شاخصترین اتفاقات سال 86 در این حوزه از دست رفتن چهرههایی شاخص در نقاشی، مجسمهسازی و عکاسی بود و فروش چشمگیر آثار تجسمی در داخل و خارج از کشور. اما این اخبار آنچنان که دیگر مقولههای هنری را تحتتأثیر قرار میدهد و موجی در جامعه ایجاد میکند، جریانساز نشدند.
علت این اتفاق را باید در ذات خود هنرهای تجسمی دنبال کرد. هنرهایی که با تجرید خلق میشوند و با انتزاع عرضه میشوند. تفاوت عمده تجسمی با دیگر هنرها، مخاطب است.
دیگر مقولهها فراتر از هنر، بعد رسانهای یافتهاند و با مخاطب انبوه سروکار دارند ولی گرافیک، نقاشی و مجسمهسازی و تاحدودی عکس هنوز فراگیر نشدهاند. غیراز فتوژورنال که البته به زعم عدهای جزء هنر واقع نمیشود، یک اثر تجسمی چقدر بیننده دارد ؟
می توان این محدودیت را فرصتی برای هنرمندان تجسمی تصور کرد که متاعشان را بازاری نکردهاند اما در این صورت نباید از فروش فلان اثر در بهمان اکسپو یا بیسار حراجی ذوق زده شد. واقعیت آن است که هر خلق هنری نیاز به دیده شدن دارد و نداشتن مخاطب انبوه چندان ارزش محسوب نمیشود.
اما غیراز اینها، فروش چشمگیر آثار هنری در سال 86 نکتهای قابل تامل دارد. عرضه آثار به بازار داخلی و خارجی در سالی که گذشت صرفا از مجرای بخش خصوصی صورت گرفت. یا خود هنرمندان پا پیش گذاشتند یا گالریداران در این مورد اقدام کردند.
این مسئله نشان میدهد اگر قرار باشد بخشی از فرهنگ و هنر به بخش خصوصی واگذار شود، هنرهای تجسمی گزینه مناسبی است و میشود دراین باره برنامه ریزی کرد. اما در نقطه مقابل، بخش دولتی در بهترین حالت همچون یک گالری دار بخش خصوصی عمل کرد و وظایف اصلی خود را پاک به دست فراموشی سپرد.
در چرخه تولید و مصرف اثر هنری در حوزههای تجسمی، هنرمند و فروشنده آثار که عمدتا گالری داران این وظیفه را بهعهده دارند، به مخاطب خاصی چشم میدوزند که از عهده پرداخت یک اثر به نسبت گران قیمت برآید. تولیدکننده و عرضهکننده اثر کمتر به فکر بالا بردن سواد بصری، آموزش عمومی یا مسایلی از این دست هستند؛ حق هم دارند.
یک نقاش و مجسمه ساز یا یک گالری دار حدود وظایف مشخصی دارد. اینجا وظیفه بخش دولتی است که فراتر از حساب سود و زیان مادی در فکر اعتلای فرهنگی باشد و با یک برنامه ریزی دقیق و حتی سفارش، از هنرمندان برای خلق آثار موردنظر، کار بطلبد.
حدودی از این کار به مسابقات و دوسالانهها سپرده شده تا مثلا با شرکت دوستداران این عرصه، آثار مورد علاقه برگزارکنندگان جمع آوری شود. اما تجربه منطقی نشان داده که بیشتر مشتریان اینگونه بیینالها جوانان جویای نام هستند که فارغ از رقم جایزه، برای درآوردن سری در سرها وارد گود میشوند.
جذب هنرمندان جوان و میدان دادن به آنها اتفاق مبارکی است اما تمام هدف برنامه ریزان و سیاستگذاران فرهنگی در این بخش نباید به همین محدوده بسنده شود. شاید لازم باشد بخش دولتی با هدفی خاص، برای مدت زمانی مشخص برنامه ریزی کند تا در یک بازه زمانی، تعداد مشخصی اثر تجسمی از هنرمندان صاحبنظر و صاحب نام با ویژگیهای معلوم برای عرضه به جامعه تولید کند.
این اتفاق خجسته مستلزم 2 قانون کلیدی است که فعلا هیچ خبری از هیچکدامشان نیست. اول بودجه کافی و دراز مدت و دوم مدیریت دقیق. اولی در دست کسانی است که چندان ارزشی برای هنر قائل نیستند و دومی دراختیار کسانی است که مصالحی دیگر را به بهبود وضعیت این حوزه ترجیح میدهند.
با این حساب تا اطلاع ثانوی نمیتوان از این حوزه انتظار داشت که خبرهایش جریان ساز شود و موج ایجاد کند. فعلا هنرهای تجسمی، کماکان باید دست به جیب پولدارانی داشته باشد که علاقهمندند یک نقاشی از یک هنرمند شناخته شده بر دیوار خانه ویلایی شان آویزان باشد.