او از سال ۱۳۷۵ که از دزفول به تهران آمد، ساکن شرق تهران و محله «صد دستگاه» در خیابان پیروزی و منطقه ۱۴ شده است. با او دوری در محله زدیم و از ریز و درشت مسائل و مواهب محل زندگیاش جویا شدیم. او میگوید: «هیچ وقت محله فعلیام را به محله دیگری ترجیح نخواهم داد و همواره در همین منطقه ساکن خواهم بود. مردم محله من مردمی با فرهنگند و به همین دلیل زیستن در این محله دستکم برای من راحتتر از دیگر محلههای تهران است. » گفتوگوی کوتاه اما جذاب و خواندنی ما را با او بخوانید.
- چرا منطقه ۱۴ و محله «صد دستگاه» را برای زیستن انتخاب کردهاید؟ این محله برای شما چه مزیتهایی داشت؟
در سال ۱۳۷۵ برای نخستین بار در این محله بهعنوان مستأجر ساکن شدم. چند سال به همین منوال گذشت تا توانستم در اینجا یک دستگاه آپارتمان خریداری کنم. عمدهترین دلیل سکونت من در این محله چند نکته بود. این منطقه آرام و ساکت و امن است و به گمانم محلهای در سطح و شأن خودم انتخاب کردهام. صد دستگاه مردم مهربان و فهیمی دارد و از سوی دیگر به محل کارم نزدیک است. محل کارم در میدان بهارستان واقع شده و از این حیث راحت میتوانم در مسیر رفت و برگشت تردد کنم. به هر حال قسمت شد که همواره در این محله سکونت داشته باشم و در فکرم هنوز هم نمیگنجد که بخواهم از این محله خارج شوم. از سوی دیگر به دلیل بافت مذهبیاش، این محله را دوست دارم. خیابان پیروزی تقریباً وسط تهران واقع شده. صد دستگاه هم درست در وسط پیروزی قرار دارد. از روز اولی که پایم به تهران باز شد و از دزفول به تهران آمدم، قسمت بود که این محله مرا در چنگ خود بگیرد.
- از وسایل نقلیه انبوهبر مثل خطوط اتوبوسهای تندرو(BRT) و مترو برای رفتن به محل کارتان استفاده میکنید؟
برای رفتن به محل کارم موتورسیکلتی دارم که از قدیم با آن تردد میکرده و میکنم. اما برای نقاط دیگر تهران و پنجشنبهها که نیاز است به جایی بروم عموماً از مترو استفاده میکنم. خانوادهام نیز معمولاً مترو را برای تردد درونشهری برمیگزینند. ایستگاه مترو «نبرد» و پیروزی نزدیکترین ایستگاهها به خانه ما است. خانه ما دقیقاً بین این دو ایستگاه واقع شده است.
- با شاعری صحبت میکردم و او از حس شاعرانهاش به مترو میگفت. او معتقد بود که مترو ماری است که آدمها را بلعیده یا قنارهای که لاشهها به آن آویزانند. چه حس شاعرانهای نسبت به مترو تهران دارید؟
در مترو حس شاعرانهای به من دست نمیدهد. نمیدانم این شاعر از چه زاویهای به مترو نگریسته که تا این حد وحشتناک آن را توصیف کرده است. به هر حال مترو وسیله عمومی و شلوغی است اما ایستگاه پیروزی چندان شلوغ نیست. طوری نیست که جای نشستن نداشته باشید اما در ایستگاههای بعدی بله! به قول معروف همان آش و همان کاسه است. وقتی به میدان شهدا میرسید اوج شلوغی است و دیگر جای نفس کشیدن نیست. در میان این شلوغی هم معمولاً حس شاعرانهای به آدم دست نمیدهد.
- تا به حال شده که در کانونهای ادبی شرق تهران حضور پررنگی داشته باشید؟
ارتباط تنگاتنگی با فرهنگسراها ندارم اما بارها برای شعرخوانی به فرهنگسرا دعوت شدهام. به دو، سه فرهنگسرای شرق مانند مناطق ۴ و ۱۳ و ۱۴ سر زدهام. خاطرم است که یکبار هم به فرهنگسرای اشراق دعوت شدم. اما برخی از سرای محلهها برنامهها و فعالیتهای فرهنگی مناسبی برای مردم و هممحلهایها دارند. البته نه بهعنوان اینکه شاعر محلهام بلکه بهعنوان شاعری که به مکانهای فرهنگی دیگر نیز دعوت میشود، به این کانونها رفتهام.
- به نظر شما کتابخانهها و کتابفروشیها و سرانه فرهنگی شرق تهران پاسخگوی نیاز مردم هست؟
با توجه به اینکه من بارها در محلهمان گشتهام باید بگویم که این امکانات در حداقل است. آمار دقیقی ندارم اما از نظر تعداد اندکند و شاید نیاز باشد که توجه بیشتری به اوضاع مطالعه مردم شود. البته نقاط دیگر تهران و حتی غرب تهران همچنین است. فضاهای مطالعه و کتابخانهای کمتری در محله ما وجود دارد.
- برای خرید مایحتاج خانه به کجا میروید؟
در صد دستگاه تعداد فروشگاههای زنجیرهای زیاد است. چند سال قبل که با وفور فروشگاههای زنجیرهای روبهرو نبودیم، اغلب به فروشگاه شهروند میرفتیم. تقریباً همه خرید هفتگیمان را از این فروشگاه انجام میدادیم.
- «بلقیس سلیمانی» نویسنده میگفت: «من بچه کشاورزم. وقتی صیفیها را در بازار میوه و ترهبار میبینم گل از گلم میشکفد. » شما چه حس شاعرانهای نسبت به بازار میوه و ترهبار دارید؟
من هم بچه کشاورزم و همین حس را دارم. در بازار ترهبار نزدیک پارک «گلنما» گاهی اوقات شلوغی بیداد میکند و همه مشغول جدا کردن میوه و سبزی هستند. وقتی به این بازار میروم حس خوبی دارم. از در صف بودن و ماندن احساس بدی به من دست نمیدهد. همیشه بوی مطبوع میوه و سبزی در مشامم میپیچد. به نظرم اینجا بهتر از جاهای دیگر میتوان شعر گفت و احساس شاعرانه داشت.
- در محله به سینما هم میروید؟
میدان شهدا ۲ سینما دارد. بارها فیلمهای درخشانی در این سینماها دیدهام و در همه موارد هم همراه خانوادهام بودهام. اما چون در مجموع وقتم محدود است این اواخر کمتر میتوانم به سینما بروم. مگر ایام دههفجر که برخی شبها معمولاً چند فیلم میبینم.
- جمعهها و روزهای تعطیل را در محله چگونه میگذرانید؟
مدتی برنامه خانوادگی داشتیم که صبح جمعه صبحانه را در بیرون از خانه صرف میکردیم. بعد از صرف صبحانه به پارکهایی که در شرق تهران واقع بود میرفتیم. معمولاً صبحها این پارکها خلوتتر از همیشهاند و طراوت و تازگیاش با دیگر ایام سال متفاوت است. به نظرم هر که صبحانه پارک را تجربه کرده لذتش را برده. در حال حاضر کمتر فرصت میکنم که هر جمعه به پارک بروم. نزدیکهای ظهر در محله همراه خانواده به خرید میرویم و پس از آن هم بعد از ظهر جمعه یا استراحت میکنیم یا به مهمانی میرویم یا مهمان داریم.
- با هنرمندان و شاعران و نویسندگان شرق تهران ارتباط داشتهاید؟
آقای «عبدالجبار کاکایی» مدتی در شرق تهران سکونت داشت. زمانی که ایشان در شرق بود با او ارتباط خانوادگی داشتیم اما از زمانی که ایشان به میدان هفتمتیر نقل مکان کردهاند، ارتباط خانوادگیمان کمتر شده است. ارتباط با دوستان دیگر بیشتر ارتباط شعری و کمتر خانوادگی است.
- کتابهای شاعر
سعیدیراد که از سالها پیش، هر سال به دیدار رهبری میرود، متولد ۲۰ آبان ۱۳۴۵ دزفول است. او از سال ۱۳۶۹ تا ۱۳۷۴ مسئول کانون شعر جهاد دانشگاهی اهواز بود و سال ۱۳۹۳ نیز دبیر علمی جشنواره «شعر کوتاه هزاره» شد. از میان کتابهای او میتوان به «بعد از باران»، «بر بلندای عشق»، «زخمهای خورشید»، «گزیده ادبیات معاصر شماره ۷۷»، «فانوسهای سنگی»، «من راضیم به این همه دوری»، «دیگر عرضی ندارم»، «سه مزار برای یک شهید»، «ساعت به وقت دلتنگی»، «حق با آفتابگردانهاست»، «انعکاس آفتاب (نثر ادبی مهدوی) »، «پنجره هشتم(نثر ادبی رضوی) » و«خیابان چهل متری» اشاره کرد.