او بانی چاپ و انتشار بسیاری از کتابهای این دو حوزه در چند دهه اخیر بوده است. همچنین دبیری چندین دوره جایزه ادبیات دفاعمقدس را در کارنامه کاری خود دارد. فروغیجهرمی، مرد خوش سخنی است. یکی از ماندگارترین آثار در حوزه ادبیات مقاومت کتاب «مقولهها و مقالهها» با قلم خودش است که در قطع وزیری در ۲ جلد منتشر شده است. با او که در منطقه ۸ و میدان ۶۶ نارمک زندگی میکند و از ۵۱ سال پیش تا امروز محرم و صفر نارمک را سیاهپوش دیده است، گفتوگوی کوتاهی انجام دادهایم. فروغی، فرزند شاعر آیینی، سیمیندخت وحیدی است که بارها به شعرهای او مراجعه کرده و سرودههایش را زیر لب زمزمه کردهایم. با ما همراه شوید.
چه دلایلی شما را به نارمک کشاند و باعث شد که این محله را برای زندگی انتخاب کنید؟
هنگامی که ما تصمیم گرفتیم از جهرم به تهران بیاییم، یکی از بستگان مادرم در تهران بود. او به ما پیشنهاد کرد که در نارمک سکونت کنیم. به همین دلیل در میدان ۳۰ محله نارمک خانهای تهیه کردیم و آنجا مستقر شدیم.
چند سال است که در نارمک زندگی میکنید؟
از سال ۱۳۴۷. یعنی بیش از ۵۱ سال.
چه خاطراتی از همسایگان میدان ۳۰ دارید؟
هنگامی که در میدان ۳۰ ساکن بودیم، همسایگان خوبی داشتیم. رفتوآمد و ارتباطم با همسایهها صمیمی و خالصانه بود. با اغلب بچهمحلها هم تقریباً هم سن و سال بودیم و با هم فوتبال بازی میکردیم. خلاصه اینکه با هم ورزش میکردیم و به سینما میرفتیم. رفاقتمان صمیمانه بود و اغلب قریب به اتفاق بچهها مؤمن و متعهد بودند. همه نماز میخواندند و فرایض دینیشان را به نحو احسن به جا میآوردند. به همین دلیل از همان ابتدا در میدان ۳۰، احساس غربت نکردیم. هنوز هم که هنوز است وقتی به آن میدان پا میگذارم در خانه همسایهها را میزنیم و سلام و علیک و احوالپرسی میکنیم. برخیشان با ما تماس میگیرند و به برخیشان هم تلفن میکنم. هنوز ارتباط اجتماعی خوبی بین ما برقرار است.
چند وقت است که به میدان ۶۶ آمدهاید؟
حدود ۱۸ سال. اینجا هم خدا را شکر همسایگان خوبی داریم. افرادی هستند که به قول معروف در همسایگی ملاحظه همه چیز را میکنند و به هیچوجه مشکلی نداریم. البته گاهی در همسایگی ما مستأجرانی میآیند که شیطنتهایی دارند اما ما سعی میکنیم خدشهای به ارتباط صمیمیمان با همسایهها وارد نشود.
میدانم که هنوز فوتبال بازی میکنید. آن زمان در همان میدان ۳۰ چگونه فوتبال بازی میکردید؟
آن زمـــــــان گلکوچیـک در محلهها مرسوم بود. دهه ۵۰ دهه خاطرهانگیزی بود. دروازهای داشتیم و یک تـوپ پلاستیکی و جمعی از بچههای محل. زمانهایی که مدرسه میرفتم بعد از ظهرها در میدان فوتبال بازی میکردیم و روزهای جمعه هم از صبح تا بعد از ظهر گلکوچیک به راه بود. این اتفاق یا در میدان خودمان میافتاد یا در خیابان رضوان بین میدان ۳۰ و ۳۱. آنجا چند تن از همسایهها بچههای درسخوانی بودند. خوب به خاطر دارم که در دانشگاه علم و صنعت تحصیل میکردند. چند تن از دوستان دیگر هم که از ما سن و سال بیشتری داشتند در وزارت دارایی مشغول کار بودند. معمولاً ۳ یا ۴ دسته میشدیم و کل جمعه به فوتبال بازی کردن سپری میشد.
خاطرات بچههای دیروزی از فوتبال، گاه با اتفاقهای معمول آن دوره مثل اصابت توپ به پنجره همسایه و شکستن شیشه پنجره همراه بوده. برای شما هم این اتفاقها میافتاد؟
من به شخصه شیشه نشکستم. هیچوقت به حمدالله به گونهای بازی نکردیم که شیشهای شکسته یا به کسی خسارتی وارد شود. هر وقت هم که میخواستیم ورزش کنیم زنگ در همسایهها را میزدیم تا اگر خودروشان مانع ورزش کردن ماست آن را بردارند و اجازه دهند که فوتبال بازی کنیم. به هر حال با موافقت همسایهها فوتبال بازی میکردیم. از همان سنین نوجوانی سعی میکردیم که حقالناس را رعایت کنیم. اما بعضی وقتها مأموران سراغمان میآمدند و دروازههایمان را جمع کرده و بساط فوتبالمان را به هم میریختند. چند بار هم برای فوتبال بازی کردن در خیابان از ما شکایت شد.
بعدش چه کار میکردید؟
مجدداً دروازه درست میکردیم. روحیه خودمان را بالا نگه میداشتیم که از پا در نیاییم و دوباره فوتبال بازی کنیم. برای احیا کردن ورزش و پایدار بودنش حاضر بودیم دست به هرکاری بزنیم. دروازه گلکوچیک را معمولاً خودم درست میکردم. اول با چوب و تخته و بعدها که تیردروازه فلزی باب شد، تور میبافتم و به پشت دروازه نصب میکردم. یکی از کسانی که بچهها را سر و سامان میداد خودم بودم. وقتی هم در جهرم بودیم بچهمحلها را مدیریت میکردم. به فوتبال هم اکتفا نمیکردم. هم بسکتبال در کار بود و هم پینگپنگ و هم والیبال و دوچرخهسواری و آکربات و ورزش باستانی. راستش از همان اول همیشه در تیم ورزش مدرسه حضور فعال داشتم. به همین دلیل در میدان ۳۰ هم سعی کردم تشکلی از بچهمحلها تشکیل بدهم و به ورزش و تفریح سالم بپردازیم که خدا را شکر بسیاری از بچهها جذب ورزش شدند، سلامت خودشان را حفظ کردند و تا امروز اغلبشان سالم و ورزشکار و با روحیهاند. آنها اکنون هم که در اجتماع هستند، روابط اجتماعی و فرهنگی قابل قبولی دارند. دوستان دیگری هم در میدانهای ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ داشتیم. آنها هم با ما ورزش میکردند. گاهی هم به میدان ۲۰ میرفتیم و با آنها فوتبال بازی میکردیم. آن موقع، بساط تفریح و نشاط ما به راه بود و در یک کلام در جوانی حسابی فعال بودیم. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی هم روال کار همینگونه باقی ماند. با وجودی که من کارمند سپاه پاسداران بودم و آنجا فعالیت میکردم، باز هم گلکوچیک بازی میکردیم. به مرور زمان به سالن و فوتبال سالنی کشیده شدیم.
محرم در میدانهای نارمک چه حال و هوایی دارد؟
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی و بعد از آن به هیئتها و مساجد و مراکزی میرفتم که بیشتر رسمیت و اعتبار داشت. کمتر جذب تکیههایی که در میدانها میزدند، میشدم. اما در مجموع از ۱۲ سال پیش از انقلاب، محرم را در میدانهای نارمک دیدهام و برایم تداعیکننده تصاویر و خاطرات متعددی است. تا جایی که به خاطر دارم نارمک از ۵۱ سال پیش تا امروز در ماههای محرم و صفر سیاهپوش بوده و هست. از اینها که بگذریم باید بگویم که در مؤسسه فرهنگی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یک مجموعه انتشاراتی داریم به نام «مجتمع فرهنگی عاشورا» که کتابهای فاخری از عاشورا در زمینه فرهنگ حسینی چاپ میکنیم. بعضی از کتابها هم برگزیده کتاب سال شدهاند. به گمانم مهمتر از خاطرات میدانهای نارمک، کتابهایی است که در فرهنگ عاشورایی و حسینی به چاپ رسیده است. نخستین کارمان در این مجتمع چاپ نوحه بود. یکی از پر تیراژترین کتابهای نوحه، سال ۱۳۸۵ به چاپ رسید و حدود ۴۰ هزار نسخه از این کتاب در هیئتهای سراسر کشور توزیع شد. آن کتاب شامل نوحههایی است که سالمترین مباحث اعتقادی در آنها لحاظ شده و به لحاظ زیباییشناختی نیز مشخصات ساختار منسجمی دارند.
ارتباطتان با بچه مذهبیها در محله چگونه بود؟ فقط فوتبال بازی میکردید؟
ما فعالیت فرهنگی و مذهبی هم داشتیم. با هم به هیئت میرفتیم. روزهای جمعه، از ۱۲ سال پیش از انقلاب بدون استثنا به دعای ندبه میرفتیم و شبهای جمعه هم به دعای کمیل. یعنی ساعت یک و دو شب به خانه برمیگشتیم و حدود ۶ و ۷ صبح هم سر دعای ندبه حاضر میشدیم. شبها هم در نمازجماعت همدیگر را میدیدیم. یعنی ضمن اینکه درس میخواندیم و ورزش میکردیم مسائل دینی هم سر جای خودش باقی بود و واجبات و مستحبات دینیمان ترک نمیشد. برنامه زیارت عاشورا هم همیشه پا برجا بود.
شما بانی انتشار بسیاری از آثار دفاعمقدس بودید. چه شد که بانی چاپ این همه آثار ارزشمند شدید؟
هرکاری کردم عنایت و لطف الهی بود. ما از ابتدا خانوادهای فرهنگی بودیم. هم خودمان و هم بستگانمان و آشناهایی که داشتیم بیشتر کار فرهنگی میکردند و به رغم اینکه تا مقطع کارشناسی در رشته فیزیک درس خواندم، در روابطعمومی سپاه کار فرهنگی کردم. هنگامی هم که دفاعمقدس شروع شد، تبلیغات جبهه و جنگ را در ستاد مرکزی سپاه راهاندازی کردیم. به ضرورت و نیاز جبهه سعی کردیم تولید داشته باشیم. تولیدمان از پرچم و پیشانیبند و عکس روی سینه و بروشور و اوراق تبلیغاتی و پوستر بلیغاتی شروع میشد تا بعدها به کتاب و ثبت خاطرات رزمندگان منتهی شد. بعدها به مسائل عقیدتی رسیدیم و آموزشی که بچهها در حوزه فرهنگی نیاز داشتند. از فرمایشهای آیتاللهحائری شیرازی، کتابی تهیه و در جبهه توزیع کردیم. این کتاب هم زبانزد خاص و عام شد.
هنوز هم دوچرخهسواری میکنید؟
بله. من از ۳ سالگی دوچرخهسواری میکنم. با دوچرخه به محل کار میروم و برمیگردم. به هر حال به گمانم هم وسیله خوبی برای تفریح و سلامتی و ورزش است و هم رسیدن به محلهایی که آدم عجله دارد و مسیر کوتاهتر است و میتوان به جای وسیله نقلیه عمومی از آن استفاده کرد. به هر حال با دوچرخه با شرایط جوی هم بهتر میتوان برخورد کرد. میتوان سرما و گرما را به خوبی حسکرد.
- محمد قاسم فروغی جهرمی
متولد: ۱۳۳۳
ویژگی: نویسنده و پژوهشگر
محل سکونت:میدان ۶۶نارمک
- از ۱۲ سال پیش از انقلاب محرم را در میدانهای نارمک دیدهام و برایم تداعیکننده تصاویر و خاطرات متعددی است. تا جایی که به خاطر دارم نارمک از ۵۱ سال پیش تا امروز در ماههای محرم و صفر سیاهپوش است