یک مدیر نیز با شناسایی علایق کارمندانش میتواند رضایت شغلی کارکنانش و همچنین کارایی آنان را بالا ببرد.با خواندن مقاله زیر میتوانید مدیری بهتر یا کارمندی خلاقتر باشید.
نکتهای را که میتوان به عنوان اصل و قاعده کلی پذیرفت این است که هر گاه عضو سازمانی احساس کند که نقش یا وظیفهای که به عهدهاش محول است موجبات رضایت خاطر او را فراهم نمیسازد، یا اینکه رضایت خاطر خیلی کند و آهسته برای او حاصل میشود، او مقداری از نیرو و توانایی خود را برای تغییر وضع و موقعیتی که در آن قرار دارد به کار خواهد بست.
این ناخشنودی و عدمرضایت خاطر که شخص آن را ناشی از نقش و وظیفه خود میداند، علیالخصوص اگر زمانی طولانی استمرار یابد، کارایی و سودمندی سازمان را به طور محسوس کاهش خواهد داد.
دشواری مسئله در اینجا نهفته است که هر عضو سازمان نیازهای روحی و شخصی خاصی دارد که باید آنها را از طریق نقش و وظیفهای که به عهده دارد برآورده سازد، و هر نقش و وظیفهای در سازمان برای تامین این نیازهای روحی و شخصی تا حد معینی نیرو و توانایی دارد.
اگر نقش و وظیفه بتواند این نیازها را برآورده سازد، شخص از نقش خود احساس رضایت و خشنودی میکند و سازمان هم به همان اندازه از وجود شخص بهره میگیرد.
شاید بتوانیم این مسئله را به صورت قاعدهای کلی به این ترتیب بیان کنیم: «هنگام انتصاب اعضاء به مشاغل و مناصب مربوط در سازمان، میل و سلیقه آنان حتیالمقدور باید مورد توجه و امعان نظر قرار گیرد.»
کارکنانی که مهارت شغلی دارند
اعضای سازمان از حیث زمان و نیروهایی که علاقهمندند به امور مربوط به شغل، نحوه اجرای وظیفه خاص خود یا اموری که «وظیفه رسمی»خوانده میشود اختصاص دهند، با هم تفاوت دارند.
به عنوان مثال، کتابدار یا شیمیدان ممکن است آنقدر در کار خود مستغرق باشد که هیچگونه علاقهای به شرکت در کارهایی که مستلزم تصمیمگیری مکرر، همکاری و مراوده با دیگران است نداشته باشد.
برای چنین شخصی بهترین پاداش و بالاترین رضایت خاطر همانا استغراق در امور مربوط به شغل خود است. وی جز به کار خود به چیز دیگری نمیاندیشد.
نکتهای که اهمیتی خاص دارد آن است که وی دانش و مهارت لازم را برای اجرای دقیق وظایف خود دارا باشد.
اگر دانش و مهارت لازم را نداشته باشد احتمالا احساس ناخشنودی میکند و نسبت به شغل خود نیز بیمناک خواهد بود. وی در نظر دیگران فردی جلوهگر خواهد شد که در کارها وقفه ایجاد میکند.
در نتیجه، رضایت خاطری را که معمولاً به سراغ فردی با علم و متبحر میرود به دست نخواهد آورد. مورد تحسین و تشویق همکاران تیزبین خود هم قرار نخواهد گرفت به احتمال قریب به یقین «پاداش مادی زیادی» هم نخواهد گرفت.
تصمیمگیری را دوست دارند
اگر شخصی علاقهمند به تقبل مسئولیتهای زیاد باشد یا بخواهد که مسئولیتهایی را به عهده گیرد که مستلزم تصمیمگیری باشد، و اگر چنین فرصتی به او داده نشود، هرچند هم که شغلی که به عهده دارد نیازهای او را در همه موارد برآورده میسازد، با وجود این از نقش و وظیفه خود رضایت خاطر چندانی نخواهد داشت.
در نتیجه به جای آن که نیازهای خود را در این مورد برآورده سازد، ممکن است به تصمیمگیری خارج از آنچه در حد وظیفه اوست دست بزند.
چنین کارهایی مسلماً در سایر اعضای سازمان تاثیر خواهد گذاشت و در نتیجه باعث تضعیف انضباط سازمان و تقلیل تولید آن خواهد شد.
تمایل به مراوده با دیگران
شخصی که دوست دارد بداند «که در همه سازمان در همه اوقات چه میگذرد» از وظیفهای رضایت خاطر خواهد داشت که مستلزم مراوده و رابطه زیاد با دیگران باشد چنین فردی درست در قطب مخالف فردی است که تنها به کار تخصصی خود فکر میکند و دارای دانش تخصصی و مهارتهای شغلی است.
دوست دارند دیگران را تحت تاثیر قرار دهند
هر یک از اعضای سازمان برای تاثیر در دیگران تا حد معینی از قدرت شخصی برخوردار است. اگر قرار باشد که شخص از نقشی که به عهده اوست راضی باشد، میزانی که این نقش به او فرصت میدهد تا در دیگران اثر بگذارد، باید متناسب با اندازهای باشد که دلخواه اوست.
به عنوان مثال، اگر وظیفه شخصی تنها اجرای مقداری کارهای کماهمیت و غیراساسی باشد و مستلزم هیچگونه تصمیمگیری اساسی یا مراوده و رابطه موثر با دیگران نباشد، شخص برای اینکه سازمان را تحتتاثیر قرار دهد فرصت بسیار ناچیزی خواهد داشت.
اگر چنین شخصی به تاثیر در دیگران سخت علاقهمند باشد، از نقش و وظیفه خود مأیوس خواهد شد و هیچگونه خشنودی و رضایت خاطر هم نخواهد یافت.
نیاز به دوستیابی
نیازهای افراد از جهت برقرار کردن مناسبات در روابط دوستانه با دیگران متفاوت است. بعضی افراد نیازی دائمی دارند که در مورد عکسالعملهای خود نسبت به موقعیت شغلی صحبت کنند.
دیگران چنین نیاز مبرمی ندارند. موقعیت اجتماعی و زمانی بعضی از مشاغل سازمان برقراری روابط دوستانه را ایجاب میکند.
برعکس، نگهبان خطآهن کنار یک دهکده از شمار اشخاصی است که وظیفه خود را مجزا از دیگران و در تنهایی انجام میدهد. برای چنین شخصی اصولا برقرار کردن روابط دوستانه با دیگر اعضای سازمان مشکل و حتی غیرممکن است.
خلاصه کلام اینکه اگر قرار باشد شخص از نقش خود راضی و خشنود باشد باید برای تامین نیازهای شخصی خود بتواند تا میزانی که لازم میداند با دیگران روابط دوستانه برقرار کند.
علاقهمند به کسب امتیازات
بعضی از اعضا احتمالا علاقهمند به کسب امتیازات شخصی هستند. این افراد به امتیازات و احترامی که بعضی مشاغل خاص سازمان دارد بیشتر علاقهمندند تا به تشریکمساعی نسبت به تحقق هدفهای سازمان.
اعضای دیگر از امتیازات ویژهای که به آنها داده میشود چندان خرسند نیستند.
شخصی که از تشریکمساعی و همکاری برای پیشبرد کار سازمان احساس رضایت و خشنودی میکند احتمالا از امتیازات ویژه بسیاری که به او داده میشود آسایش خاطر نخواهد داشت.
از طرف دیگر اگر عضوی به کسب امتیازاتی بیشتر از آنچه وظیفهاش ایجاب میکند علاقهمند باشد، ناراضی و ناخشنود خواهد شد.
هر یک از اعضای سازمان نیازهای خاصی دارد که میکوشد آنها را برآورده سازد. هر نقش سازمانی فعالیتهای مربوط مختلفی دارد؛ مانند کار، تصمیمگیری و مراوده و مناسبات با دیگران.
هر نقشی برای دوستیابی و ابراز وجود فرصتهای مختلفی دارد. هر نقش دارای امتیازات و مراتبی مختلف و خاص خود است.
مسئله مهم هر سازمان این است که به اعضای خود که نیازهای شخصی و خلقی متفاوت دارند نقشهایی محول کند که این نقشها فرصتهای لازم را برای تامین این نیازها فراهم آورند.