تاریخ انتشار: ۲۷ بهمن ۱۳۸۶ - ۱۴:۳۷

زهرا سپیدنامه : سینماها شلوغ شده، مردم توی صف‌های طولانی می‌ایستند و از سرما می‌لرزند؛ ناسلامتی جشنواره است دیگر؛ جشنواره است و همین شلوغی‌‌هایش، همین زیر‌دست و پا ماندن‌هایش، همین خستگی‌های طاقت‌فرسا و فشار کاری بالا، هزار و یک اتفاق ممکن است در چنین جاهایی بیفتد، حال کسی بد شود، دست و پای کسی بشکند، کسی از شدت فشار و خستگی ضعف کند و...

مسئولان جشنواره این بار، به جای اینکه بخواهند مصدومین را در اسرع‌وقت به بیمارستان برسانند، یک فکر بکر کرده‌اند؛ اینکه جشنواره فجر امسال پذیرای یک شخصیت عجیب و غریب اما ضروری باشد؛ فردی به نام پزشک سینما!

سینما صحرا امسال به سینمای رسانه‌ها اختصاص داده شده، به خبرنگاران حوزه سینما و آن دسته از خبرنگارانی که شانس داشته‌اند و توانسته‌اند کارت جشنواره بگیرند و تر و تمیز و مرتب توی سالن نشسته‌اند. اینجا از ازدحام جمعیت و صف طولانی خبری نیست. سر پزشک سینما هم انگار خلوت‌تر است!

  آنها که از سینما می‌ترسند!

خانم دکتر ارشدی پزشک سینماست. به او یک اتاق، درست کنار سینما صحرا داده‌اند؛ یک اتاق بزرگ با همه چیزهایی که در یک مطب مورد نیاز دکتر است؛ «البته تجهیزات اینجا کامل نیست، مثلا برای کسانی که بیماری قند دارند، انسولین نداریم.

بیشتر کار اورژانس انجام می‌دهم؛ اگر خدای نکرده اتفاقی برای کسی بیفتد، زمین بخورد و احتیاج به پانسمان داشته باشد یا به خاطر مشکلات کاری زیاد و فشار روزهای جشنواره بیمار شود».

خانم دکتر، فیلم «م مثل مادر» و اتفاقی که برای خانم‌ها افتاد را به‌خوبی به یاد دارد، حال بعضی از خانم‌ها بد شد و ناچار شدند آنها را به بیمارستان برسانند. این خانم‌ها و خانواده‌شان به خاطر مسیری که از سینما تا بیمارستان راه بود، دچار تنش عصبی شدند؛ در حالی که یک پزشک حاضر و آماده برای چنین مواقعی در سینما حضور داشته باشد، می‌تواند هم به بیمار برسد و هم گاهی اوقات جانش را نجات دهد.

شاید باورتان نشود اما خیلی از بیماران به خاطر دور بودن بیمارستان یا دیر رسیدن اورژانس، آسیب بیشتری می‌بینند».

علاوه بر فیلم‌هایی که بر احساسات تأثیر می‌گذارند یک بیماری دیگر هم هست که معمولا بیماران از‌ آن بی‌خبرند؛ «برخی افراد فوبیای تاریکی و ماندن در جاهای تاریک و بسته را دارند. این افراد با قرار گرفتن در چنین مکان‌هایی به شدت عصبی می‌شوند و می‌ترسند و نیاز به پزشکی دارند که آرامشان کند».

  اینها عادت دارند!

سر خانم دکتر در سینما زیاد شلوغ نیست. طی این چند روز، روزی یکی دو بیمار بیشتر ویزیت نکرده؛ آن هم آدم‌هایی بوده‌اند که بر اثر شدت فشار کار، دچار مشکل شده‌اند یا می‌خواسته‌اند خانم دکتر برایشان آمپول تقویتی بزند؛ «سینما صحرا فرق دارد، من خودم اینجا حداقل یکی دو فیلم می‌بینم؛ فیلم‌هایی همه واقع‌گرایانه با صحنه‌های فجیع که روح را آزار می‌دهد.

مثلا فیلم حمله آمریکایی‌ها به عراق و کشتار فجیع مردم یا تجاوز به یک دختر عراقی. فکر می‌کنم بیشتر از همه حال خودم بد شد. اصحاب رسانه به این چیزها عادت دارند. اصلا انگار سرشان برای دیدن و دنبال کردن چنین چیزهایی درد می‌کند. از دیدن این خشونت‌ها هم اذیت نمی‌شوند. مطمئنم اگر این فیلم‌ها برای آدم‌های عادی نمایش داده شود، حالشان بد می‌شود و احتیاج به پزشک پیدا می‌کنند!».

  پزشکی کنار لژ سینما

از پله‌های سینما صحرا که بالا می‌آیی و از جلوی در لژ که می‌گذری، خانمی با مانتوی سفید توجه‌ات را جلب می‌کند؛ خانمی که ایستاده و دارد فیلم تماشا می‌کند. این همان خانم دکتر ارشدی است؛ «داخل نمی‌شوم، همین دم در و سرپا فیلم‌ها را تماشا می‌کنم.

می‌ترسم کسی به من نیاز پیدا کند. سخت نیست برایم، همیشه همین‌جوری زندگی کرده‌ام، یک پزشک باید همیشه آماده باشد زیرا هرآن ممکن است به وجود او نیاز پیدا شود».

خانم ارشدی خودش در زمینه سینما صاحب‌نظر است و دیدن فیلم‌ها را از دست نمی‌دهد؛ «وقتی هنگام پخش فیلم بیماری برای مراجعه می‌آید، به او می‌گویم چه کار دارد. اگر اوضاع بحرانی بود یا حتی عنصر زمان در آن مطرح بود، فیلم را هر چقدر هم جای حساس باشد، رها می‌کنم و سراغ بیمار می‌روم اما اگر ببینم کار مهمی ندارد و می‌شود بعدا انجام بدهم به او می‌گویم بعدا بیاید».

  پرده جادویی خود زندگی است

عاطفه ارشدی خودش یک‌پا نقاد سینما شده‌است. نسبت به تک‌تک کارگردان‌ها و فیلم‌هایشان هم نظر مستقلی دارد و این متعلق به پیش از زمانی است که قرار شد پزشک سینما شود؛ «همیشه سینما را دوست داشته‌ام.

احساس می‌کنم اتفاقی که روی پرده جادویی می‌افتد، ممکن است خیلی راحت در زندگی روزمره ما هم جاری شود. از بین همه کارگردانان کار آقای میرکریمی را دوست دارم و برای کارشان به‌شدت ارزش قائلم. فیلم «خیلی دور خیلی نزدیک»شان فوق‌العاده بود.


فیلم «به همین سادگی» هم فیلم خوبی است؛ هرچند با فیلم قبلی میرکریمی قابل قیاس نیست. به نظرم زن فیلم میرکریمی مثل باقی زن‌های خوب سینماست؛ زنی با چهره‌ای معصوم و کم‌حرف. هیچ تفاوتی با کاراکتر سایر زن‌ها نداشت. یک زن عادی بود و تکراری؛ بدون هیچ خصوصیات ویژه‌ای».

اگر یک روز دست بر قضا پای ستاره‌ها به سینما صحرا باز شود و باز هم دست بر قضا قرار باشد دکتر ارشدی نبض کسی را بگیرد، آن فرد چه کسی می‌تواند باشد؟ «امیدوارم هیچ‌وقت حال هیچ‌کس بد نشود اما ملاقات بازیگران بزرگی مثل آقای پرستویی ارزشمند است. به نظرم ایشان از توان بالایی در بازیگری برخوردارند و حضورشان در سینما باعث افتخار است».

  پزشک سینما از کجا آمده؟

این‌طور که آقای دکتر محمدعلی امام هادی- معاون درمان دانشگاه علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی- می‌گوید که اصل قضیه را خود آقای علم الهدی از طرف بنیاد سینمایی فارابی با ایشان مطرح کردند، در حال حاضر، دانشگاه شهید بهشتی این مسئولیت را پذیرفته است؛ «در حال حاضر 14سینما- که پذیرای جشنواره فیلم فجر هستند- از این دسته از پزشکان استفاده می‌کنند.

تمام این پزشکان، جوان و مشتاق به کار هستند و از نظر کار در اورژانس از تجربه خوبی برخوردارند و اغلب آنها هم متخصصان اورژانس هستند».

 اما چه شده که ناگهان لزوم وجود چنین پزشکانی برای مسئولان احساس شده است؛ «داستان به این برمی‌گردد که هر جا ازدحام زیاد باشد، مشکل هم زیاد است، ممکن است افراد دچار سردرد، تهوع و ناراحتی گوارشی شوند یا در ازدحام آسیب ببینند.


آمارها می‌گوید جشنواره همیشه تلفات خاص خودش را داشته. سال گذشته اگر مسئله خیلی جدی بود، زنگ می‌زدیم اورژانس اما حالا در خود سینماها پزشکانی مستقر شده‌اند که در این فاصله زمانی تا رسیدن اورژانس، خودشان درمان‌های سرپایی را انجام دهند و حتی‌الامکان از آمدن اورژانس بی‌نیاز شوند.

این‌طور که امام هادی می‌گوید، این طرح فعلا به طور آزمایشی در حال اجراست و متأسفانه در سایر اماکن شلوغ مثل استادیوم‌ها و انواع و اقسام مناسبت‌های مذهبی یا نمایشگاه‌هایی از این قبیل، چنین پزشکانی وجود ندارند.

برای پزشکان سینما یک جلسه توجیهی گذاشته شده است. آقای امام هادی امیدوار است به‌زودی وجود چنین پزشکانی در جامعه عادی شود و به گونه‌ای شود که هر ایستگاه مترو برای خود یک پزشک داشته باشد.

 در مطب تئاتر

هر جایی که تعداد زیادی آدم کنار هم باشند، ممکن است اتفاق غیرمنتظره‌ای مثل سردرد، تهوع یا سرگیجه پیش بیاید. این اتفاق برای یکی از دوستان من در جشنواره تئاتر فجر افتاد.

خودش این‌طور تعریف می‌کند:
« من میگرن دارم. موقع تماشای یکی از فیلم‌های جشنواره دچار حمله میگرنی شدم.

ساعاتی طولانی درد را تحمل کردم تا جایی که 20 دقیقه مانده بود تا آخر نامه.

با سرگیجه فراوان از جا بلند شدم و با حال بد از سالن خارج شدم که با دیدن حال و روز بد من، راهنمای سالن با افتخار گفت که ما اینجا پزشک داریم.

امیدوار شدم و با راهنما به سمت دفتر پزشک سینما رفتیم. یک اتاق ساده بود با یک تخت.

پزشک شرح حال مرا گرفت و گفت متأسفانه ما اینجا هیچ امکاناتی نداریم و هیچ‌کاری نمی‌توانیم بکنیم؛ فقط می‌توانیم یک مسکن کاملا ساده به‌تان بدهیم.

از ما می‌شنوید تا سردردتان بیشتر نشده، به درمانگاه بروید چون باید برایتان مسکن تزریق شود.

من هم به درمانگاه رفتم؛ با اینکه مشکل من مشکل پیچیده‌ای نبود و می‌شد با امکاناتی بیشتر با آن روبه‌رو شد.

حالا که می‌خواهیم ارگانی به نام پزشک سینما داشته باشیم، بهتر است برای آن، امکانات مناسب هم تعریف کنیم».