تاریخ انتشار: ۱۶ اسفند ۱۳۸۶ - ۱۶:۳۲

بهاءالدین خرمشاهی: قرآن‌کریم با انسان‌شناسی و روانشناسی شگفت‌آوری که فقط خاص این کتاب مقدس آسمانی و این پیام سراپا و حیانی است، فرموده است:

«...کل حزب بما لدیهم فرحون»، (هر گروهی به آنچه [از عقاید و احکام و آداب] دارند دلخوشند. – روم، 32).

از سوی دیگر حضرت ختمی‌مرتبت(ص) – که این ایام هزار و چهارصد و هجدهمین سالگرد درگذشت ایشان است – در حدیثی که به افتراق یا تفرقه امت معروف است پیش‌بینی کرده و فرموده‌اند «امت من به [بیش از] هفتاد و دو / سه فرقه تقسیم خواهد شد.»

در بعضی از مجموعه‌های معتبر حدیث شیعه و نیز اهل سنت آمده است که در دنباله همین حدیث فرموده‌اند که« یکی از آنها ناجیه (رستگار) و بقیه گم گشته‌اند» یعنی از صراط‌مستقیم به در و به دور خواهند افتاد.

بسیاری از محققان قدیم و جدید در صحت صدور و الفاظ و معانی آن، درایتاً و روایتاً شک کرده‌اند [مقدمه کتاب فرهنگ فرق اسلامی، محمدجواد مشکور].

این نکته مسلم است که عدد «هفتاد و دو یا سه» حاکی از کثرت است.

زیرا در طول تاریخ اسلام مجموعه فرقه‌ها و مذاهب اسلامی بسی بیش از این عدد است.

به عنوان تقریب به ذهن باید گفت که قطع‌نظر از آثار مهم فرقه‌پژوهان شیعی و سنی قدیم، در عصرجدید کتابی با عنوان فرهنگ فرق اسلامی به قلم شادروان دکتر محمدجواد مشکور (مشهد، بنیاد پژوهش‌های اسلامی، 1368 ش، 582 ص)، در معرفی فرقه‌ها / مذاهب اسلامی نوشته شده که نمونه قابل قبولی از این‌گونه کتاب‌هاست که در آن کمی بیش از 1000 فرقه و طایفه اسلامی معرفی شده که اگر طوایف را در حدود 30 درصد به حساب آوریم، می‌توان گفت که در حدود 700 فرقه / مذهب اسلامی قدیم و جدید معرفی شده است.


بخش اعظم این فرقه‌ها امروزه حیات فرهنگی / تاریخی ندارند و منقرض شده‌اند و در مورد
باقی‌ مانده که کمتر از ثلث و حتی کمتر از ربع این عدد است، همان آیه تابناک قرآنی که در آغاز این مقاله یاد شد، مصداق دارد.

ما شیعیان امامی اثناعشری (12 امامی) خود را فرقه ناجیه می‌دانیم، اما آیا ممکن است و عدل و لطف الهی اجازه می‌دهد که بیش از یکصد و پنجاه فرقه / مذهب اسلامی هالک (گمگشته و بیراه) باشد.

طبعاً عمیق‌ترین اختلاف شیعه با اهل سنت – چه اهل سنت پیرو 4 مذهب فقهی: شافعی، حنفی، مالکی و حنبلی – و چه غیر از آنان است.

اگر نصف فرقه‌های زنده امروزی جهان اسلام را شیعی – به معنای وسیع کلمه – بدانیم، در حدود 70 تا 80 مذهب یا فرقه شیعی خواهیم داشت که در بعضی عقاید و احکام با شیعه 12 امامی فرق یا فرق‌هایی دارند.

آیا اینها هم گمگشته و بیراه‌اند؟ اسماعیلیه (با چندین فرقه)، زیدیه (با چندین فرقه) و شیخیه (با چندین فرقه) تکلیفشان از نظر شیعه 12 امامی چیست؟شقاق کبیر در امت واحده اسلامی در ماجرای سقیفه بنی‌ساعده و جمع شدن سران بزرگ مهاجران و انصار رخ داد – که سرانجام در غیاب حضرت علی بن ابی‌طالب – که به تجهیز پیکر مطهر پیامبر اسلام و تغسیل و کفن و دفن آن سرگرم بود – به انتخاب ابوبکر به خلافت پس از رسول‌الله(ص) انجامید.

این داستان واقعی تاریخی بسی مشهور است و بیش از همین اشاره کوتاه، به آن نمی‌پردازیم.

اما خوب است به 4-3 روز قبل از وفات حضرت رسول(ص) با تکیه به منابع اصیل تاریخی و همه از منابع اهل سنت، توجه کنیم.

مورخان اهل سنت درگذشت حضرت(ص) را در 12 ربیع‌الاول سال 11هـ ق و مورخان شیعه در 28 صفر همان سال می‌دانند. روز درگذشت ایشان به احتمال زیاد در دوشنبه بوده است.

اما در پنجشنبه آخرین هفته پیش از وفات، واقعه شگرفی رخ داده است که از آن با عنوان حدیث دوات و قلم یا حدیث قرطاس یا رزیه یوم الخمیس (فاجعه روز پنجشنبه) یاد می‌کنند.

از همه خوانندگان و جویندگان و دوستداران حقیقت، به‌ویژه برادران و هموطنان اهل سنت انتظار می‌رود که به این ماجرای تاریخ‌ساز که تماماً و کلاً از معتبرترین منابع کهن اهل تسنن، به‌ویژه سیره ابن هشام و تاریخ طبری (هر دو از منابع موثق آنان) نقل می‌شود، عنایت فرمایند.

اگر در این مقال، مجال بود، ابتدا متن عربی سیره ابن هشام و طبری را که بسیار شبیه به هم است، می‌آوردم و سپس ترجمه آنها را.

اما چون امکان مراجعه به این دو منبع گرانسنگ که طبعاً مورد قبول محققان و برادران عزیز دانشمند از اهل سنت، وجود دارد، دیگر همه عبارات عربی را نمی‌آورم و به ترجمه و سپس شرح آنها اکتفا می‌کنم.

اگر خلاف و اختلافی، در نقل یا ترجمه یا شرح وجود داشت، بر محققان اهل سنت فرض و فریضه است که پاسخ بدهند و اشتباه یا اختلاف در نقل از آن منابع را یادآور شوند یا شرح و برداشت نویسنده این سطور را – اگر نادرست یافتند – گوشزد کنند. حال به بیان واقعه می‌پردازیم.

حضرت رسول(ص) چون احساس نزدیک شدن اجل و پیوستن به رفیق اعلی – که تعبیر خود حضرت(ص) است – کردند، یک روز که حالشان بالنسبه بهتر بود و در منزل یکی از همسرانشان (احتمالاً میمونه) به حالت نیمه‌بستری به سر می‌بردند، طبق لفظی که طبری از چندین طریق و غالباً از ابن عباس روایت کرده فرمودند: «ائتونی اکتب کتاباً لاتضلوا بعدی ابداً » (برایم [دوات و قلم و کاغذ / نوشت‌افزاری] بیاورید تا مکتوب / وصیتی بنویسم که بعد از من هرگز گمراه نشوید) (تاریخ طبری، ذیل حوادث سال یازدهم هجری که سال درگذشت حضرت پیامبر(ص)  است).

ولی بعضی از صحابه حاضر، که تقریباً همه منابع نخستین یا عمده‌ترین آنها، یکی از آنها، یا تنها فرد را یکی از خلفا می‌دانند، به دلیل یا بهانه‌ای مانع از انجام این امر و اطاعت امر رسول‌الله(ص) گردیدند.

طبری این رویداد را چندین بار و با سلسله راویان مختلف، با الفاظی کمابیش متفاوت اما با معنا و مضمونی واحد نقل می‌کند.

نظر به اهمیت این واقعه، یک روایت کوتاه از طبری عیناً ترجمه می‌شود: «احمد بن حماد دولابی با سلسله رواتش از ابن عباس برای ما چنین باز گفت که او [ابن عباس] گفت امان از روز پنجشنبه، چه پنجشنبه‌ای بود.

سپس ادامه داد: درد و بیماری پیامبر(ص) بالا گرفت و گفت [وسایلی] بیاورید تا برایتان مکتوبی بنویسم که هرگز پس از من گمراه نشوید.

سپس بین صحابه همهمه و غوغا در گرفت و شایسته نیست که در حضور پیامبر[ی] همهمه و غوغا درگیرد و گفتند منظورش چیست یا حالش چگونه است، آیا هذیان می‌گوید؟ ببینید مرادش چیست، سپس به سراغ او باز آمدند، گفت: دست از من بدارید که حالم بهتر از نسبتی است که به من می‌دهید؛ سپس به 3 چیز توصیه / وصیت فرمود [نخست اینکه] گفت مشرکان را از [سراسر] جزیره‌العرب برانید، [دیگر آنکه] هیأت‌های نمایندگان قبایل را همان‌گونه که من پذیرا بودم، پذیرا باشید.

سپس درباره مسئله سوم خاموش ماند.یا [ابن عباس گفت] من فراموشش کرده‌ام.» این موجزترین روایت این ماجراست، که رویدادهای فرعی مهمی در درون خود دارد.

بعدها بسیاری از متکلمان اهل سنت درصدد توجیه و حمل به صحت کردن معنای  عبارت  آن صحابی که پیامبر گفته بود، برآمده‌اند. از جمله گفته‌اند مراد او صرفاً همین بود که جدی نگیرید، حضرت(ص) حالش خوب نیست و تب بر او غلبه کرده است و نمی‌داند چه می‌گوید.

اما این توجیه در صورتی وجیه بود که حضرت(ص) سخن داهیانه و پیش‌بینانه و رهایی‌بخش نگفته بود و به جای آن، العیاذ بالله کلماتی بدون معنا و انتظام و انسجام یا بدون ربط با وقایع و واقعیات جاری گفته باشند.

همین واقعیت که عده‌ای از صحابه در مقام اطاعت امر ایشان برآمدند،که  خلیفه‌دوم  با سخن خود به نوعی آنها را مردد کرد، حاکی از ذیربطی و معناداری و اهمیت آن دستور و سلامت وضع روحی و ذهنی – ولو نه جسمی – حضرت رسول(ص) بوده است.

از زاویه دیگر قول دیگری را از طبری عیناً نقل / ترجمه می‌کنیم: «ابوکریب و صالح به سلسله رواتش از ابن عباس نقل کرده‌اند که گفت: امان از پنجشنبه، چه پنجشنبه‌ای بود. – و راوی گوید آن‌گاه نظر کردم که اشک‌هایش مانند مروارید غلتان بر گونه‌هایش روان بود – می‌گفت رسول‌الله(ص) فرمود لوح و دوات – یا کتف و دوات- به من بدهید تا برایتان مکتوبی بنویسم که پس از این به گمراهی نیفتید.

راوی گوید: [عده‌ای] گفتند: ان رسول‌الله یهجر / بی‌شک رسول‌الله(ص) هذیان می‌گوید / گرفتار هذیان شده است.» (تاریخ طبری، پیشین).

یکی دیگر از علمای اهل سنت به نام ابن اثیر (مجدالدین ابی‌السعادات) در کتاب مهمش النهایه فی غرایب الحدیث والاثر (ذیل ماده «هجر») می‌نویسد: «اصل کلام «ما شانه اهجر؟» بوده است.

یعنی... آیا به خاطر بیماری، کلامش دگرگون و درهم و برهم شده است؟ و این بهترین توجیهی است که در این زمینه به عمل آمده است.

یعنی نباید آن را جمله خبری گرفت که ناچار یا به معنای فحش باشد یا هذیان و قائل خلیفه دوم  بوده است.» (النهایه، پیش‌گفته).

اما این مسئله که حضرت رسول(ص) پس از شنیدن این قول، آزرده‌خاطر شد و به نقل بعضی منابع آزردگی‌اش را هم ابراز کرد، حاکی از این است که حضور ذهن ایشان برقرار و  کلام ایشان مهم و معنی‌دار بوده است.

اما چرا این واقعه را به تلخیص  نقل کردیم؟ برای توجه دادن برادران اهل سنت بود، به اینکه تاریخ صدر اسلام را حتی‌المقدور بی‌طرفانه، قرائت تازه کنند تا ملاحظه کنند که چگونه با اشتغال حضرت علی(ع) طبق دستور حضرت رسول(ص) به تجهیز جنازه ایشان، عده‌ای از صحابه آن را به عنوان فرصت برای تغییر مسیر تاریخ غنیمت شمردند.

فریاد حافظ این همه آخر به هرزه نیست

هم قصه‌ای عجیب و حدیثی غریب هست.

داستان سقیفه هم نیاز به بازخوانی و تأمل جدید دارد. نیز بسیاری وقایع دیگر تا برسد به واقعه جانگداز عاشورا.

نظر بنده این نیست که فقط اهل سنت در دیدگاه‌ها یا بعضی از آنها در بعضی اعتقادات خود درباره اهل بیت / خاندان عصمت و طهارت علیهم‌السلام که به مودت آنان در قرآن‌کریم توصیه شده (شوری، 23) تجدیدنظر کنند، یا مطابق با حق و واقع شیعه اثناعشری را فی‌المثل به آنچه به آن  قائل نیستند،  ندانند و بس،‌ بلکه از برادران شیعی هم انتظار دارم که تمسک به وحدت اسلامی را همواره مورد عنایت خود قرار دهند.

پس از 1400 سال، نه شیعه، سنی می‌شود، نه سنی، شیعه. نمونه‌های فردی اهمیتی ندارد، باید به اشتراکات فکر کنیم. همه ما یک پیامبر عظیم‌الشأن داریم که خاتم‌الانبیاء است و یک کتاب آسمانی وحیانی. تندروی‌های گروه‌ها یا فرقه‌هایی مانند طالبان یا وهابیان بر علیه شیعه، به کلی غیراخلاقی و غیرانسانی و غیراسلامی است.

در زمانی و در جهانی که کفر، ملت واحده شده، آیا اسلام و ایمان نباید ملت واحده شود؟در حدود یک سال پیش 28 تن از علمای وهابی عربستان، حکم به تکفیر شیعه دادند، اما روحانیان عظام شیعه، دست به عمل متقابل نزدند، بلکه فقط این تعصب عمیا را تقبیح کردند.

در عمل در طول تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی ایران، علمای شیعه بیشتر از آثار / کتب اهل سنت استفاده علمی کرده‌اند، تا علمای اهل سنت از آثار شیعه.

سازمان جهانی تقریب بین‌المذاهب باید ان‌شاءالله در سطح جهانی و جهان اسلام، بیش از این فعال باشد.در هر سال در کشورمان و در جهان اسلام باید هفته وحدت را با تمسک به ذیل قرآن و احادیث نبوی، برای تألیف قلوب غنیمت شمرد.

اگر در کشور ما در حدودچندمیلیون نفر از هموطنان عزیزمان «اقلیت سنی» به حساب می‌آیند، باید در ایفا و استیفای حقوق مادی و معنوی آنان تلاش کنیم .

در پایان، به بزرگترین تکیه‌گاه مقدسمان که قرآن‌کریم است روی بیاوریم: «و همگی به رشته الهی درآویزید و پراکنده نشوید؛ و نعمت خداوند را بر خود یاد کنید آن‌گاه که دشمنان همدیگر بودید، سپس [او] میان دل‌های شما الفت داد و به نعمت او با هم دوست شدید...»، (آل‌عمران، 103).