بهطور مشخص میتوان به دستور دادستانی اصفهان برای برخورد با زنان دوچرخهسوار اشاره کرد و یا مواجهای مشابه در فضای دانشگاه تهران که اخیرا باعث اعتراض دانشجویان و ایستادگی آنها در برابر این خطمشی شده است. پرسشی که در این موقعیت خاص در برابر نیروهای قضایی و پلیس وجود دارد، این است که آیا این نیروها موقعیت دشوار اقتصادی و سیاسی را که جامعه با آن درگیر است، هنگام مواجهه با شهروندان درنظر میگیرند یا خیر؟ آیا حاکمیت در اتخاذ سیاستها و تصمیماتش توجهی به واقعیتهای روشن اجتماعی و نوع مواجهه با شهروندان دارد یا خیر؟
این نحوه مواجهه با مقوله زن و موضوعات اجتماعی و فرهنگی بر پایه کدام سازوکاری شکل گرفته است؟ پرسش از نادیدهگرفتن واقعیتهاست؛ اینکه شهروندان انتظار بسیار سادهای دارند؛ آنها میخواهند اگر حاکمیت نمیتواند مرهمی روی زخمها، دردها، رنجها، محدودیتها و محرومیتهایشان بگذارد، حداقل چرا نمک روی این زخمها میپاشد؟ آیا نیروهای پلیس و قضایی فقط ملاحظه قواعد خاص را میکنند و فارغ از اینکه جامعه در چه موقعیتی قرار دارد، خود را متعهد به اجرای این قواعد میدانند؟ یا اینکه پشت صحنه سیاست، مسائل دیگری وجود دارد که شهروندان از آن آگاه نیستند؟
اگر مسائل دیگری هست، چرا در حوزه عمومی بیان نمیشود تا همگان بدانند که براساس کدام مصلحت و واقعیت، چنین مواجهاتی با برخی شهروندان انجام میشود؟ آیا از نگاه قضایی و پلیسی میتوان با چنین زبان و گفتمانی، نظام اجتماعی را اقتدار بخشید؟ آیا کسانی که تصمیمات اینچنینی اتخاذ میکنند، محاسبهای برای هزینههای این نوع سیاستها برای تولید قدرت را درنظر میگیرند؟ پرسش این است که اگرچه حاکمیت حق دارد برای ایجاد قدرت و نظم نمادین خطمشیهایی را اتخاذ کند، اما آیا تولید قدرت نباید از کارایی و بهرهوری برخوردار باشد؟ سود و زیان این نوع خطمشیها را چگونه محاسبه میکنند؟
از دیدگاه منِ محقق اجتماعی که برایم هم ارزشهای اخلاقی و هم سامان اجتماعی اهمیت دارد، این پرسش وجود دارد که آیا از محققان اجتماعی برای اتخاذ چنین خطمشیها و مواجهات، مشورت و کمک میگیرند یا خیر؟ آیا قرار نیست که برای مدیریت جامعه به شیوهای عالمانه و بر پایه واقعیتها تصمیمگیری کرد؟ اینها و پرسشهای دیگر سالهاست که در برابر ذهن جامعه قرار دارد.
دانشجویانی که در دانشگاه تهران به خطمشی قضایی و پلیسی اعتراض داشتند، در واقع اعتراضی به عفت، حیا، حجاب و شریعت نداشتند؛ اعتراض آنها به نادیدهگرفتن حقوق شهروندیشان است؛ اینکه چرا باید آبروی اجتماعی دانشجویان جوان توسط این نوع خطمشی خدشهدار شود؟ آیا نمیشد به شیوهای دیگر با حفظ حریم و حرمت شهروندی دانشجویان با آنها سخن گفت؟
همچنین از دیدگاه نهاد دانشگاه این پرسش وجود دارد که آیا ما میتوانیم از نیروی پلیسی و قضایی برای ایجاد نظم در دانشگاه، آن هم در حوزه رفتارهای اجتماعی استفاده کنیم؟ آیا استقلال نهاد دانشگاه با این نوع خطمشیها خدشهدار نمیشود؟ برای استادان و دانشجویان همواره این پرسش وجود دارد که فضای دانشگاه بهعنوان فضای یادگیری و یاددهی و فضایی که انسانها باید با آزادی و آرامش به گفتوگو و تضارب آرا بپردازند، آیا این نوع خطمشیهای قضایی، استقلال نهاد دانشگاه را به چالش نمیکشد؟ درصورتی که بخواهیم این نوع خطمشیهای نظامی و قضایی را ادامه دهیم، آیا میتوان انتظار داشت که استادان و دانشجویان بتوانند در نوعی گفتوگوی فرهنگی و در فضایی اجتماعی، ارزشها و هنجارهای اخلاقی را شکل دهند؟
حفظ حرمت و آبروی جوانان بهویژه زنان برای جامعه ما بهویژه دانشگاه اهمیت حیاتی دارد. دعوت من از صاحبان اندیشه و سیاست این است که بار دیگر به این نوع سیاستها از منظرهای گوناگون سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نگاه کنند. این وظیفه وزیر علوم و روسای دانشگاههاست که با نهادهای قدرت و سیاست گفتوگو کنند و به نوعی این واقعیت را به نهاد سیاست توضیح دهند که نمیتوان نهاد دانشگاه را با این نوع خطمشیها مدیریت کرد. توسعه دانشگاه زمانی امکانپذیر است که نهاد دانشگاه بتواند براساس منطق اقتضای فرهنگی و اجتماعی خودش خودسامان باشد؛ دانشگاه نهادی است که قضاوت در آن براساس قواعد درونیاش انجام میپذیرد؛
همانطور که مقالات، کتابها، رسالهها و پایاننامهها و فعالیتهای علمی و آموزشی دانشجویان و دانشگاهیان براساس معیارهای ارزیابی درونی نهاد علم و دانشگاه انجام میشود، زندگی دانشگاهی نیز تابع معیارهای ارزیابی و نظارت درونی است. از اینرو باید به شیوهای انتقادی و بازاندیشانه تمام خطمشیهای پلیسی و قضایی که به هر طریقی و با هر توجیهی بر دانشگاه اعمال میشود، مجددا ارزیابی شوند. لازم است تا مدیران آموزش عالی کشور با سیاستمداران و طراحان این خطمشیها گفتوگویی جدی را آغاز کنند.
به گمان من اگر مدیران آموزش عالی و روسای دانشگاهها براساس فرهنگ احتیاطگری حاکم بر آموزش عالی عمل کنند و مسئولیت چانهزنی و گفتوگوی منطقی و دانشگاهی را کنار بگذارند، بدون تردید خطای بزرگی هم از لحاظ سیاسی و هم از لحاظ آموزشی و دانشگاهی مرتکب شدهاند. امیدوارم این صدای من را مدیران آموزش عالی و روسای دانشگاهها بشنوند و جدی بگیرند.