این‌ها یک‌سوم از دوچرخه‌ای‌هایی هستند که پنج‌شنبه بعدازظهرها منتظر بودم بابام از مغازه بیاره. وای به حالش بود اگر یادش می‌رفت. می‌گم یک سوم، چون خیلی‌هاشون فدای کارهای مامانم شدند.

چسبیدند به پنجره یا باهاشون شیشه پاک شد یا زیر کفشها رفتند. همین الآن هم مجبور شدم چندتا چندتا روی هم بگذارمشون.

امیدوارم تا یک قرن آینده چاپ بشی، بدون هیچ کمبود کاغذی. دوستت دارم دوچرخه.

عکس و متن: زهرا کریمی