«صغری نجفی» بانوی ۴۰ ساله ساکن محله مبارکآباد است که حضور و فعالیتش در نانوایی شاید عجیب به نظر برسد اما او بیتوجه به نگاه دیگران و شرایط همپای همسرش مشغول کسب رزق حلال است. در یک روز بهاری به نانوایی آنها در محله مبارکآباد رفتیم و با او همکلام شدیم.
نشانی نانوایی را در کوچهای فرعی در خیابان مژده پیدا میکنیم. از آنجا کافیست رد بوی نان تازه را دنبال کنیم تا به نانوایی صغری خانم و همسرش برسیم. نزدیک ظهر است و خلوت بودن نانوایی فرصت خوبی برای گفتوگو با بانوی نانوا در اختیارمان میگذارد. صغری خانم به گرمی پذیرایمان میشود و در حالی که یک لیوان چای داغ یا به قول خودش چای نانوایی برایمان میریزد، ماجرای نانوا شدنش را برایمان تعریف میکند: «سالها پیش که در شهرستان گناباد زندگی میکردیم، در خانه نان محلی میپختم. بعدها که به تهران آمدیم، همسرم چندین سال در یک نانوایی کار کرد. بعد تصمیم گرفت یک مغازه اجاره کند و نانوایی راه بیندازد اما وقتی هزینه اجاره خانه، نانوایی و دستمزد کارگر را کسر میکرد، چیزی برای خودمان باقی نمیماند.
از اینرو تصمیم گرفتم به جای کارگر خودم در نانوایی مشغول کار شوم و چون قبلاً در خانه نان میپختم، خیلی زود فوتوفن کار را یاد گرفتم و مشغول کار شدم. » وقتی از واکنش و رفتار مشتریان در مواجهه با او در این سالها میپرسیم لبخند میزند و میگوید: «اغلب مشتریان در برخورد اول تعجب کرده و با حیرت نگاه میکنند، ولی کمکم از حضورم در نانوایی استقبال میکنند. بهویژه خانمها تشویقم میکنند که کارم را ادامه دهم و به دلیل حضورم در نانوایی تعداد مشتریهای خانم بیشتر شدهاست. »
- حاصل زحمتمان برکت سفره اهالی میشود
هنگام گفتوگو با صغری خانم، گوشه و کنار نانوایی را با دقت بررسی میکنیم. برخلاف اغلب نانواییها، تمیزی محیط و مرتب بودن وسایل کار توجهمان را جلب میکند. ظاهراً این موضوع از چشم مشتریان هم دور نمانده است. صغری خانم که خودش هم روپوش سفید و تمیزی بر تن دارد دراینباره میگوید: «مشتریها میگویند وقتی یک خانم در نانوایی است خیالمان راحت است که نان در یک محیط تمیز پخته میشود. » کمکم مشتریهای عصر پیدایشان میشود. صغری خانم که نگران است همسرش دست تنها بماند، چنگک را برمیدارد و سراغ تنور میرود. وقتی نانهای آماده را یکی یکی از تنور بیرون میآورد، صورتش از هرم آتش، قرمز شده اما بیتوجه به گرمای تنور و خستگی کار، با خوشرویی نانهای داغ را به دست مشتری میدهد.
از او درباره سختیهای کار نانوایی میپرسیم، میگوید: «کار نانوایی سخت اما شیرین است. اینکه نانی که با عشق و علاقه میپزی برکت سفره اهالی محله میشود، حس خوبی برایمان دارد. قبلاً که نان را با دستگاه میپختیم کارمان آسانتر بود، اما پختن نان سنتی دردسرهای خودش را دارد. مشتریها هم سلیقه متفاوتی دارند. برخی نان برشته میخواهند و عدهای نان نرم دوست دارند. ما باید مشتریها را بشناسیم و مطابق سلیقه نان دستشان بدهیم تا همه از این در راضی بیرون بروند و وقتی نان را در سفره میگذارند دعایمان کنند نه اینکه ناسزا بگویند. »
- اگر همسرم نبود، نانوا نمیشدم
معمولاً نانواهای محله برای اینکه نان گرم را به سفره صبحانه اهالی برسانند؛ فعالیتشان را از صبح خیلی زود شروع میکنند. اما ظاهراً کرکره نانوایی صغریخانم و همسرش از نیمهشب بالاست. او درباره ساعت فعالیتش میگوید: «از ساعت ۲ نیمهشب تا ۶ صبح برای یک بیمارستان نان میپزیم، بعد هم تا ساعت ۱۱ به مشتریهای خودمان میرسیم. ظهرها حدود یکی، ۲ ساعت استراحت میکنیم و دوباره تا حدود ۹ شب نان میپزیم. » بانوی نانوا که مادر ۲ دختر نوجوان است و برای تأمین آسایش آنها رنج گرمای تنور را به جان خریده در ادامه میافزاید: «شبها که به خانه میروم خیلی خستهام از اینرو بیشتر کارهای خانه و حتی پخت وپز به عهده دخترانم است.
البته همسرم هم با وجودی که در نانوایی بیشتر از من کار میکند، مراقبم است که در خانه استراحت کنم و سعی میکند اگرکاری مانده باشد خودش انجام دهد. » صحبتهایش که به اینجا میرسد با لبخند حاکی از رضایت میگوید: «خوشبختانه همسر مهربان و زحمتکشی دارم. روزها پای تنور برایم از خاطراتش میگوید، تا کمتراحساس خستگی کنم. حضورش در نانوایی دلگرمم میکند. شاید اگر همسرم در کنارم نبود هیچوقت نانوا نمیشدم، چون محیط نانواییها کاملاً مردانه است. » صحبت بانوی نانوا که به اینجا میرسد همسرش «علیرضا جهانگیر» با قدرشناسی به او نگاه کرده و میگوید: «لطفا بنویسید من مدیون فداکاری و بلندنظری این زن هستم. »