- به امید آینده
به پاس مهربانی فراوانت، به پاس عزیزبودنت، به پاس چرخهایی که بر مدار کلمات جهان میچرخند، به پاس عشق من به تو و به پاس تولدت...
تو در روزهای نوجوانیمان ظهور کردی. پنجشنبهها با شوق دیدن تو قدم به خیابان گذاشتیم و با چرخهای تو به امید آینده رکاب زدیم. تو بهترینی...
حنانه شکوری
۱۵ساله از شهریار
- منِ نوجوانها
آمدی و با آمدنت مرا از خودم جدا کردی و نامم را دوچرخه گذاشتی. این هجدهمین سالی است که منِ خیلی از نوجوانها شدهای. تولد ۱۸سالگیات مبارک!
ریحانه شوروزی
۱۵ساله از پاکدشت
- حال خوب
شب میلاد تو ای دوست، برای دل من...
سالروز تأسیس هفتهنامهی دوچرخه را تبریک میگویم به همهی کسانی که با تمام مشکلات پای دوچرخه ایستادهاند. حال من خوب نیست. میترسم این آخرین تولد دوچرخه باشد. نگرانم از اینکه جز خودمان که خانوادهی دوچرخهایم، کسی حواسش نیست ذرهذره آب میشوی. اما ما دستبردار نیستیم و نمیگذاریم کسی که اینهمه حال خوب بهمان هدیه کرد، برود.
زینب محمدی
۱۶ساله از شهرقدس
- یادِ خودم
استادی داشتم که میگفت روز تولد هرکسی، دقیقاً مشابه ۳۶۴ روز دیگر سال است. چیزی که آن را برایتان خاص میکند، ارزشی است که آن شخص در زندگیتان دارد.
دوچرخهجان، در این ریختوپاش نوجوانی، به جرئت میتوانم بگویم، تنها چیزی هستی که مرا یاد خودم میاندازد. تولدت مبارک هفتهنامهی ما!
فاطمه نریمان
۱۶ساله از کرج
- نوجوانشدن
میان مبارزهام با لشکر امتحانها، تنها چیزی که خیالم را رها میکند در رؤیا، تولد ۱۸سالگی دوچرخهجانم است.
دوچرخهی ۱۸چرخ من، هجدهمین دفعهی نوجوانشدنت مبارک.
دوستت دارم
زهرا وطن دوست
۱۷ساله از رشت
- دوست زمستانی
دوچرخهی عزیزم، دوست زمستانی من، تولد ۱۸ سالگیات مبارک! ورودت رو به دنیای آدمبزرگها تبریک میگم.
ساراحیدریپور
۱۸ساله از رشت
- جشن دوستداشتن
تولد بهانه است. من هرسال تمدید دوستداشتنهایمان را جشن میگیرم.
کوثر مزینانی
۱۷ساله از تهران
- بچرخی همیشه
وقتی صفحههایت کم شد، دلم گرفت. به کلی دکه سر زدم، ولی هیچکدام تفاوتی نداشتند. همه، همان تعداد صفحه را داشتند! امیدوارم چرخهایت برای گردش در دنیای نوجوانی پر باد باشد و فرمانت را به سمت نوجوانی بچرخانی و دنیای رنگی نوجوانان را رنگینکمانی کنی.
شادی کردبچه
۱۹ساله از تهران
- تو قوی هستی
چهطوری دوچرخهی تازهمتولدشده؟ این اصطلاحه البته... تو سالهاست تو قلب ما نوجوونهای دیروز و جوونهای امروز متولد شدی.
چهقدر خوبه که دارمت، بین این همه سختیهای زندگی، وقتی یادت میافتم، آروم میشم. تو قویتر از اونی که بقیه فکرش رو میکنن. پنچرشدنی هم نیستی. ما بچههای دیروز و امروز خوب میشناسیمت.
شفق مهدیپور
۲۰ساله از تهران
- تا ابد نوجوان
سلام پدیدهی کاغذی، سلام عزیزترین، شنیدهام که دوچرخهی جوان دیگر به باغهای رنگارنگ نوجوانی نمیآید. دیگر باید چرخهای افکار منطقی را جایگزین چرخهای جادویی رؤیابافی کند. دوچرخهجان درست است که ما با دلهای نوجوانیمان همسفر رؤیاهاییم، اما حقیقتهای شیرین در دلمان جا دارند. مثل این باور که تو تا ابد نوجوان خواهی ماند. تولد تولد تولدت جادویی!
مبینا یگانه
۱۶ساله از شهریار
- فارغالتحصیل نشو
باز هم تولد دوچرخه شد و خبرنگاری که در فرستادن پیام تبریک تأخیر دارد و از قضا امسال کنکوری است! (تأخیر را با کنکور توجیه میکند!)
قول میدهم سال بعد که شیرینی دانشگاهم را برایت آوردم، بشوم از آن خبرنگارهای فعالی که تو دوست داری.
امیدوارم ساااالهای سال هرپنجشنبه پرقدرت و بانشاط چاپ شوی و هیچگاه هم فارغالتحصیل نشوی!
حدیث بابایی
۱۷ساله از تهران
- نوجوانترین جوان
تو برای من چند برگ هفتهنامه نبودی، من با تو زندگی کردم و اگر نباشی، تا ابد جایت در زندگیام خالی میماند. تو باید ماندگار باشی و برای نوجوانان سالهای بعد رکاب بزنی. بدان ما همیشه پشتت هستیم.
تولدت مبارک نوجوانترین جوان!
لیلا قرمزچشمه
۱۶ساله از تهران
- قدمت مبارک
از یک ماه پیش نوک زبانم افتاده برای تولدت کوه را بشکافم و از اعماق وجودش تحفهای بیاورم. روزگار سختی را میگذرانی، اما همین که تولدت میرسد، قدمت مبارک میشود، مثل همان ۱۵ دی ۱۳۷۹ که چاپ شدی و دنیای ما را تغییر دادی.
آسنات موسایی
۱۸ساله از کرج
- فریاد مهربانی
مهر و دوستی با تولد تو جوانه میزند. با تولد دوستی که وجودش فریاد مهر و خوبی است و پژواک امید....
مهسا حیدری
۱۶ساله از فریدونشهر
- ۱۸هزار بار دوستی
دنیا زیباست، زیبا مثل بادکنک قرمز در دست دختر کوچولو، مثل نارنج ترش و شیر کاکائوی داغ در یک روز برفی. دنیا زیباست مثل متولدشدن. هجدهبار تولد و هجدههزار بار مهربانی و دوستی. تولدت مبارک دوست زیبای من!
فرزانه علوی
۱۳ساله از تهران
- بمون برامون
روزهای ۱۸سالگیتون مبارک. بمونید برامون.
مریم زندهبودی
۱۸ساله از بوشهر
- تولد بادکنکی
تولدت بادکنکبارون و هزاربار مبارک.
نگین زمانی
۱۵ساله از تهران
- بمون برامون
اگر یک روز بر قلهی عالم هم بایستم، فراموش نمیکنم دوچرخه بود که شعلهی کمجان ذوقنوشتن را در من روشن نگه داشت.
نگین سردارنژاد
۱۸ساله از تهران
تصویرگری اول: ملیکا غلامی، ۱۵ساله از تهران