افتخاری که «شیدا نیشابوری» بالاتر از آن برای خود چیزی نمیداند. نامش «رمضانعلی حاجیقربانی» است اما به سبب تخلص شعرش در بین دوست و آشنا به «شیدا» شهره است. نزدیک به ۶۰ سال است که لباس نوکری بر تن دارد. از سرودن شعر گرفته تا نوحهسرایی و آشپزی برای هیئتها، هرکاری در توانش باشد برای خدمت به اربابش انجام میدهد. این پیرغلام در خانه کوچکش خیریهای دارد بینام و نشان و همراه همسرش دستگیر نیازمندان است.
لطف خدا بود که توانستم شعر بگویم
خانه دنج و باصفایی دارد. کنج راهرو میزی است که در واقع خلوتگاه شیداست. وقتی دلش هوای کوی ارباب را میکند، دست به قلم شده و تراوشهای قلبیاش را روی کاغذ میآورد. کنار میز تعداد زیادی کتاب شعر دیده میشود که همهشان تألیف خود اوست و قرار است بهزودی روانه بازار شود. او سالهاست در وصف اهلبیت(ع) شعر میسراید. به گفته خودش از وقتی خیلی جوان بوده. این پیرغلام، دانشگاه نرفته اما بهتر از هر استادی با اصول شعر و ادبیات حماسی آشنایی دارد. میگوید: «از ۱۶سالگی مداحی را شروع کردم. آن زمان از اصول شعر و شاعری چیزی نمیدانستم و نمیتوانستم شعر بگویم بنابراین برای هر مناسبتی سراغ آقایان خوشدل و عارف یکدل میرفتم و شعر میگرفتم. تا اینکه یکبار برای شهادت حضرت موسی بنجعفر(ع) از آقای خوشدل خواستم شعری بسراید. آن زمان باید پول میدادیم و شعر میگرفتیم. شعری که به من داد خیلی به دلم ننشست. متوسل به حضرت شدم و التماس کردم و گریهام گرفت. ناگهان با خودم زمزمه کردم سلطان عالم ماه مشرقی نیمسرباز دین جد خود حسینمموسی جعفرم خلق را رهبرم ای اهل عالم. خیلی خوشحال شدم. سریع کاغذ و قلم آوردم و نوشتم. فقط لطف خدا بود که توانستم شعر بگویم. نخستین کتابی که نوشتم نالههای شیدا نام داشت که امتیازش را ۱۲۰۰ تومان فروختم و یک موتورگازی خریدم که بتوانم با آن به روضه بروم.»
هدف شناساندن است نه گریاندن
بعد از آن اتفاق شیدا شروع به سراییدن شعر کرده تا الان که بیش از ۳۰ جلد کتابش به چاپ رسیده است. «نالههای شیدا» و «دلدادگانعشق» جزء نخستین دستنوشتههای او هستند. شیدا خیلی تأکید دارد که شاعران اهلبیت(ع) جانب ادب را نسبت به ائمه معصومین(ع) رعایت کنند. او میگوید: «بعضی از شاعران برای جور کردن قافیه از هر کلمهای استفاده میکنند. لغاتی که در شأن اهلبیت(ع) نباشد را به کار نمیبرم. ما حق نداریم کلمات بیمحتوا در مورد آنها به کار ببریم. مداحان، شاعران و واعظان باید شخصیت اهلبیت(ع) را آنطور که هستند معرفی کنند نه آنگونه که خودشان دوست دارند. هدف گریاندن نیست شناساندن است که متأسفانه این روزها برعکس شده است.»
خیریه گمنام حاج آقا شیدا
این شاعر زندگی پر فراز و نشیبی داشته و به قول خودش روزهای سختی را تجربه کرده است و میگوید: «وقتی ۶ ـ ۵ ساله بودم پدرم را از دست دادم. آن زمان خانهمان دروازهغار بود. همسایه دیوار به دیوار شهید اندرزگو بودیم. یادم میآید زمستان بود و برف زیادی باریده بود. پدرم برای انجام کاری میخواست به حیاط برود. پایش از روی پله سر خورد و سرش به زمین اصابت کرد. پدرم از دنیا رفت و مسئولیت زندگی برعهده مادرم افتاد. برای اینکه کمک حال مادرم باشم در دکان خیاطی پادویی میکردم و روزی ۳ ریال پول میگرفتم. تا کلاس ششم درس خواندم و بعد وارد بازار کار شدم تا مادرم کمتر به سختی بیفتد.» شیدا سال ۱۳۵۲ با خواهر صمیمیترین دوستش ازدواج میکند. «فاطمه یگانه» رفیق شفیقی است که در سختیهای زندگی همیشه یاور خوب و دلسوزی برای او بوده است. آنها حالا در خانه کوچکشان خیریهای دارند که بیش از ۳۰ خانواده نیازمند عضو آن است. از تهیه جهیزیه و سیسمونی تا ارزاق و دارو، هرکاری که در توانشان باشد برای خانوادههای بیبضاعت انجام میدهند.» یگانه میگوید: «این خیریه با کمکهای مردمی اداره میشود. همسرم مأمور خرید ارزاق است و مواد غذایی را از بازار تهیه میکند. اما خرید جهیزیه با خودم است. بیشتر مشکل ما تهیه داروست که هزینه بالایی دارد و مساعدت خیّران را میطلبد.»
روضه امام حسین(ع) قیمت ندارد
شیدا خدا را شاکر است که توفیق خدمت به دیگران را نصیبش کرده است. معتقد است از وقتی پا در رکاب امام حسین(ع) گذاشته، زندگیاش را خود آقا اداره کرده است. میگوید: «روضه امام حسین(ع) قیمت ندارد و من با کسی طی نمیکنم. از افراد نیازمند هم وجهی نمیگیرم. پول روضه آقا شاید کم باشد اما برکت دارد.» او برای هیئتها آشپزی هم میکند. آشپز زبدهای است و این کار را در حیاط خانهاش انجام میدهد. همسرش در ادامه به جبهه رفتن شیدا اشاره میکند و میگوید: «همسرم در زمان جنگ داوطلبانه به جبهه رفت و در آنجا آشپزی میکرد. البته برایشان روضهخوانی هم میکرد.»