حالا از آن حادثه ۱۵ سال میگذرد و امروز هنرمند مشهور و پرطرفداری شده که به گفته خودش، جوانان بسیاری از شهرستانهای مختلف و حتی از اروپا و آسیا در فضای مجازی از او رمز موفقیتش را جویا میشوند تا بتوانند در زندگیشان تغییر ایجاد کنند. «سمانه احسانی نیا» از سال۱۳۸۷ نقاشی با دهان را آغاز و سال۱۳۹۱بعد از آشنایی با استاد تقیزاده نقاشی را بهصورت حرفهای دنبال کرد. او علاوه بر نقاشی در زمینه گویندگی، شعر، سخنرانی موفقیت و موسیقی(هارمونیکا) نیز فعالیت دارد و عضو هیئتمدیره گروه تئاتر معلولان (بچههای باران) است. احسانی نیا، این روزها با بیش از ۵۰ تابلو نقاشی مهمان گالری مهررضا(ع) در محله دزاشیب منطقه یک است و روزانه میزبان تعداد بیشماری از هنرمندان و علاقهمندان به هنر است. سری به نمایشگاهاش زدیم و با او درباره دنیای خوشرنگ و لعاب هنر نقاشی و روزهای پر مشقت معلولیت و سختیهایش صحبت کردیم.
چطور شد که با وجود معلولیت قدم به دنیای هنر گذاشتید؟
خیلی از بازدیدکنندگان نمایشگاه، این سؤال را میپرسند که چطور وارد دنیای هنر شدم. واقعیت این است که آشنایی من با هنر نقاشی به قبل از حادثه تصادف و قطع نخاع شدن برمیگردد. من از کودکی به هنر نقاشی و تئاتر علاقه داشتم و خودم را با هنر سرگرم میکردم. از وقتی یادم میآید خودم را در حال آموختن یک درس جدید و یک مهارت تازه دیدهام. حادثه ۱۵ سال پیش برای مدتی مرا از دنیای هنر دور کرد، اما این جدایی زمان زیادی طول نکشید ودوباره از نو شروع کردم. البته راحتی گذشته را دیگر نداشتم. نه میتوانستم قلممو را با دستانم بگیرم و نه میتوانستم گردنم را خم کنم، اما اجازه ندادم که بیماری و ضعف بدنی مانعی برایم ایجاد کند و تصمیم گرفتم شاخ غول هرچه نتوانستن است را بشکنم.
تصمیم بزرگی در زندگی گرفتید که اکنون بدون دست و با دهان نقش و طرح میزنید. در این باره بیشتر توضیح دهید.
بله، همینطور است. بعد مرخص شدن از بیمارستان برای مدتی در یک آسایشگاه کنار دیگر معلولان زندگی میکردم. برایم قابل درک نبود این افراد معلول هستند، بلکه به این باور رسیده بودم که آنها خودشان میخواهند معلول باشند. شب و روزهایی که قادر به هیچ حرکتی نبودم و روی تخت دراز کشیده بودم و نگاهم فقط به سقف بود. مدام در این فکر بودم که باید بلند شوم. میدانستم که از نظر فیزیکی نمیتوانم روی پای خودم بایستم اما باید تلاش میکردم تا فکر من، تصورات من، تصمیمهای بزرگ من، مسئولیت من و وظیفهای که هنوز به خاطر زنده بودن برعهده دارم را بیدار کنم و باید این تصور که من معلول شده و قادر به هیچکاری نیستم را از خودم دور کنم. گاهی یک اتفاق برای ما مشکل ایجاد میکند که این دست خودمان نیست و باید مشکل را حل کنیم اما گاهی ما خودمان برای خودمان مشکل درست میکنیم. اگر روی تخت آسایشگاه به آیندهام فکر نکرده بودم و راهحلی برای مسئلهای که پیش آمده پیدا نمیکردم، هنوز باید به سقف خیره میشدم و زخم بستر هم میگرفتم. بنابراین تصمیمهای بزرگ همیشه میتواند قدم اول برای طی کردن مسیر موفقیت باشد.
تا به حال برایتان پیش آمده در مسیر موفقیت، رمز موفقیت را گم کنید و دست از تلاش بردارید؟
تا به حال پیش نیامده است. تا ۲۰ سالگی مثل بقیه شهروندان کارهایم را بدون هیچ دغدغهای خودم انجام میدادم و اصلاً فکرش را نمیکردم که روزی ویلچرنشین شوم، اما زمانی که این حادثه پیش آمد، بعد از یک تصمیم بزرگ، فقط شبانهروز تلاش کردم که روی پای خودم بایستم و تا جایی که امکانش هست هنرآفرینی کنم، با فروش آثارم، زندگی مستقلی تشکیل بدهم و زحمتی برای اطرافیانم نباشم. زندگی یک رمز مهم دارد و آن هم پرورش گل امید برای زندگی شاد است و همیشه خدا را برای داشتههایم شاکرم.
حمایت اعضای خانواده، در مواجه شدن شما با سختیهای معلولیت چگونه بود؟
مهمترین داشتههایم وجود پدر و مادری است که هیچوقت تنهایم نگذاشتند و با تغییر سبک زندگی دخترشان آنها هم تغییر کردند و از دل و جان برای راحتی من مایه گذاشتند و حامیام شدند. معلولان جامعه نیاز به حمایت همهجانبه دارند. کاش مسئولان و مدیران شهری هم مانند پدر و مادر دلسوزانه عمل کنند. مسئولانی که خبر از مشکلات و درد ویلچرنشین ندارند چطور میتوانند حامی شوند.
چه پیشنهادی برای مسئولان دارید؟
پیشنهادم این است که یک هفته طرح پویش «زندگی شهروندان ویلچرنشین» در شهر را اجرا کنند. در این یک هفته متوجه میشوند، عابر بانکها، پیادهروها، بوستانها، فروشگاهها، پارکینگها، تردد از جوی آب و خیابان، سوپرمارکتها، موزهها، ادارهها، دانشگاهها، اتوبوسها و سایرموارد دیگر از دسترس معلولان خارج است و ترددشان را سخت و مشکل میکند. البته ناگفته نماند که معلولان فعال اجتماعی بسیاری داریم که برای سهولت در ترددد اقشار معلول، اقدامات و تعامل خوبی با سازمانهایی مانند شهرداری داشتهاند و اکنون شاهد چنین امکانات شهری هستیم.
سبک زندگی شما تغییری در زندگی افراد معلول داشته است؟
از سال ۸۷ به بعد وقتی با وجود معلولیت فعالیت هنریام را بهطور جدی آغاز کردم، خیلی به این روزهای خوب فکر میکردم و همیشه یکی از آرزوهایم این بود که برای سبک زندگی سمانهای که دیگر نه دست دارد و نه پا و نه گردنی برای تکان دادن، کاری کنم که هر بینندهای را چه سالم و چه معلول تحت تأثیر قرار بدهم و موجب تغییر در زندگی آنها شوم. در پارک قیطریه، فرهنگسرای ملل و خیلی از گالریها، نمایشگاه گروهی و انفرادی داشتهام و بهترین ساعات زندگیام همین ساعتهایی است که با مردم رو در رو مواجه میشوم و از امید، عشق و باور داشتن تواناییها صحبت میکنم. فقط کافی است تغییر را با همه وجود بپذیریم تا درهای سبز زندگی به رویمان باز شود.
- امکانات شهر برای معلولان و افراد سالم برابر نیست
«فاطمه نحوی» مادر سمانه از سبک جدید زندگی دختر هنرمندش میگوید: «سمانه دختر پر شور و پرجنبوجوشی بود که از هر انگشتش یک هنر میریخت. آخرین روز سال ۱۳۸۳ خبر آوردند که ماشین او در جاده چپ کرده است و بعد از آن سمانه برای همیشه یکجانشین شد. اما عهدی که ما با خودمان برای سمانه بستیم این بود که برای همیشه دست و پاهایش باشیم و برای دل او و دل خودمان با او هر کجا که لازم است برویم. زمانی که در منزل هستیم همه شرایط در خانه برای او فراهم است تا به راحتی برخی از کارهایش را انجام بدهد اما زمانی که قصد بیرون رفتن داشته باشد، انگار شهر پر از آزار میشود چون شرایط برای آنها که روی پاهایشان ایستادهاند با آنهایی که روی ویلچر نشستهاند برابر نیست. ای کاش روزی برسد که مسئولان به فکر برطرف کردن دغدغه این قشر از جامعه باشند.»
- کارنامه هنری سمانه احسانینیا
دریافت تندیس کنگره زنان موفق ایران، زمستان ۹۵(دانشگاه شهید بهشتی)
دریافت تندیس برندینگ هنری زمستان۹۶ (کاخموزه نیاوران)
دریافت بورسیه انجمن جهانی
حمایت از نقاشان دهان و پا در اروپا(١٣٩٧)
دریافت گواهینامه دوره آموزشی بینالمللی ایزو ۱۰۶۶۸ برندینگ از کمپانی DNW اتریش تحت اعتبار ASCB
گالری آبان، تابستان ۱۳۹۲، مشهد
گالری آسمان، تابستان۱۳۹۵، مشهد
فرهنگسرای نیاوران، تابستان ۱۳۹۶، تهران
گالری آسمان، پاییز ۱۳۹۶، مشهد
فرهنگسرای ملل، تابستان۱۳۹۷، تهران
مجموعه گردشگری باغ گیاهشناسی بهار١٣٩٨ مشهد