آدمها در تکاپو و جنبوجوشاند. آفتاب خود را به غروب تسلیم کرده و بانگ اذان از مناره مساجد به گوش میرسد. افطار با بوی گندم میآید؛ بوی زعفران و گلاب. سحر آشرشته، حلیم، شله زرد و بوی حلوای تازه پیادهروها را پرمیکند و آدمها را از تب و تاب میاندازد تا افطار کنند. حالا شهر جانی دوباره میگیرد.
ساعت از ٩شب گذشته و تازه کرکره دکانها بالا میرود. جریان زندگی غافلگیر شده؛ روز در سکون است و شب در هیاهو و نشاط. افطار تا سحر، تهران پلک نمیزند. مرکز شبگردیها خیابان ٣٠تیر، کافههای خیابان ویلا و سمیه، خیابان بابهمایون و سینماهای سطح شهر و بسیاری از مناطق دیگر است. این سبک زندگی در سال، یکماه و با آمدن ماه رمضان آغاز میشود. اما به مذاق خیلیها خوش آمده و برخی میگویند اگر در تمام سال هم این طرح اجرا شود از آن استقبال میکنند.
صدای کالسکهای از دور در گوشها زنگ میزند. چرخهای آن روی خیابان فرش شده از سنگ میلغزد و ساز آشنایی را کوک میکند. ٤اسب کهرسیاه رنگ، چهارنعل، قبراق و مغرور چرخهای چوبی کالسکه را به حرکت وامیدارند. ساز کوبهای از آن سم اسبان است که موسیقیاش شب را میشکند و پیش میرود. صدای زنگ کالسکه در گوشها میپیچد. کالسکه در دوردستهاست اما صدای زنگ خیلی نزدیک است. آدمهای در صف، از خواب تاریخی میپرند.
از قاب عکس کالسکه و ٤اسب کهر و رویاپردازی بیرون میآیند و به مرد کلاه به سری نگاه میکنند که زنگ در دستانش هنوز تکان میخورد. آشپز است. میگویند تبارش هندی است اما تا آنجا که بهخاطر میآورد اجدادش در تهران زندگی میکردند. اینجا خیابان ٣٠تیر است و این مرد کالسکهای طراحی کرده شبیه قاب عکس و در آن طباخی میکند. آشپز ذوق به خرج داده و آن قاب عکس کالسکه و اسبان که تصویری است از «طهران» قدیم را در ابعاد بزرگ پشت سرش نصب کرده.
مشتریانی که روی سنگفرش خیابان ٣٠تیر در صف ایستادهاند محو تصویر کالسکهای میشوند که روی سنگفرش خیابانی در حرکت است. همه آدمهایی که به ٣٠تیر آمدهاند به هوای شبگردی و شام و قهوه نیامدهاند خیلیها میآید بهدنبال رویاپردازی و تاریخبازی. راستهای که شبها تا سحر بیخواب است و از فولکسونهای دهه٥٠ میلادی و کالسکههای صامتش قهوه و انواع و اقسام خوراکیها سرو میشود. اگر از آدمهای اینجا بپرسی چرا ٣٠تیر آمدهاند؟ پاسخ اغلبشان حظ بردن از فضای خاص اجتماعی آن است.
یک زوج جوان در ابتدای این خیابان روی صندلیهای رنگارنگ نشستهاند. اینجا یا صندلیها چوبیاند و یا با ابتکار عملهای خاصی از وسایل ساده صندلی و میز ساخته شده. مثلا صندلیهایی که یک زوج جوان روی آن نشستهاند از سطلهای فلزی کوچکی است که با سلیقه رنگ شده است. میز هم از یک بشکه بزرگ فلزی ساخته شده: «این فضای صمیمانه و اجتماعی به ما انرژی میدهد. نخستینبار سال گذشته به اینجا آمدیم و آن موقع هم روی همین صندلی نشستیم. شب خاطرهانگیزی بود و بعد از آن من و همسرم یک قرار با هم گذاشتیم؛ هر وقت روزمرگی و رخوت سراغمان آمد به ٣٠تیر بیاییم.»
همسر آقامیلاد هم میگوید از این فضا انرژی میگیرد: «ما یک راز کوچولو هم در رابطه با خیابان ٣٠تیر داریم. بین خودمان عهد کردیم هر وقت اینجا آمدیم روی همین صندلی بنشینیم. آخر از این نقطه کل خیابان را زیرنظر داری و میتوانی به تماشای احوال سرزنده آدمها بنشینی. به همینخاطر اگر این میز و صندلیها خالی نباشد صبر میکنیم تا خالی شود.»
از هر قشری در این شبگردی حضور دارد؛ دانشجو، سرباز، خانواده و البته موزیسینهایی که کار هنریشان را در خیابان ارائه میدهند. بازار کنسرتهای رایگان در ٣٠تیر داغ است. گوشه دنج پیادهروهای این خیابان مکانی است برای گوش فرادادن به انواع کنسرتهای خیابانی از پاپ و راک گرفته تا سنتی و محلی. فقط یک تفاوت با کنسرتهایی که در دیگر خیابانها اجرا میشود دارد؛ رهگذران اینجا اصلا عجول نیستند آمدهاند برای گردش و حال خوش. هر نوایی که به دلشان بنشیند همان جا اتراق میکنند. راحت و آسوده در پیادهرو روی زمین ساکت مینشینند و گوش میسپارند به سازهای کوک و ناکوک.
- کافههای بیخواب
قلب شهر شب روشنی را سپری میکند. خیابان سمیه، جمهوری و نجاتاللهی راسته کافههایی است که تا سحر میزبان شبگردان شهر هستند. در خیابان سمیه فانوسهای چند کافه در میان تاریکی، نور ملایم زردرنگی به کف خیابان سیاه میپاشند. آدمها در ویترینی آرام و با آرامش عجیبی در گوش هم زمزمه محبت نجوا میکنند. کافهگردها بیشتر زوجهای جوان و دانشجویان هستند. فضایشان پر از امیدواری و گاهی بیم است اما امید به آینده در وجودشان پررنگتر است. اصلا آمدهاند به اینجا تا آینده را ترسیم کنند. ساعت از یک نیمهشب گذشته و تارا و هومن همچنان چانهشان گرم صحبت است: «ما یکسالی میشود که ازدواج کردهایم اما هر وقت قرار باشد تصمیمات اساسی برای زندگیمان بگیریم به کافه میآییم. روزهای عادی کافهها اجازه ندارند تا نیمههای شب باز باشند اما در ماه رمضان فرصتی پیش میآید که در سکوت سحرانگیز نیمهشبهای تهران در کنج دنج کافهها حرفها و تصمیمات مهم به زبان آید.»
ساعت٢ نیمهشب در کافهای دیگر چند مرد جوان کاغذ بزرگی روی میز پهن کردهاند که گوشههایش از اطراف میز آویزان شده. ٤جوان؛ یکی فنجان قهوه را سر میکشد که خواب را بکشد، دیگری به صندلی تکیه داده و درحالیکه با انگشت سبابه، سبیلش را نوازش میکند مستاصل خیره است به کاغذ بزرگ، سومی مرتب چانه میزند و با دست در هوا چیزهایی ترسیم میکند انگار سعی دارد بقیه را قانع کند و نفر چهارم سرش را زیر انداخته چنگ انداخته به موهایش و در همین حالت خشکش زده.
چند دقیقه بعد اوضاعشان بهتر میشود و مثل آنکه به توافق رسیده باشند از حالت سردرگمی بیرون میآیند و مشغول معاشرت با هم میشوند؛ «قرار کاری گذاشتیم اینجا. مهندس عمران هستیم و هر چهارتاییمان دوست و شریکیم. مشکلی پیش آمده بود که خداراشکر حل شد. ما از افطار اینجاییم! حالا به تصمیم مشترک رسیدیم و ٥ساعت مشغول چانهزنی بودیم. اگر این کافه باز نبود بحثمان به خانه کشیده میشد و بیشک خانوادهها هم درگیر ماجرا میشدند. الان همهچیز خوب پیش رفت.»
فضای آرامشبخش کافهها خیلی از آدمها را در نیمهشبهای ماه رمضان به خیابانها میکشاند و فرصتی برام قدم زدن در سکوت شب و تماشای المانهای شهری که در شلوغی روز گم میشود پیش میآید. سارا و دوستانش در خیابان جمهوری در نیمههای شب مشغول پیادهروی هستند. او در اینباره میگوید؛ «واقعا در شب، تهران چهره دیگری دارد. یک شهر آرام و در سکوت. تهران زیباییاش را در شب به رخ میکشد. در شبهای ماه رمضان میتوان روی دیگر این شهر را دید. راستش ما از پارسال متوجه شدیم در ماه رمضان از افطار تا سحر فضاها و امکاناتی برای گردش و تفرج فراهم شده و ما کافه رفتن و پیادهروی در این شبها را از دست نمیدهیم.»
- سانسهای نیمهشب
در خلوتی شب صف مقابل سینما آزادی و شلوغی آن هر رهگذر بیخوابی را متحیر میکند. در این شبها، میتوان ساعت۲:۳۰ بامداد در سینماها فیلم تماشا کرد و عده زیادی از مردم بیآنکه در شلوغی و ترافیک بمانند از آن سر شهر به سینما آزادی آمدهاند. خانواده معظمی از تهرانپارس آمدهاند تا نیمههای شب در سینما آزادی فیلم مورد علاقهشان را تماشا کنند. پدر خانواده میگوید: در شرق تهران نیز سینماهای بسیاری وجود دارد و خانواده ما بهشدت اهل فیلم و سینما هستند اما مدتهاست تصمیم داشتیم یک فیلم در سینما آزادی ببینیم. به هر حال این سینما قدمت دارد و امکانات زیادی برای تماشای فیلم باکیفیت. بهخاطر ترافیک و طولانی بودن مسیر تا به حال نتوانستهایم در این سینما فیلم تماشا کنیم اما امشب در این ساعت وقت را غنیمت شمردیم و طی یک ربع از تهرانپارس خودمان را به اینجا رساندیم.
در میان افرادی که در صف سینما ایستادهاند کسانی هستند که طی ٣سال گذشته به گفته خودشان مجال آن را نیافتهاند به سینما بروند. اما این شبها و با وجود طرح افطار تا سحر فرصتی برایشان پیش آمده که یک شب متفاوت را سپری کنند. زوج جوانی در اینباره میگویند: ما هر دو شاغل هستیم. تا بهخود بجنبیم ساعت١١ شب شده و شهر در سکوت است. اما با موقعیتی که الان فراهم شده بعد از ٣سال توانستیم به سینما بیاییم.
شبگردی در ماه رمضان تنها مایه تفرج و گردش نیست، طرح افطار تا سحر برای عده زیادی شغل موقت ایجاد کرده و به ساعتهای مرده بسیاری از کسب و کارها رونق داده است. عموغلام پیرمرد ٧٠سالهای است که این شبها مقابل سینما آزادی بساط چای میکند؛ «نیمهشب است و در این هوای خنک چای میچسبد. خدا را شکر کاسبی بد نیست.» در خیابان ٣٠تیر، باب همایون، جمهوری و... هم برخی بساط میکنند و فروشگاههای مختلفی باز است. رضایت برخی کاسبان حاکی از رونق نسبی بازار در این شبهاست.