤسسه با حمایت و کمک نیکوکاران سرپا ایستاده است. به لطف آنها ۳ سال پیش شعبه دوم مؤسسه ملائک را در بلوار ارتش منطقه ۲۲ راهاندازی کردیم. الان هم اگر خدا کمک کند و خیّران پا پیش بگذارند میخواهیم ساختمان کناری خانه را بخریم تا جای بچهها بزرگتر شود. نیت کردهایم تعداد دختران مؤسسه را به هزار نفر برسانیم. در این راه حمایتهای بهزیستی و خیّران و شهرداری منطقه ۲۲ مثل همیشه میتواند راهگشا باشد.»
- همچنان ایستادهایم
حرفها که تمام میشود حاج اکبر سینه سپر میکند و همچنان که بدرقهمان میکند میگوید: «روزهای جنگ اگر به جبهه رفتیم وظیفهمان بود. ما رزمندهها طلبکار نظام نیستیم. الان هم آمدیم وظیفه خودمان را در عرصه اقتصادی و اجتماعی انجام بدهیم و باری را از دوش نظام برداریم. آن موقع صحنه عملیاتمان جبهه جنگ بود و الان صحنه عملیاتمان عرصه فرهنگی و اجتماعی و اقتصاد است.»