به گزارش خبرگزاری ایبنا به نقل از گاردین، تایری جونز یک روز پس از برنده شدن در رقابت جایزه ادبیات داستانی زنان بریتانیا گفت: «آدمی هستم که در زندگیام تاکنون برنده هیچ چیز نشده بودم. حتی وقتی کودک بودم بلیتهایی را میخریدم که جایزهاش بستنی بود. بستنی نمیخریدم. همه پولم را بلیت میخریدم اما برنده نشدم و در نهایت دخترکی برنده شد که فقط یک بلیت داشت و حالا ۴۰ سال است که از جایزهها کینه به دل گرفتهام. »
«ازدواج آمریکایی»، که سال گذشته در میان نامزدهای نهایی جایزه کتاب ملی آمریکا هم قرار گرفت، درباره روی و سلستیال است که تازه ازدواج کردهاند، عاشقانه یکدیگر را دوست دارند و زندگی آرام و موفقی دارند، اما ناگهان و پس از دستگیری روی، که سیاهپوست است، به اتهام تجاوز به زنی سفیدپوست در گذشته همه چیز تغییر میکند. روی بیگناه است اما به ۱۲ سال زندان محکوم میشود اما آیا سلستیال میتواند ۱۲ سال دوری از همسرش را تحمل کند؟ جونز در این کتاب نشان میدهد زندانی شدن عضوی از خانواده نه تنها بر خود فرد تأثیر میگذارد بلکه زندگی عزیزانش را نیز برای همیشه دچار تغییر میکند.
داستانی که کمی پس از انتشار در فهرست آثار محبوب باراک اوباما و اُپرا وینفری قرار گرفت و در جایزه ادبیات داستانی زنان بریتانیا با پت بارکر و مادلین میلر رقابت کرد و برنده شد.
جونز میگوید: «دوست ندارم داستان در گروهی خاص قرار بگیرد. نمیخواهم داستانی درباره پلیس یا اجرای قانون باشد. کتاب من داستان انسانهایی است که تحت تأثیر رأی اشتباه قاضی قرار میگیرد، داستان کسانی که تلاش میکنند دردهایشان را پشت سر بگذارند. به نظر من وقتی این بخش ازداستان را فراموش میکنیم، قدرت جامعه را از بین میبریم. »
نویسنده آمریکایی برای نوشتن این رمان یک سال در هاروارد تحقیق کرد و حتی در سفر کوتاهش به بریتانیا از زندان بریکستون دیدار کرد. خودش میگوید تصمیمش برای نوشتن درباره زندان «اصلاً عجیب نیست. داستانهای زیادی در این باره وجود دارد اما ترسی درمیان طبقه متوسط جامعه وجود دارد که یا وجود اینکه همه کارهایشان را بر اساس قوانین انجام میدهند اما گرفتار چنگال بیعدالتی در دادگاهها شوند. این فکر مانند هیولایی است که در ذهن این گروه وجود دارد و دست از سرشان بر نمیدارد. دوست داشتم به چشمان این هیولا نگاه کنم و رازش را برملا کنم. »
جونز میگوید تحقیق در این باره خوابش را کم کرد اما «قلم من روی کاغد جلو نمیرفت. انگار داشتم مطلبی آماری مینوشتم. روزی برای خرید بیرون رفتم و شاهد دعوای یک زوج بودم. زن میگفت: روی، تو هم ۷ سال منتظر من نمیماندی! و مرد گفت: «اصلاً چنین اتفاقی برای تو رخ نمیداد! »
جونز در آتلانتا بزرگ شد و پدر و مادرش هر دو استاد دانشگاه بودند. به یاد دارد که در کودکی برای حمایت از کارگران در کالیفرنیا انگور نمیخوردند یا محصولات آفریقای جنوبی که درگیر آپارتاید بودند مصرف نمیکردند. از او پرسیدیم مکالمهای که در فروشگاه شاهدش بود برای واقعی بود یا نه.
در پاسخ خاطره دیگری از کودکی برایمان تعریف کرد. در کودکیاش قاتلی زنجیرهای پسران سیاهپوست را به قتل میرساند. اتفاقی که موضوع داستان اولش تحت عنوان «تَرک آتلانتا» شد. دو نفر از قربانیان این قاتل با تایری هممدرسهای بودند. یک شب پدرش در حال رساندن دوستی به خانهاش بود که راه را گم کرد. وقتی به خانه برگشت میلرزید و ترسیده بود. «میگفت در حال رانندگی در چند خیابان تاریک بودم و میترسیدم توقف کنم. این اولین بار در زندگیام بود که ترس پدرم را دیدم و حالا میفهمم که میترسید مردی سیاهپوست باشد که فقط به جرم اینکه در زمان بدی در جایی اشتباه توقف کرده است زندگیاش نابود شود. »
برنده شدن جونز با سفر دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا به بریتانیا همزمان شد و نویسنده آمریکایی پس از دریافت جایزه گفته بود مایل نیست که رئیسجمهور داستانش را بخواند: «خیلی خوشحالم که اوباما کتاب من را خوانده است. خوشحالم در دوره زندگیام رئیسجمهوری داشتم که کتاب میخواند و به دیگران پیشنهادشان میکرد، به تاریخ و گذشته اهمیت میداد و از آن برای راهنمایی مردمش در راه آینده بهره میگرفت. اصلاً میل و درخواستی ندارم که ساکنین کنونی کاخ سفید کتابم را بخوانند. »