به گزارش خبرنگار همشهری آنلاین، بر اساس باورهای قدیمی ساحلنشینان جنوب ایران، پریها، دیوها و ارواح نیک و بد، همه باد یا خیال یا هوا هستند. این بادها در سر آدمیان رخنه میکنند و او را «مرکَب» خود میسازند. اگر کسی گرفتار یکی از این بادها شود و بتواند از چنگ آن جان سالم به در ببرد، آن وقت به جرگه «اهل هوا» درمیآید.
غلامحسین ساعدی، اهل تبریز بود و پس از ۷ سال زندگی در پاریس، بر اثر خونریزی داخلی درگذشت و در آرامگاه پرلاشز به خاک سپرده شد. ساعدی را بیشتر با داستانها و نمایشنامههایش به خاطر میآورند. به خصوص مجموعه داستان عزاداران بیل که بر اساس یکی از داستانهای آن، فیلمنامه گاو را نوشت و داریوش مهرجویی هم آن را کارگردانی کرد. اما ساعدی در کنار آثاری چون شبنشینی باشکوه، آشفتهحالان بیداربخت، گور و گهواره، واهمههای بینام و نشان، چوب به دستهای ورزیل، ما نمیشنویم، پرواربندان و آی باکلاه آی بیکلاه، سه تکنگاری هم دارد که در سالهای دهه چهل شمسی زیر نظر موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران و جلال آلاحمد انجام داده است.
- عزتالله انتظامی | بازخوانی یک گفتوگو دربارهی فیلم گاو
- سه کتاب غلامحسین ساعدی مجوز نشر گرفت
- غلامحسین ساعدی به تئاتر ایران بر میگردد
«خیاو یا مشکینشهر»، «ایلخچی» و «اهل هوا» مونوگرافیهای ساعدی، هر کدام بررسی و مروری بر زندگی اهالی ایران و هر کدام درباره مردم محلی یک ناحیه است. اهل هوا در این بین به دلیل موضوعش، بیشتر از دو اثر دیگر شناخته شده است. در مقدمهای که جمشید بهنام، جامعهشناس و از نویسندگان تاریخ ایران کمبریج بر این کتاب نوشته، اهل هوا به عنوان مقدمهای بر سلسله تحقیقاتی معرفی شده است که باید درباره آداب و رسوم پیچیده و شگفتی انجام گیرد که در گوشه و کنار ایران پراکنده است. بهنام این کتاب را مجموعهای از یادداشتهای مسافری دقیق و کنجکاو میداند که بر اساس مشاهدات مستقیم نوشته شده است.
اهل هوا، به باورهای اهالی مناطق میناب و جزیره لارک و هنگام و در حالت کلی ساحلنشینان جنوب درباره انواع بادهایی میپردازد که آدمی را بیمار میکنند و برای رام کردنشان، باید مراسم به خصوصی برگزار شود. مراسمی که اصطلاحا به آن «بازی» میگویند. هر چند شاید امروز برای سراغ گرفتن از باورهای اینچنینی، نسبت به ۵۰ سال پیش و زمانی که ساعدی به جنوب سفر کرد، نیاز به جستوجوی بیشتری است، اما هنوز هم میتوان رد این باورها را در جزیرهها و سواحل مشاهده کرد.
کتاب با بخشی تحت عنوان یادداشتهای پراکنده درباره ساحلنشینان جنوب آغاز میشود. در این قسمت، ساعدی شرح داده است که زندگی اهالی آن حوالی، چطور با دریا و ماهیگیری گره خورده و صیادی کشتیهای خارجی، چطور دریا را خسیس و دست مردم را تنگتر کرده است. ساعدی در این بخش نوشته است که ساحلنشینان، هر کدام وسیلهای برای سفر در دریا دست و پا میکنند و هر که مجهزتر باشد، میتوان دورتر سفر کند و با نقل و انتقال کالا، امورات بگذراند. در اثر همین سفرها و همنشینی با مرزشینان خاکهای دیگر از جمله کشورهای آفریقایی و هند، از فرهنگشان نیز تاثیر پذیرفتهاند. بنا بر یادداشتهای ساعدی، فرهنگ نواحی ساحلی جنوب، مخلوطی از آداب و سنن و باورهای عربی، هندی، سواحلی و ایرانی است.
بخشهای بعدی این کتاب، درباره اهل هوا و انوع بادها است و در این میان، یادداشتهایی درباره بادهای مشهور که افراد بیشتر به آنها مبتلا میشوند و بعد چند شرح حال از اهل هوا و در آخر سازها و اصطلاحات اهل هوا. بر اساس این کتاب، بنا بر باورهای سنتی جنوب، ساحلها و جزیرهها خانه بادها است و هر کس دچار یک ناراحتی شود و بعد از مراجعه به پزشک و گذراندن دورههای درمانی خوب نشود، ممکن است گرفتار یک یا چند باد شده باشد. بادها، با جن به بدن مبتلا راه مییابند. هر باد، یک درمانگر مخصوص دارد و درمانگران را بابا و ماما میگویند. برای رام کردن و «به زیر آوردن» بادها، مراسم مخصوصی برپا میشود. مراسمی که شبیه آن در آفریقا و هند و کشورهای عربی هم برگزار میشود. بادها اغلب سراغ سیاهان، فقرا و طبقه اجتماعی ضعیفتر میروند. مشهورترین بادها، باد زار، باد نوبان، باد مشایخ، باد جن و پری و دیب و غول است. بعضی زیر سایه درختان در کمیند و بعضی بالای کوهها و پای برکهها و باقی، سرگردان در دریاها.
فرد مبتلا را مرکَب یا فرس باد میگویند و یا به زبان سواحلی، پهپه. برای بادها سفره پهن میکنند، قربانی میدهند و مراسمی برگزار میکنند که با کوبیدن دهل و دایره همراه است. باد که به زیر بیاید و به اصطلاح «صاف و بینا» شود، میتواند از چیزهای ناشناخته خبر دهد و دیگر مرکب خود را آزار نمیدهد. اهل هوا یا شفایافتگان، تا آخر عمر باید اصولی را رعایت کنند و از محرماتی بپرهیزند. در مراسم اهل هوا، کسان دیگری هم شرکت میکنند؛ افراد سالمی یا «صافی» که به اهل عشق معروفند. به عقیده ساعدی، باورهای سواحلی، هندی و عربی با باورهای مذهبی و تصوف درآمیخته و آنچه حاصل شده، رسومات و اعتقادات اهل هوا است.
ساعدی جدا از اینکه بسیاری از سالهای عمر خود را صرف نوشتن کرد، تحصیلات روانپزشکی هم داشت. او مدتی در بیمارستان روزبه کار کرد و بعدها مطبی داشت در تهران که به پاتوق نویسندگان و روشنفکران زمانه خودش بدل شد. بنابراین، نوشته ساعدی، مشاهدات یک روانپزشکِ نویسنده از زندگی ساحلنشینان است.
ساعدی بعد از اهل هوا، مجموعه داستان به هم پیوسته «ترس و لرز» را نوشت. هر چند که رویدادگاه در داستانهای ترس و لرز، در جغرافیای رسمی جای به خصوصی ندارد، اما نام شخصیتها و ابزار و ادوات زندگیشان به علاوه نشانههای دیگر، فضایی ایجاد کرده است که در ذهن خواننده روستایی ساحلی را تداعی میکند. تجربیات ساعدی هنگام نوشتن کتاب اهل هوا، در داستانهای ترس و لرز مشهود است. حتی در یکی از داستانهای این کتاب، یکی از اهل هوا، به مَضیف سالم احمد، یکی از شخصیتهای داستان میآید. زاهد، یکی دیگر از شخصیتهای داستانهای ترس و لرز هم دهل و دمام دارد و مهارکننده بادها است. داستانهای ترس و لرز در بیزمانی در جریانند. اهالی، در فضایی بسته، در ترس از حضور «بیگانه» به سر میبرند و در آخر، داستان مردم روستا به سرانجامی نمیرسد و ناتمام رها میشود.
ساعدی در سالهای آخر عمرش، در کشوری زندگی کرد که زبانش را نمیدانست و در آن بیگانه بود. عدهای رنج غربت را علت اصلی مرگ ساعدی میدانند؛ مرگی در تنهایی در کنج بیمارستان سن آنتوان.