همشهری آنلاین: چند بار درخواستِ مصاحبه داده بودیم، اما این بار وقتی بهانه‌اش را «روز تهران» گذاشتیم، قرارها و زمانِ کلاس‌هایش را قدری جابه‌جا می‌کند تا گپ و گفتی هر چند نه‌چندان طولانی با او داشته باشیم.

به گزارش ایسنا؛ تاریک شده، قدری دیر رسیدیم. اما وقتی زنگ در را می‌زنیم، در فاصله‌ی کمی در را به روی‌مان باز می‌کند و از داخل ساختمان، ایستاده در قابِ پنجره در حالی که به عصایش تکیه داده، مسیر را با دست نشان‌مان می‌دهد. به طبقه دوم که می‌رسیم، اولین چیزی که به چشم می‌آید، کتابخانه‌ای بزرگ و منظم از کتاب در یک طرف سالن و لوح‌های تقدیر و تصاویری از او است که دورتا دور سالن مطالعه‌ چیده ‌شده‌اند. «سید عبدالله انوار» در گوشه‌ای مشغول مطالعه است.

کفش‌هایمان را در می‌آوریم، داخل می‌شویم، طرف دیگر سالن و روی دیوار خانه کتابخانه‌ای بزرگ‌تر از کتاب‌ها با لوح‌های تقدیر و تصاویر بزرگ از نشست‌ها و جلسه‌هایی که صحبت کرده و حالا تصویری به یادگار از آن‌ها دارد.

انتهای سالن مطالعه، روی صندلی مخصوصِ به خود نشسته و با یک ذره‌بین و چیزی شبیه به مدادی بزرگ، دو کتاب را مقابل خود باز کرده و چیزهایی را چک می‌کند، نزدیکش می‌شویم، سلام می‌کنیم. با خوشرویی جواب‌مان را می‌دهد و دعوت به نشست‌مان می‌کند. تا وسایل فیلم‌برداری و نور را تنظیم می‌کنیم، گاهی کار می‌کند و گاهی نگاهی هم به ما می‌کند و از احوال‌مان می‌پرسد، چه می‌خوانید، تحصیلات‌تان چیست و از مکان زندگی‌مان که می‌پرسد، نام قدیم هر کدام از مناطقی که به زبان می‌آوریم و اگر خاطره‌ای از آن‌جا دارد را برای‌مان تعریف می‌کند.

آن‌قدر دقیق است و با وجود داشتن ۹۵ سال سن، به‌خوبی همه چیز را مدیریت می‌کند، نخست می‌خواهیم بیشتر از خودش برای‌مان بگوید، اما عبدالله انوار که در کنار همه‌ی خصوصیاتِ علمی و تخصص‌های دیگرش، این‌روزها نامش را به راحتی در کنار نام تهران می‌توان آورد به ما یادآوری می‌کند که قرار بود از تهران حرف بزنیم، نه من.

چشم‌هایش را می‌بندد، انگار به دنیای ۶۰ – ۷۰ سال قبلش برمی‌گردد و سرانجام خود را این طور معرفی می‌کند؛ «سید عبدالله انوارم، در یک خانواده مذهبی وسیاسی در سال ۱۳۰۳ در خیابان صنیع‌الدوله در تهران به دنیا آمدم، خیابانی که بعدها نامش را به «سعدی» تغییر دادند. در ۱۳۱۰ برای مقطع ابتدایی در مدرسه ابتدایی ثبت نام کردم، ۸۸ سال قبل. آن مدرسه ابتدایی و سیکل اول متوسطه داشت، یکی دو سال که درس خواندیم، آن مدرسه به مدرسه ابتدایی «امیر معزی» تبدیل و بخش متوسطه از آن جدا شد. تا ششم ابتدایی آن‌جا درس خواندم و ششم ابتدایی شاگرد اول تهران شدم.

در ۱۳۱۶ وارد مدرسه آمریکایی‌ها شدم که امروز کالج «البرز» نام دارد، زبان انگلیسی را آن‌جا یاد گرفتم. در تابستان ششم ادبی متوسطه را امتحان دادم و در کنکور مدرسه حقوق شرکت کردم و قبول شدم. هم مدرسه حقوق و هم ششم ریاضی را در این دبیرستان اسم نوشتم. با تمام کردن مدرسه حقوق، رشته ریاضیات عالی را خواندم. بعد از فارغ التحصیل شدن، در حدود یک سال و نیم در بانک ملی کار کردم، بعد از آن در هنرسرای آلمانی‌هایی که در ایران تاسیس کرده بودند، در همان مدرسه صنعتی قدیم. در دوره مهندسی معلم ریاضی می‌خواستند، در کنکور قبول شدم و چند سال آن جا درس ریاضیات عالی دادم.

یک و نیم سال به خدمت نظام رفتم و سپس در وزارت فرهنگ معلم انگلیسی و فرانسه در یکی از دبیرستان‌ها بودم، آن جا استخدام رسمی شدم. چند سال معلم بودم تا این که اداره «نگارش»  من را برای مترجمی خواست. مدتی مترجم فرانسه و انگلیسی بودم تا این که با رفتن رییس بخش خطی کتابخانه ملی، من را جانشین او کردند، تا حدود ۲۰ یا ۲۲ سالِ بعد که بازنشسته شدم و از آن زمان به بعد زندگی بازنشستگی را شروع کرده‌ام.»

و از این جا بود که انوار با جدیتِ بیشتری قصدِ شناختِ تهران قدیم را کرد تا امروز که او را مترجم، محققِ تهران قدیم، نسخه‌شناس، نسخه‌پژوه، فهرست‌نویس وریاضی‌دان می‌نامند با صفتی که دوستان‌اش به او داده‌اند «ابن‌سینای زمانِ». کسی که بیش از ۲۰ سال رئیس بخش نسخ خطی کتابخانه ملی ایران بود و در طول دوران کاری خود حدود ۱۰ جلد فهرست نسخه‌های خطی به فارسی و عربی را تدوین کرد. حتی یکی از حروف (مجلدات) «لغت‌نامه دهخدا» را تدوین کرد و ترجمه نقد «خرد ناب» از روی برگردان انگلیسی آن به «قلم کمپ اسمیت» را انجام داد. حتی از مهم‌ترین و مشهورترین تصحیحاتِ او می‌توان به «جهانگشای نادری» اشاره کرد، در کنار مقالات و کتاب‌هایی که برای تهران، باغ‌ها و قنات‌هایش نوشته، به حدی که امروز می‌توان نام «انوار» را در کنار نام «تهران» آورد.


سید عبدالله انوار در خانه‌ی امین الاضرب - جائی که فرمان مشروطیت خوانده شد
چه شد که انوار پژوهش در تهران قدیم را پیش گرفت؟

او می‌گوید: «یکی از نویسندگان لغت نامه دهخدا بودم، زمانی قرار شد برای بیستمین سالِ نادر شاه، بزرگداشتی برگزار کنند، بنابراین باید دو کتاب «دوره نادره» و «جهانگشای نادری» از میرزا مهدی خان استرآبادی که درباره تاریخ نادر نوشته شده بود را برای چاپ جدید بازبینی می‌کردیم.

مرحوم شهیدی رییس لغت نامه، «جهانگشای نادری» را برای تصحیح به من داد. مرحوم معین از من خواست تا نقاط جغرافیایی که نادرشاه در چهار نقطه‌ی «ایران»، «عراق»، «افغانستان» و «هندوستان» فتح کرده را مشخص کنم، تا این نشان دادن جغرافیای این نواحی، تاثیر بیشتری در آن مراسم داشته باشد.

این کار باعث شد به فکر تهران بیفتم. تهران در حال گسترش بود. به فکرم رسید که نقاط قدیمی تهران را شناسایی کنم، برای این کار روزی ۳۰ کیلومتر هر روز در تهران راه می‌رفتم و محلات قدیمی را فیش‌برداری کرده و برای‌شان اسم می‌گذاشتم. مدتی نیز یک خانمِ استاد دانشگاه «کوبان» اسامی را برایم خارج می‌کرد تا من بنویسم.

من نیز به مرور شروع به نوشتن مقالاتی درباره‌ی تهران و براساس اطلاعاتی که از شهر به دست می‌آوردم کردم، با نوشتن حدود ۵ -۶ مقاله، خانم کوبان به خارج از کشور رفت و ناشر نیز دیگر کار را ادامه نداد، هر چند مقالات بسیار مورد توجه قرار گرفتند، هنوز هم گاهی برخی افراد سوالاتی که از تهران دارند را از من می‌پرسند و من براساس نوشته‌ها و تحقیقاتم جواب می‌دهم.»

کار تهرانِ گشادِ امروز از تاریخ نویسی گذشته

تلنگری که انوار با آن سراغ بررسی تهران قدیم رفت، کافی بود تا به قول خودش تلاش کند ته و توی تهرانِ ناصری را در بیاورد.

وی تهران را برای پژوهش‌هایش انتخاب کرد، چون معتقد است: «تهران خانه‌ی من است، وابسته به تهران‌ام و در این شهر زندگی کرده و بزرگ شدم. تهرانی که من در گذشته می‌شناختم، تهران جدید نبود، تهران محدودی بود که شمال آن خیابان انقلاب بود، جنوب آن خیابان مولوی، شرق خیابان ری و غرب آن خیابان سی‌متری بود. حالا تهران آن‌قدر وسیع و گشاد شده که دیگر کارش از تاریخ نویسی هم گذشته است، آن نقاط را تا جایی که توانستم شرح دادم که اگر روزی هم خواستند گذشته تهران را ببینند این مقالات نسبتا مفید است.

این مقالات من از غرب لاله زار شروع و تا شرق خیابان سی متری یعنی خیابان قوام السلطنه رسید، تا سرانجام کتاب دیگر منتشر نشد.»

تهران استعداد این همه بزرگ شدن را نداشت
 

انوار اما خیابان سعدی یعنی محل زندگی‌اش را بهترین نقطه‌ی خاطره‌انگیز می‌داند و می‌گوید:‌ در خیابان سعدی که بزرگ شدم، تهران واقعی همان‌جا بود، آن جا بزرگ شدم. هر نقطه‌ای که به تهران ملحق شده است، یک چیز اضافه است.

تهران استعداد این همه بزرگ شدن نداشت، امروز کوه البرز، تمام شمالِ تهران را گرفته و تا شرق هم کشیده شده است. روزی که تهران را برای پایتختی انتخاب کردند، خوب بود، اما امروز باعث شده تا آلاینده‌ها نتوانند از این جا خارج شوند، چون سال‌ها کریدورهای هوا را بسته‌اند. به حدی که به واسطه‌ی سنگین شدن گازهای آلاینده، افرادی که ناراحتی قلبی دارند مجبورند اغلب در زمستان در خانه بمانند، اما تهران نباید این طور باشد.

امروز همه‌ی باغ‌های تهران را از بین برده‌اند. تهران و شمیران دو نقطه‌ی جدا از هم بودند. شمیران منطقه‌ی ییلاقی مردم بود و تهران نقطه‌ی قشلاق آن‌ها. همه‌ی دهات شمیرانِ آن روزها، امروز به یکی از محلات تهران تبدیل شده است.»

پهنه‌ی تهران از نیویورک بزرگ‌تر شده

انوار "آب" را یکی از مهمترین مسائل قابل توجه در تهرانِ امروز می‌داند و می‌گوید: «سه رودخانه "کرج"، "لتیان" یا جاجرود و "لار" را به روی تهران بسته‌اند و آب زیرزمینی آن را کشیده‌اند، این خطر ایجاد می‌کند. شهرداری باید مراقب باشد که در آینده با بی‌آبی مواجه نشویم، اتفاقی که برای تهران ضرر دارد.

درست مانند دو خانه‌ای که در خیابان فرهنگ در محله‌ی امیریه تهران و در کنار یک مسجد قاجاری پایین رفته است. آب زیرزمینی را کشیده‌اند، زمین منطقه هم تهی شده و خانه‌ها نشست کرده‌اند. برخی شاگردانم علت این اتفاق راکشیدن آب زیرزمینی منطقه می‌دانند که باعث زمین افت می‌شود، این کار را اگر با آب‌های زیرزمینی پاریس هم بکنند، همین اتفاق سرش می‌آید.

تهران تحمل این همه ساخت‌وساز را ندارد، شمال را کوه گرفته حتی تا مقادیری به کوه تجاوز کرده‌اند. اما شرق و غرب و جنوب را تا جایی که جا داشته، جلو رفته‌اند معتقدم پهنه‌ی تهران از نیویورک هم بزرگ‌تر شده با جمعیتِ روزانه‌ی ۱۲ یا ۱۳میلیون نفری. برخی معماران بزرگ می‌گویند آپارتمان‌های ۲۰ – ۳۰ طبقه‌ی تازه ساز در تهران که بدون هیچ تدبیری ساخته می‌شوند آینده‌ای ندارند، چون زیرِ زمین خالی شده است.»

وی اما دَوَرانِ آب‌های مصرفی را عادتی می‌داند که بیشتر کشورهای دنیا دارند، به جز ایران و می‌گوید: «همه‌ی دنیا، آبِ مصرفی‌شان به چرخه‌ی مصرف آب دَوَران برمی‌گردد به این معنی که آبِ مصرف شده بار دیگر تصفیه می‌شود و وارد جریانِ چرخه‌یزندگی مردم می‌شود، اما ما آب فاضلاب را به هدر می‌دهیم، در حالی که می‌توانیم مقادیر زیادی کم آبی  را به این طریق‌ها برطرف کنیم.»

در ساخت‌وسازهای شهری، دست‌کم به جداره‌ی قدیمی رحم کنید
 

این پژوهشگر، «تهران ایده‌ال» را شهری می‌داند که به گذشته‌های دورتر برگردد؛ «یک شهر مانند تمام شهرهای دنیا، باید تمام وسایل زندگی برای مردم فراهم باشد. دولت باید مراقب باشد، برای تصفیه هوای تهران درخت لازم دارد. کتابی درباره‌ی «باغ‌های تهران در دوره ناصری» نوشته‌ام، همه‌ی خانه‌ها در گذشته حیاط و درخت داشتند، ‌اما امروز جای همه‌ی ان‌ها را آپارتمان‌های ۲۰ – ۳۰ طبقه گرفته‌اند.»

انوار اگر قرار باشد به بافت قدیمی تهران برگردد، این‌بار در "اودلاجان" زندگی کند؛ چون معتقد است «این منطقه‌ی قدیمی کمتر از دیگر بافت‌های قدیمی تهران دست‌خورده و تغییرات کمی داشته است. در فرنگستان، حتی اگر بخواهند فضای داخلی یک خانه قدیمی را تعمیر کنند، فضای بیرونی آن نباید دست بخورد تا ساختمان دست‌کم از نظر ظاهری از بین نرود، امیدوارم شورای شهر و شهردار جدید به این فکر بیفتند.»

برای قنات‌های تهران نمی‌توان کاری کرد
 

وی اما معتقد است: «برای "قنات‌های تهران" دیگر نمی‌توان کاری انجام داد، چون غالبا از بین رفته‌اند. پایه‌های تهران را در دوره صفوی گذاشتند. شاه تهماسب اول که پایتختی‌اش را قزوین گذاشته بود، وقتی می‌خواست از آن شهر به حرم حضرت عبدالعظیم (ع) برود که قبر جدش امامزاده «حمزه» در آن بود، باید از تهران گذشت. او از این منطقه خوشش آمد و دستور داد تا بارو و دیوار دور آن بکشند. ۱۱۴ بارو برای این منطقه کشیدند. تا این‌که در ۱۲۸۴ قمری و در زمان ناصرالدین شاه تهران به شکل کوچکی شکل گرفته بود.

تهران در آن زمان، از شمال به خیابان چراغ برق یا امیرکبیر امروزی می‌رسید. تا این‌که ناصرالدین شاه دستور داد خندق‌های اولیه‌ی تهران را پُر کنند، بعد از میدان سپه به طرف شمال ۱۵۰۰ قدم و از سه طرف دیگر هزار قدم جلوتر بروند و خندق‌های جدید بزنند که ۱۵۰۰ قدم در سمت شمال به خیابان انقلاب امروزی می‌خورد.»
 

باید برای تهران حدود مشخص کرد
 

او با یادآوری شمایلی که از خندق "شاه‌رضا" در ذهن‌اش هنوز هست، ادامه می‌دهد: «من خندق شاه‌رضا را یادم می‌آید، در زمان رضا شاه، خندق‌های سه طرف دیگر همراه با این خندق پُر شدند و تهران ناگهان گسترش عظیمی پیدا کرد. امروز تهران حدی ندارد، در حالی که باید برای تهران حدودی معین کنند.

تهران از جنوب به قم رسیده و از غرب در حال رسیدن به قزوین است. این وضعیت به مرور برای این شهر بزرگ، مشکلات زیادی ایجاد می‌کند. مشکلات احتمالی برق را با کارخانجات می‌توانند برطرف کنند، اما مشکل کمبود آب را می‌خواهند چه کار کنند؟ بی‌آبی مساله‌ای است که چندین بار مطرح شده، باید آب فاضلاب را تصفیه و بازگشت بدهند.

تهران امروز، آباد شده‌ی بعد از حمله‌ی مغول

انوار به گذشته‌ی تهرانِ قدیم برمی‌گردد، وقتی که مردم روستا از ترس راهزنان به زیرِ شهر می‌رفتند؛ «تهران در حقیقت آباد شده‌ی بعد از حمله مغول به ری است. وقتی مغول‌ها ری را زیر و رو کردند، تهران  دهکده‌ای بود که نامش هم در جغرافیا نبود، یعنی در این حد شهر کوچکی بود. وقتی می‌خواستیم نام تهران را برای نخستین بار پیدا کنیم، آن را در اسماء اعلی پیدا کردیم؛ «محمد بن  تهرانی دولابی» از روی آن نام، تهران را پیدا کردیم، جایی که تهران وابسته به دولاب بود.

می‌گویند تهران شهرِ زیرزمینی داشته که از شر راهزنان و دزدان، مردم‌اش به آن‌جا پناه می‌بردند. این‌ بحث‌ها بعد از حمله‌ی مغول‌اند. مکانِ شهر زیرزمینی گذشته، امروز در وسط تهران یعنی اطراف خیابان ری بوده است.

آبادی تهران از جنوبِ شرقی شهر شروع شد، ساختمان‌هایش را برای نخستین بار در شرق تهران امروز ساختند. در خیابان ریِ امروزی که به مرور بالاتر آمد و گسترش پیدا کرد و نواحی دیگر را هم گرفت، تا غرب رفت که زمان ناصرالدین شاه حدود آن در نقشه حاج نجم‌الدوله مشخص است. شمال شهر آن زمان، خیابان انقلاب و جنوبِ شهر شوش و شرق‌اش در دوره ناصرالدین شاه به خیابان ری و غرب هم به سی متری امروزی شهر می‌رسید.»

او معتقد است با «پر شدنِ خندق‌های قدیمی، شهر به مرور به وسعت عجیب و غریبی رسید، یعنی در طول ۳۰ – ۴۰ سالِ اخیر و امروز تمام تاسیسات در تهران ایجاد شده و مردم برای برطرف کردن نیازهای خود باید به تهران بیایند و آن باعث شده تا  این شهر به گشادگی و بزرگی امروز برسد.

به گونه‌ای که در گذشته از تهران که بیرون می‌آمدیم، برای رسیدن به "شمیران" باید از حدود پنج دِه عبور می‌کردیم، اما  امروز شمیران یک محله از تهران است، در جنوب نیز همین طور است، "یافت‌آباد" یکی از دهات‌های تهران بود، اما امروز یکی از محلات تهران است.»

سید عبدالله انوار، حالا و بعد از بازنشستگی‌اش بیشتر در خانه است و وقت‌اش را برای بررسی و خواندن کتاب و مطالعه می‌گذارد. برخی کلاس‌هایش را در خانه برگزار می‌کند و دانشجویانش برای برطرف کردن مشکلات‌شان از فلسفه گرفته تا تاریخ و سوال از تهران قدیم به خانه‌اش می‌آیند.

حالا انوار است و خانه‌ای پر از کتاب که می‌گوید بخش زیادی از آن‌ها را مطالعه کرده و اگر فرصت کند، به سراغ کتاب‌های نخوانده‌اش می‌رود.