از آخرین باری که در قامت دانش آموز، پشت همین میز و نیمکتهای چوبی، دوستی و رفاقت را تمرین میکردند. حالا ۵۰ سال بعد از آخرین زنگ، اگرچه فرمولهای ریاضی و شیمی را از یاد بردهاند و گرد پیری روی چهرهشان نشسته، اما نمره رفاقتشان هنوز ۲۰ است. دانشآموزان سالهای پایانی دهه ۴۰ دبیرستان نیکی اعلا به یاد روزهای شیرین مدرسه دور هم جمع شدهاند. در دبیرستان خاطرهانگیز محله تجریش که ۶۲ سال پیش تأسیس شد و هنوز هم بنای اصلیاش مثل خاطرات فراموش نشدنی بچههای مدرسه محکم و استوار است. رفاقتی که با گذر عمر، مثل چین و چروکهای روی پیشانی هربار که در حیاط مدرسه دور هم جمع میشوند، عمیق و عمیقتر میشود. در این گزارش سری به دورهمی دلنشین پیرمردهای ۷۰ ساله امروز و دانشآموزان دبیرستانی دیروز مدرسه نیکی اعلا زدیم و پای خاطرات شیرینشان از دوران مدرسه نشستیم.
آنچه بر سر گذشت شد سرگذشت
مثل دوران شیرین مدرسه یکی مبصر کلاس شده و از دانشآموزان میخواهد زودتر وارد کلاس شوند. فرقی ندارد ۵۰ سال از آن روزها گذشته و حالا همهشان مو سفیده کردهاند؛ در و دیوار مدرسه، میز و نیمکتها و حیاطی که یک روز شاهد شور و نشاط جوانیشان بود، دوباره خندههای شیطنتآمیز و بازیگوشیهای دوران نوجوانی را به سرشان میاندازد. اگرچه نام دبیرستان نیکی اعلا به دبیرستان یاسر تغییر کرده است، اما ساختمان قدیمی مدرسه با همان حیاط و کلاسهای آشنا به سرعت نور آنها را با خود به سالهای پایانی دهه ۴۰ میبرد. از راهرو خاطرهانگیز مدرسه و از مقابل کلاسهای خالی میگذرند. کلاس انتهای راهرو منتظر آنهاست. دیوارها همان دیوار است و پنجرههای کلاس هم انگار به روی ۵۰ سال پیش باز میشوند. چند نفری از همان بدو ورود روی نیمکتهای چسبیده به انتهای کلاس برای خودشان جایی دست و پا میکنند. همانها که جایشان همیشه آخر کلاس بود و درجه شیطنت کلاس را تنظیم میکردند. دانشآموزان که روی نیمکتها جاگیر میشوند، «محمدعلی فتح اللهزاده» مثل مبصرها میرود پای تختهسیاه. تختهسیاهی که دیگر سیاه نیست و جای گچهای رنگیاش را ماژیکها گرفتهاند. نمایشگر بزرگ بالای تخته وایتبرد و میز و نیمکتهای نونوارشده کلاس هم جلودار هجوم خاطرات گذشته نیست. «عباس موسیوند» از نیمکت انتهای کلاس شعری را با صدای بلند میخواند. شعری که انگار وصف حال روزهای رفته است. این بار روی تخته جایی برای فهرست بدها و خوبهای کلاس نیست. فتح اللهزاده ماژیک را برمیدارد و آن شعر را مینویسد: «آنچه بر سرگذشت، شد سرگذشت... اما گذشت...» طولی نمیکشد که کلاس درس امروز شروع میشود. از آخرین زنگ مدرسهشان ۵۰ سال گذشته، اما هنوز هم انگار قرار است آقای مشیری وارد کلاس شود و برای بچههای قدیم شمیران از اشعار سعدی و حافظ بگوید. کلاس امروز اما کلاس خاطره بازی است. یکی از روزهای پراضطراب امتحانات میگوید و دیگری هم ماجراهای فرار از مدرسه و بازی در زمینهای فوتبال شمیران را برای جمع تعریف میکند.
هدیه نسل دیروز مدرسه برای دانشآموزان امروز
جمع صمیمی دانشآموزان سالهای پایانی دهه ۴۰ مدرسه نیکی اعلا، خیلی زود به خاطره بازی و مرور قصههای فراموش نشدنی مدرسه میرسد. مدرسه نیکی اعلا تنها دبیرستان دولتی آن روزهای محله تجریش بود که هنوز هم پذیرای دانشآموزان این محله است. در جمع دانشآموزان موسفید کرده کلاس کسی نیست که از خاطرات مدرسه بیخبر باشد، اما مرور آن ماجراها دوباره روزهای خوش نوجوانی را برایشان زنده میکند. همه سرو پا گوش شدهاند و محمدعلی فتح اللهزاده یاد دوران قدیم را برای آنها زنده میکند: «آن روزها شمیران دبیرستانهای زیادی نداشت. مدرسه محمد نراقی در محله نیاوران، مدرسه شاهپور تجریش، جم قلهک، هدایت دروس و ۲ دبیرستان نیکی اعلا و دبیرستان خصوصی فاضل همدانی در محله تجریش. نیکی اعلا، اما تنها دبیرستان دولتی تجریش بود و بیشتر بچههای شمیران در این مدرسه درس میخواندند.» فتح اللهزاده از پنجره باز کلاس به آپارتمانهایی که یک لحظه از حیاط مدرسه چشم بر نمیدارند اشاره میکند و میگوید: «اطراف مدرسه خبری از خانههای بلند مرتبه نبود و تا چشم کار میکرد همه جا پر از باغ بود و زمین بازی. زنگ آخر مدرسه که میخورد توپ فوتبال را بر میداشتیم و گاهی تا تاریک شدن هوا بیوفقه فوتبال و والیبال بازی میکردیم.» مبصر امروز کلاس، نقش مهمی در شکلگیری این دورهمی جذاب داشت. اکنون نزدیک به ۲ دهه است که همکلاسیهای سالهای پایانی دهه ۴۰ مدرسه نیکی اعلا با تلاشهای او و چند نفری از دانشآموزان آن دوران، ۴ بار در سال دور هم جمع میشوند. دورهمی که قرار است بهزودی پای دانشآموزان جدید تجریش هم به آن باز شود. فتح اللهزاده میگوید: «در میان دانشآموزان دهه ۴۰ مدرسه، هم قهرمان ملی فوتبال و والبیال داریم، هم هنرمند و خلبان و هم کسانی که در عرصههای فرهنگی و سیاسی موفق شدهاند. میخواهیم با همکاری مدیر مدرسه شرایط را برای سخنرانی و انتقال تجربیات نسل گذشته به دانشآموزان امروز مهیا کنیم.»
مدرسه قهرمانان
حیاط مدرسه اگرچه دیگر شباهت زیادی با ۵۰ سال پیش ندارد، اما زمین فوتبال نونوار شده آن دانشآموزان قدیم نیکی اعلا را سوار بر ماشین زمان کرده و به روزهای درخشان گذشته میبرد. روزگاری که شمیران یکی از قطبهای اصلی ورزش تهران بود و همین مدرسه نیکی اعلا هم قطب ورزش شمیران. حرف ورزش که میشود، همه عباس موسیوند را نشان میدهند. وقتی دانشآموزان قدیم مدرسه گرم صحبت و خاطره بازی بودند، موسیوند قدم به قدم زمین فوتبال مدرسه را به یاد آن روزها زیرپا میگذاشت. زمین فوتبالی که هنوز خاطره قهرمانان بنام فوتبال کشور را از یاد نبرده است. موسیوند که علاوه بر حضور در جام تختجمشید با تیم ابومسلم خراسان، همراه با تیم برق تهران در مسابقات جوانان تهران و کشور به مقام قهرمانی رسیده و با تیم هما نیز نایب قهرمان مسابقات جام حذفی کشور شده است، میگوید: «زمین فوتبال مدرسه ما ورزشکاران بزرگی را تحویل جامعه ورزشی کشور داد. از «حسینعلی کلانی»، «محمد مایلیکهن»، «منصور پورحیدری»، «رضا عادلخانی»، «امیر عابدینی»، «مهدی میرصادقی» در فوتبال، تا «امیر ایلیاوی» کاپیتان تیمملی بسکتبال، «ناصر رحیمیان» از مربیان بنام کشتی کشور و «مجتبی مرتضوی» والیبالیست آن روزهای تیمملی که همه آنها یک روز در حیاط همین مدرسه تمرین میکردند.» موسیوند گوشهای از حیاط مدرسه را نشانمان میدهد. جایی که یک روز زمین گل کوچیک فوتبالیهای مدرسه بود و حالا با چند میز و نیمکت اشغال شده است. حرف فوتبال که به میان میآید همه از موسیوند میخواهند خاطره قهرمانی تیم فوتبال مدرسه را در مسابقات فوتبال شمیران تعریف کند. موسیوند عکس سیاه و سفید تیم مدرسه را نشان میدهد و میگوید: «سال ۱۳۴۵ در مسابقات قهرمانی شمیران شرکت کردیم و با حضور بازیکنانی مثل محمد مایلی کهن و با مربیگری معلم ورزشمان محسن زمانی که داور بینالمللی فوتبال بود، قهرمان مسابقات شدیم. قهرمانی آن مسابقات با تشویقهای بیامان دانشآموزان مدرسه و تمرینهایی به دست آمد که در همین حیاط و نیز در زمین فوتبال بیرون مدرسه انجام میدادیم.»
به یاد معلمان درگذشته
حتی با گذشت نیم قرن خاطرات دوران مدرسه نیکی اعلا از ذهن دانشآموزان دهه ۴۰ پاک شدنی نیست. هر گوشهای از حیاط مدرسه، پای حرفها و داستانهای جدید را به دورهمی پدربزرگها باز میکند. در ضلع غربی حیاط مدرسه «محسن آرامی» با دیدن صندلیهای زیر دیوار به یاد یکی دیگر از خاطرات مشترک بچهها میافتد. انگار ۵۰ سال بعد از روزی که کارنامه دیپلمش را از دست مدیر مدرسه گرفت و برای انتخاب شغل معلمی وارد سپاه دانش شد، دوباره زنگ مدرسه برای او به صدا درآمده است. آرامی روی صندلی گوشه دیوار مینشیند و با حرفهایش همه را به ۵۰ سال پیش میبرد. روزهایی که بهعنوان دانشآموز سر به زیر و درسخوان مدرسه برای درس دادن به دیگر بچهها پیشقدم بود. پیش از آنکه آرامی شروع به صحبت کند، موسیوند میگوید: «اگر بعضی از دانشآموزان به دلیل علاقه زیاد به ورزش از درسها عقب میماندند دانشآموزان درسخوانتر برای آنها کلاس خصوصی میگذاشتند. هنوز آن رفاقتها و کمکهای بدون چشمداشت از خاطرمان پاک نشده است.» آرامی میگوید: «راه و رسم معلمی را از معلمان خوب مدرسه یاد گرفتم. صبوری و دلسوزی معلمانی مثل «احمد فتحاللهی»، «شیوایی»، «چلاچور»، «مشیری» و... که سهم مهمی در موفقیت بچههای مدرسه داشتند. من هم با الگو گرفتن از آنها صبحها زودتر به مدرسه میآمدم و زیر همین دیوار به چند نفر از دانشآموزانی که در درسها ضعف داشتند، کمک میکردم.» نیم قرن از آن روزها گذشته و اکنون آرامی، تنها معلم دورهمی دانشآموزان دهه ۴۰ مدرسه نیکی اعلاست. آقای معلم دلسوز و مهربانی که ۳ دهه به دانشآموزان نسلهای بعدی شمیران درس زندگی داد. وقتی حرفهای محسن آرامی تمام میشود دانشآموزان دیروز مدرسه نیکی اعلا یاد معلمان درگذشته را گرامی میدارند.
خاطرات فرار از روی دیوار
اما خاطرات دانشآموزان نیکی اعلا با دیوار مدرسه تمام شدنی نیست. نوبت به خاطرهگویی «عباس معماری» میرسد. همینکه معماری به فنسهای روی دیوار اشاره میکند، صدای خنده جمع بلند میشود. بعد از ۵۰ سال یکبار دیگر خاطره فرار از روی دیوار مدرسه به هوای بازی در زمین فوتبال آن طرف دیوار که به آن زمین گودی میگفتند، برایشان زنده شده است. مبصر کلاس دوباره نظم را به دورهمی دانشآموزان موسفید کرده برمیگرداند تا معماری خاطرهای از یک روز خاص برای همه تعریف کند: «ورزش در مدرسه ما جایگاهی ویژه داشت. همه بچهها به ورزشهای رایج آن روزها از کشتی تا والیبال، فوتبال و بسکتبال علاقه داشتند. یک روز صبح که درحیاط منتظر شروع کلاس بودیم یکی از بچهها از بیرون مدرسه خبر آورد که آقا تختی فوت کرده است. این خبر برای همه ما که کشتیهای مرحوم تختی را در سالن کشتی دزاشیب دیده بودیم بسیار ناراحتکننده بود. موضوع را با چند نفری از دانشآموزان در میان گذاشتم و قرار شد رأس یک ساعت خاص از روی دیوار مدرسه بیرون بپریم و خودمان را به مراسم تشییع در ابنبابویه برسانیم، اما این خبر به گوش مدیر مدرسه رسیده و قرارمان از قبل لو رفته بود. وقتی همه منتظر شروع کلاس بودیم، آقای مدیر از پشت بلندگو اعلام کرد هرکسی که امروز از مدرسه خارج شود، او را تحویل کلانتری محله میدهم.» معماری مکثی میکند و ادامه میدهد: «اما گوش کسی بدهکار نبود. کتابهایمان را در یک کیسه پلاستیکی که حکم کیف داشت پیچیدیم و یکی یکی به آن طرف دیوار مدرسه پریدیم. تا میدان شوش با اتوبوسهای شرکت واحد رفتیم و از آنجا هم پای پیاده خودمان را به سیل جمعیت ابنبابویه رساندیم.»
آن تنبیههای فراموشنشدنی
در مرکز حیاط دبیرستان یاسر، سکویی برای برگزاری مراسم صبحگاه ساخته شده که برای دانشآموزان دهه ۴۰ مدرسه تازه است. مقابل سکو، خطکشی سفید رنگی محل تشکیل صفها را مشخص کرده که یاد دوران گذشته را برایشان زنده میکند. روزهایی که با موهای یک دست اصلاح شده و لباسهای مرتب صف میکشیدند و البته تنبیههای سر صف که در خاطر مشترک همه آنها هنوز هم جان دارد. «سیدحسین عالمزاده» از میان جمع داوطلب میشود تا ماجرای تنبیه شدن بچهها را تعریف کند. شاید آن روزها چوب معلم با ترکههای خیس تهیه شده از چوب انار درد داشت، اما از لبخندی که امروز روی صورتشان نشسته، میشود فهمید گذر عمر آن دردها را به خاطرهای شیرین تبدیل کرده است. عالمزاده از روی صندلی بلند میشود و با هیجان خاطره میگوید: «آقای اصلانی ناظم مدرسه ما بود. اول صبح وقتی همینجا صف میکشیدیم، همه بچهها را خوب برانداز میکرد تا اگر کسی نظم صفها را بر هم زد او را تنبیه کند.» عالمزاده این را میگوید و نگاهی به یکی از دوستانش میاندازد. همه سرها به سمت او میچرخد و تا تصویر تنبیههای سر صف به یادشان میآید دوباره همگی میزنند زیر خنده. از افراد حاضر در جمع، بعضیها پای ثابت تنبیه بودند و بعضیها هم حواسشان جمع بود که ترکه انار آقای ناظم هیچگاه کف دستشان را لمس نکند. یکی از میان جمع میگوید از تنبیه آقای مشیری بگو. عالمزاده که باز هم برای تعریف این قصه هیجان زده شده، همه را به سکوت دعوت میکند و میگوید: «آقای مشیری معلم ادبیات بود. اصلاً اهل تنبیه کردن نبود و به بچهها آسان میگرفت. یک روز که داشت شعری روی تختهسیاه مینوشت، یکی از بچهها با صدای بلند چیزی گفت که باعث خنده کلاس شد. این بار دیگر طاقت آقای مشیری طاق شد و بیآنکه دنبال مقصر بگردد همه کلاس را تنبیه کرد.» ۵۰ سال از آن روز گذشته، اما هر بار ماجرای آن تنبیه عمومی و مقصر اصلیاش که امروز هم در دورهمی حضور دارد، برای آنها تازه است.