ابتدا باید ببینیم که اساسا هنر و بطور اخص موسیقی چه جایگاهی در زندگی ما انسانها داشته و دارد؟ تا چه اندازه دارای اهمیت است و زندگی اجتماعی بشر چقدر متاثر از این پدیده بوده و خواهد بود؟ طبق نظریه کارشناسان علوم اجتماعی: شعر، موسیقی، پیکرتراشی، پیکرنگاری و دیگرفعالیتهاییکه امروز مدلول لفظ هنر است، از نخستین جلوههای حیات انسانی بودهاند. یعنی بشر از آغاز خلقتش همچنانکه ابزار و سلاح میساخت و خوراک و پناهگاه میجست، به کارهای هنری دست میزد، ترانه میخواند، پیکر میتراشید و پایکوبی و دست افشانی میکرد. این بدان معنی است که هنر از ذات زندگی مردم تراوش داشته و از عوامل ضروری حیات آنها محسوب میشده است.
بهترین دلیل بودنش در تمام اعصار نیز، قابلیت تحول پایاپای آن با تغییرات جوامع و خاصیت انطباق پذیری با شرایط روز هر اجتماع است. دواوین و مواریث گرانبهای فرهنگ و تمدن ایران زمین نیزحکایت ازاهمیت والای هنر و دست اندرکاران آن تحت عناوین: هنرمند، هنرور، هنرپیشه و....دارند. سعدی علیه الرحمه فرمود: «هنر چشمه ایست زاینده و دولتی اینده. هنرمند هر جا که رود قدر بیندو به صدر نشیند...»
موسیقی ایران پس از دوران قاجار رفته رفته حرکت خود را در جهت یافتن پایگاه و جایگاهی آغاز کرد و پس از فراز و فرودهای فراوان به مرحله آزمون و خطای دوره پهلوی رسید. در این دوران علیرغم تغییراتی نسبت به اعصارگذشته، باز هم آنطور که باید و شاید به موسیقی نگریسته نشد و در کنار ظهور و بروز چهرههای تاثیرگذار در این وادی، آفتهایی نیز به جان آن افتاد.
بعد از انقلاب اسلامی نیز روزگار پرفراز و نشیبی بر موسیقی و دست اندرکاران آن رفت که علیرغم بهبود نسبی اوضاع در چند سال اخیر، دید حاکم بر موسیقی و وضعیت کنونی را نمیتوان ایده آل دانست، اما از دهه دوم انقلاب به بعد، اهالی و اصحاب موسیقی دستاوردهای مثبتی داشتند و روند موسیقی رو به رشد بود که حاصل آن زایش مطبوعات تخصصی، نشستها، کنسرتها، مقوله آکادمیک شدن موسیقی و آموزش آن و خیلی اتفاقات دیگر شد که فارغ از مسئله کیفی، کمیت قابل توجهی داشتند.
در مقابل چنین تغییراتی، نگاهی گذرا به تاریخچه نسبتا" کوتاه موسیقی ایران، جای خالی یک عنصر مهم و قابل توجه رابه خوبی نشان میدهدکه آن نیست جز نقد و نقادی. پدیدهای که دردنیای امروز پای ثابت هر پیشرفتی محسوب میشود. (امیداست خوانندگان عزیز در طول این نوشتار، سرعت گذر از مباحث ذکر شده را بخشیده و دلیل آنرا مضایق زمان و مکان بدانند) اماحریم نقد کجاست؟ نقادی فقط شامل اشکالات وارد بر آرشه یامضراب و فالش بودن یانبودن آواز است؟ جایگاه اخلاق و تاثیرات هنر در رشد و تزکیه شخصیت هنرمند کجاست؟
مرحوم دکتر آریانپور در عبارتی جالب چنین آورده است: «محقق اگرالف گفت ب هم باید بگوید، یعنی باید سیر و سلوک کندو در مفاهیم اولیه نماند. به مقوله هنر باید جامع الاطراف نگریسته شود نه صرفا"بعد فنی یا تئوری آن...»
فرهنگ ما هنر را وسیلهای میداند برای رشد و تعالی روح و دمیدن معنویت در آن. سوال این است که: آیا صرف موفقیت شخص در کسب مهارتهای علمی و عملی در یک رشته موسیقی، تمام حالات روحی و ابعادمعنوی او را نیز تضمین میکند؟ یک نوازنده، خواننده یا موسیقیدان، دیگر نیازی به پیرایش و پالایش شخصیت ندارد؟ یا اساسا"مهم نیست چگونه شخصیتی داشته باشد؟
در پاسخ باید گفت: اطلاق لفظ هنرمند بر هر شخص وظیفه او را دشوارتر و محذورات وی را بیشتر از یک فرد عادی میکند، چرا که هر یک از گروههای اجتماعی برای خود سیرو تحولی دارند و بدون شک حرکت هر کدام درحرکت کلی جامعه و طیف مخاطبانشان موثر است و بیش از تحولات خانوادهها و صنوف، در دینامیسم یا تکاپوی جامعه موثر میافتد، پس در این صورت باید تحولات طبقات اجتماعی را که هنرمندان و بخصوص موسیقیدانها از اقشار مهم آن محسوب میشوند، یکی از وجوه تاثیرگذار تغییرات جامعه و اعضای آن بدانیم. طرفه آنکه نخبگان هر قشر یا طبقه به مراتب مسئولیت سنگینتری دارند زیرا زندگی عملی عوام، تاثیرپذیر از خواص جامعه است. پس به جز داشتن دانش و مهارت، بینش صحیح و مبتنی بر ارزشهای انسانی نیز باید مکمل گردد.
یک هنرمند بعد از یافتن بینش و خروج از صورت مستخدم یا پیشهور، استقلال و اهمیت اجتماعی مییابد، بینش عمیق او مرزهای فرهنگیاش راگسترش داده و او را از تنگنای طبقه و جامعه خود فراترمیبرد و با سراسر واقعیت اجتماعی عصر خود دمساز میکند. ازاینرو آثار هنرمند بینش ور تاثیر بسزایی در تعمیق شعور مخاطب و دعوت او به تفکر خواهد داشت.
فین کلشتاین معتقداست: موسیقی انقلابی فقط میتواند به معنی موسیقیای باشد که به کندوکاو در مسایل مطرح شده ازسوی جامعه میپردازد، درباره آنها میاندیشد و بدینسان هنر را تا سطح تازهای از رئالیسم ارتقا میدهد.
موسیقیدانی که چنین میکند در همان حال در مییابد میراثی که از راه فرم و تکنیک موسیقی به وی رسیده نارسا است، او باید این میراث را از نو شکل دهد و جلوتر ببرد. آفریدههای تازه وی در مقایسه بامیراثی که بکار میگیرد، ممکن است انگشت شمار باشند ولی هریک به نوبه خوداثری ژرف وبرانگیزاننده و گامی به پیش در تقویت نیروی بازتابانده زندگی توسط موسیقی است.
باید این حقیقت نه چندان خوشایند را بپذیریم که نظام موسیقی ما و اجزای آن، بیشتر عادت به مدح و تعریف و ستایش کردهاند تا انتقاد و برشمردن عیوبشان. به بیانی میتوان گفت: شیرینی کاذب و بیمار یرای مداحی را، بر تلخی سلامت آور حقیقت ترجیح میدهند و برای نظامی اینچنین نضج یافته، عجیب نیست اگر چربش شق انتقادی سخنان رجبی را بر بخش تمجیدش برنتابد. اما بخش عمده سئوال اذهان آشنا به رجبی در چرایی پرداختن وی به مسایل شخصی افراد است و معتقدندصرفا" کار صحنهای یا استودیویی موسیقیدانان باید ملاک ارزشگذاری آنها قرار گیرد. مرحوم حسین تهرانی جمله جالب و آشنایی دارد قریب بدین مضمون: «هنرمند باید نود و نه تا انسانیت داشته باشد و یکی هنر...» جملهای که کمتر موسیقیدان ایرانی به آن استناد نکرده یا آنرا مورد تایید و تاکید قرار نداده است. اغراق نیست اگر آنرا مانیفست اخلاقی مورد اجماع در جامعه موسیقیمان بدانیم.
رجبی معتقداست: اگر صرفا" ازمنظر دانش فنی و توانایی عملی به یک موسیقیدان بنگریم با یک تکنسین مواجهیم، اما زمانیکه جمیع جهات وجودی و شخصیتی او نیز ملاک قرارگیرد، با لفظ وزینتری بنام هنرمند روبروییم که میبایست تاثیر این هنر در رفتار، گفتار و منش وی نمود عینی داشته باشد.افراد مورد نقد رجبی بطور معمول کسانی هستندکه ازبود تا نمودشان فاصله زیاداست و معمولا"به قصد دگرگونه نمایی، دست به برخی رفتارها میزنند که مسلما"از انتقاد رجبی درامان نمیمانند، و البته امروزه تقدم مصلحت و منفعت اندیشی بر ضوابط واقعی، امری است که بدلیل همه گیرشدن، وقاحتش از یاد رفته و هر کس آلوده این عمل نباشد غیرعادی بنظر میرسد کما اینکه رجبی با دوری گزیدن ازاین ناهنجاری و ذم آن با ابزار مختلفی همچون: طنز، هزل و بعضا" هجو، هم نارضایتی دوستان و همکاران خود راسبب شده و هم انگ غیرعادی بودن راپذیرفته است اما همچنان حقایق را بازگو کرده و تبعات آنرا هم به جان کشیده.
او با آویختن در دامن طنز، نوعی مبارزه یا مخالفت نمادین را دنبال میکند که بردن نام افرادی بطور دایم و همیشگی، جنبه سمبولیک برای بیان مصادیق را دارد و گر نه تمیز دادن اندازه فنی او با دیگر همکارانش کار دشواری نیست و خود نیز به این امر واقف است که بهترین دلیل آن، عرصه وسیع فعالیتهای تئوری و عملی او و نوع خاص نگرشش به این ساز و نوازنده آن است. اگر به سخنرانیهای یکی دودهه قبلتر او توجه کنیم، به ندرت نامی از شخصی برده میشد و مضامین آنها واکاوی و بررسی علمی وجامعه شناختی نوازندگان تمبک، نکوهش حکومت رابطه بر ضابطه و نظریات غیرتخصصی نوازندگان در کار فنی یکدیگر، بررسی نظریه تکامل و موضوعاتی از این دست بود (رجوع کنیدبه سخنرانیهای: فرهنگسرای بهمن-سال73 ، تکامل،زیبایی شناسی و...)
اما با گذشت زمان و عریان ترشدن ناهنجاریها، رجبی نیز به حربههایی متناسبتر با آنها متوسل شد و به هجو گروید، با این استدلال که: این کلمات نیزخلق شدهاندکه متناسب با زمان و مکان، مورد استعمال قرار گیرند .نمونههای بارز آن در آثار وزین ادبیات ما همچون: گلستان سعدی، مثنوی معنوی و...به وفور موجود است.
اما از یک نکته هم نباید غافل بود، که چرا با وجود انتقادهای صریح و تند رجبی که به نام بردن افراد هم منتهی شده، پاسخی داده نمیشود و معمولا"با سکوت خطاب شوندگان مواجه میشود؟
مروری بر تعامل آراء و نظریات تا به امروز نشان میدهدکه هیچکس درهیچ مقام و جایگاهی از نقد شدن یا پاسخ نقد شنیدن در امان نبوده (ازمواضع احمدشاملو و محمدرضالطفی علیه یکدیگرگرفته تاخسروسلطانی و حسین علیزاده، کیهان کلهر و لطفی تادهها نمونه اینچنینی)آیا نداشتن پاسخ بزرگترین دلیل ندادن آن نیست؟
شاید علت نداشتن جواب هم نوع زندگی کردن رجبی تا به امروز باشد! شیوهای که بر زبان همه میآید و در عمل هیچیک نیست الا رجبی!ا ز جنبههای مادی گرفته – بعنوان علت اصلی- تا ابعاد معنوی و انسانی...او در این راه متحمل صدماتی شده که وفق روال تاریخ، هر انسان ترقیخواه میبایست در ضمن طی طریق خود به جان بخرد. برای گریز از کلی گویی به ذکرمصادیقی روی میآورم:
در فرهنگ و عرف ما، اعتقادات دینی، باورهای مذهبی - مسلکی و مسایلی از این دست، بدلیل درونی بودن، معمولا" نمیبایست جنبه تبلیغاتی و بروز علنی پیدا کند بر این استدلال که: تاثیراین نوع تفکر و اعتقاد باید با تبلور و ظهور در رفتار اجتماعی فرد، خود را بنمایاند و نه بر صحنهها و انظار. از سویی دیگر، هم طبقه بودن رجبی با موسیقیدانان مطرح کشور و بعضا" همنشینیها و آشنائیهای سالیان دور وی با آنها، او را به شناخت نسبتا" جامعی از شخصیت واقعی این افراد رسانده که از شناخت رجبی تا شخصیت اتو کشیده یا عارفانه ارائه شده توسط خودشان، فاصله ایست به مصداق این شعر حافظ:
واعظان کاین جلوه در محراب و منبرمیکنند
چون به خلوت میروند آن کار دیگر میکنند
اینجاست که رجبی با دیدن این تعارضات و دوروییها به مردم، خروش کرده و واقعیتهایی را بیان میکند که شاید خیلیها این عمل را مورد نکوهش قرار میدهند. اما سئوال اینجاست که آیا چنین حقی را میتوان برای کسی قائل شد که او زیر لوای هنر، اینگونه به مخاطبانش دروغ بگوید؟ این اعمال کجا میبایست پاسخ خود را بگیرند؟
بهمن رجبی معتقداست: هر کلمه بار، معنا و شخصیتی مربوط به خود دارد که میبایست در جای متناسب و واقعی مورد استفاده قرار گیرد.
اما متاسفانه چیزی که در روابط اهالی موسیقی به شدت خودنمایی میکند، اغراقها و مبالغههاست بدین ترتیب که در موارد موافقت، تعریف و تمجید چنان از حد معقول و اندازه واقعی فراتر رفته که تبدیل به، نان قرض دادن، میشود. به این اظهار نظرات که از قضا متعلق به تنی چنداز موسیقیدانان نامدار مملکتمان درباره یکی از نوازندگان تنبک است، توجه کنید:
«اوسیگار را هم هنرمندانه میکشید»، «او در دقیقه صدها ریتم مینواخت»،«هیچکس تاب همنوازی با او را نداشت»و....آیا این جملات واقعیت دارد؟ به مرتبط کردن سیگار و هنر دقت کنید! آیا در تاریخ موسیقی ایران نوازندهای وجود داشته که کسی تاب همنوازی با او را نداشته باشد؟ آبانماه گذشته آیین بزرگداشتی برای یکی از نوازندگان تنبک برگزار شد که متاسفانه این حرکت زیبا ومیمون تحتالشعاع همان آفت همیشگی قرارگرفت. یکی ازسخنرانان به پشت تریبون آمد و گفت: ما امشب گرد هم آمدهایم تا خداوندگار ریتم را پاس بداریم.!!
در موارد انتقاد یا مخالفت هم وضعیت بهتری حاکم نیست چرا که روابط و منافع وقت سرنوشت آنرا رقم میزند. یا حداقل در مورد رجبی این حالت صادق بوده. اما او بعکس، علیرغم تمام تضادهای فکری و شخصیتی با فرد مورد انتقادش، هیچگاه اندازه فنی او را کم و زیادتر ازحد واقعی نمیکند(رجوع کنیدبه سخنرانی او دردانشکده آب وبرق - سال84یا دیگر سخنرانیها)
طبق تعاریفی که در ابتدای این مقال در مورد نقش و جایگاه قشر هنرمند و تاثیر آنها بر ذهن عوام آمد، این جملات از جانب چهرههای مطرح عالم موسیقی چه بار اطلاعاتی و ثمربخشی برای مخاطبان دارد؟ آیا پیامد آن چیزی جز گمراه کردن مخاطب و به بیراهه فرستادن ذهن عوام است؟ پس باید از سکوت کنندگان در قبال این مواضع متعجب بود نه از رجبی!
دیگر سئوال مطروحه این است که آیا رجبی آنچه را بر خود نمیپسندد بر دیگری هم نمیپسندد؟
ای کاش مصادیقی برای این سئوال ذکر میشد تا بهتر بتوان به آن پاسخ داد اما بجهت سمت و سو دادن به این پرسش باید گفت که رجبی خیلی چیزها را که برای دیگران نمیپسندد، بر خودش نیز روا نمیداند. گذری اجمالی به سطح مادی زندگی او و شیوه تعاملش با شاگردان، گویای این مهم است که رد ما دیگرایی برای او تنها یک شعار نیست بلکه یک قانون لازم الاتباع است. آیا کسی با این توانایی نمیتوانست بیش از این در دنیای مادیات پیشرفت کند؟ چرا. اما هدف، بزرگتر از این مسائل است. بینش خاص او نسبت به هنر، اجازه هر کاری را نمیدهد. با قیاسی بین نوع و سطح زندگی او و دیگر همکارانش، صحت این گفتار بخوبی به دست میآید.
اگر رجبی ستایش و مداهنههای پیرامون هنرمندان را رد میکند، خود نیز به آن عمل کرده، بطور مثال در مراسم نکو داشتی – و نه بزرگداشت، چرا که برای لقب بزرگ حرمت زیادی قائل است -که آذر ماه در دانشگاه تهران برای او برگزار شد، اصلا" اجازه نداد که موسیقیدانان یا سخنرانان حاضر، وفق روال اینگونه مراسم، درباره او سخنی برانند و ستایشاش کنند. بلکه خود با حضور در پشت تریبون چنین گفت: ظهور و بروز من تا به این حد، حاصل نبوغ یا اعجوبه بودن من نیست بلکه من از اسلافم کمی بیشتر زحمت کشیدهام و معتقدم این برجستگی حاصل ضعف و کمکاری گذشتگان من است.
آنها نیز میتوانستند درعین تنبک زدن، مطالعه هم بکنند، جسم خود را هم سالم نگه دارند، احیانا"تحقیق و پژوهشی هم داشته باشند که نکردند و کار من جلوه بیشتری داشت، پس لطفا"القاب و عناوین دهن پرکن به من نسبت ندهید و از من بت نسازید. آری او با رد خودش، تواضع واقعی را که امروزه به ندرت می بینیم ،به نمایش گذاشت تانشان دهدواقعا"آنچه رابردیگران نمیپسندد، بر خودش نیز ناپسند میداند. طی یکی دو سال اخیر، دعوتهای زیادی از رجبی برای سفر به اروپا بعمل آمد که ایشان، تابستان امسال با حضور در لهستان و نمایش هنرناب خود، اعجاب و تحسین همگان رابرانگیخت. اخیرا" نیز کنسرواتوار شهر لیون که یکی ازمراکز معتبر موسیقایی اروپا محسوب میشود، وی را دعوت کرد تا باسر پنجههای سحر آمیزش، برگ زرین دیگری بر دفتر زندگی هنری خود و موسیقی ایرانی بیفزاید که این اتفاق در نوع خود نادر و البته بسیار میمون است.
امید است که جامعه موسیقی ما به دور از هرتنگ نظری و با نگاهی کلان، قدر این هنرمند راپاس داشته واز توانائیهای گسترده رجبی در جهت پیشرفت نسل جوان و تشنه آموزش، استفاده مناسب را بنماید. اما جا دارد که در پایان این مقال، یادی هم بکنیم از کسی که حاصل نیم قرن زندگی او با بهمن رجبی، تنها نامی بوده و نه کامی...آری همسر سختی کشیده و تلخی چشیده رجبی تمامی تبعات منفی زندگی بایک هنرمند را تحمل کرده و هیچگاه ازجنبههای مثبت آن طرفی نبسته.
گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد
باید بچشد عذاب تنهایی را ...
مردی که ز عصر خود فراتر باشد