کاری که در مناسبتها و فصلهای مختلف انجام میدادند و هیچوقت فکر نمیکردند یک روز وارد مرکز تجاری شوند و با فروشندگان برندهای معروف داخلی و خارجی رقابت کنند. هنگامی که یکی از مغازههای طبقه سوم مرکز «تجارت جهانی» فردوسی به آنها واگذار شد، همگی با چشمان حیرت زده به یکدیگر نگاه کردند و لبخند زدند و فریاد شادی کشیدند. اعضای مرکز «حرفهآموزی و اشتغالزایی جوانان سندرمداون» اکنون وارد بازار کار شدهاند و تولیداتشان را در مرکز تجارت جهانی بهفروش میرسانند.
تولیداتشان را به دور از تجملات و زرق و برق، به سادگی خودشان داخل ویترین چیدهاند. امروز شیفت «راضیه» است اما «سارا» هم برای کمک کردن به دوستش آمده. هر دو مشغول جابهجایی لوازم قفسه و ویترین و غرق کار هستند و متوجه حضورمان نمیشوند و هنگامی که صدایشان میکنیم با لبخند به استقبال ما میآیند و مانند هر فروشنده دیگری با خوشرویی به داخل دعوتمان میکنند. درباره کسب و کار و حس و حالشان از اینکه در مرکز تجارت جهانی و به قول خودشان در یک مغازه واقعی و بازار کار حقیقی هستند، سؤال میکنیم و راضیه میگوید: «خیلی خوشحالم. همیشه دوست داشتم بزرگ بشوم و کار کنم و برای خودم ماشین بخرم. خداروشکر کمکم دارم به آرزویم میرسم. » برق شادی در چشمان سارا و راضیه موج میزند.
سارا هم با ابراز رضایت از حضورش در این مرکز میگوید: «هنوز باورم نمیشه داریم کار میکنیم. آخه همیشه کنار میز میایستادیم و وسایل را میفروختیم. حالا داخل مغازه و مانند همه فروشندهها داریم کار میکنیم و از مشتریها پول میگیریم. خیلی حس خوبی است. از همه کسانی که این کار رو برای ما انجام دادند تشکر میکنم. » اعضای ۵۰ نفری مرکز حرفهآموزی و اشتغالزایی جوانان سندرمداون، حدود ۱۵ روز است که صاحب مغازه شدهاند و هنوز راه و رسم کاسبی را خوب بلد نیستند. به خاطر همین است که بزرگترها همراه بچهها میآیند تا در یادگیری راه و رسم کاسبی کمکشان کنند. مادر راضیه و سارا هم از این اتفاق خوشحال هستند و میگویند: «کار کردن در چنین مرکز بزرگی برای ما و بچهها آرزوی دست نیافتنی بود و هنوز هم فکر میکنیم در خواب هستیم. این اتفاق مانند یک رؤیاست که موجب بالا رفتن اعتماد به نفس بچهها شده و کسانی که تا دیروز از اجتماع گریزان بودند، امروز برای آمدن به این مرکز و معاشرت کردن با مردم لحظهشماری میکنند. » اکنون دیگر بچهها تقسیم کار را یاد گرفتهاند. راضیه، کیفها و جاکلیدیهای چرم را در یک سوی ویترین مرتب میکند و سارا از سوی دیگر، مشغول چیدن رو میزیها و مجسمههای گلی است. کمکم مغازهشان همچون مغازههای همجوار میشود و بیصبرانه منتظر حضور مشتریها هستند.
- توکل و تلاش کلید موفقیت
«بهنوش کیانیشاد» مسئولیت مرکز حرفهآموزی و اشتغالزایی جوانان سندرمداون را برعهده دارد. به گفته او بچهها تجربه تولید و فروش دارند اما نه به این شکل رسمی و وسعت: «حضورشان در یک مرکز تجاری غیرمنتظره بود و همگی شگفتزده شدهاند. متأسفانه مردم نگاه مثبتی به توانمندی معلولان ندارند و گمان میکنند فرد معلول باید در منزل بماند. معلولیت، محدودیت نیست و انسان اگر اراده کند با توکل و تلاش میتواند از سد محدودیتها عبور کند و به موفقیت برسد. » برای اینکه بچهها لذت کار کردن در این مرکز تجاری را تجربه کنند، شیفتبندی شدهاند. کیانی شاد میگوید: «هر روز ۴ تا از اعضای مرکز در ۲ شیفت صبح و بعدازظهر، به مغازه میآیند و مشغول کار میشوند. با این تقسیم کار از یک سو اعضای مرکز از کارهای روزمره و برنامههای آموزشیشان محروم نمیشوند و از سوی دیگر یاد میگیرند در روزهای خاصی باید به مرکز کسب و کارشان بیایند. » مغازه به نوجوانان و جوانان سندرمداون به رایگان واگذار شده اما باید حق شارژ را بپردازند که به گفته کیانی شاد همین کار موجب میشود اعضای مرکز در کارشان جدیتر شوند.
- حالمان خوب است
مغازهای که با موافقت «کلانی» مالک مرکز تجارت جهانی فردوسی، به «۴۷ کروموزمیها» واگذار شده، متعلق به «مریم غلامی» و همسرش است. غلامی مدیر اجرایی طبقه سوم این مرکز تجاری که با عنوان «سرای هنر فردوسی» نامگذاری شده است. او از طریق برادرش با اعضای مرکز حرفهآموزی و اشتغالزایی جوانان سندرم آشنا شده و چند بار با آنها ملاقات کرده است و به گفته خودش از نخستین فرصتی که پیش میآید استفاده میکند و به جای اینکه مغازه را به طلافروشی تبدیل کند در اختیار نوجوانان سندرمداون قرار میدهد. او میگوید: «گاهی اوقات انجام برخی از کارها دلیل نمیخواهد و برای اینکه حال دلمان خوب شود، انجام میدهیم. حمایت و کمک کردن به معلولان وظیفه همگانی است و در اینباره افتخار و سعادت نصیب من شد و توانستم قدمی برای این افراد بردارم و از این بابت حالم خوب است و خوشحالم. »