به گزارش خبرنگار همشهری آنلاین، روزنامه گاردین از قول الیف شافاک، کتابهای مهم و اثرگذار در زندگی و افکار این نویسنده را برشمرد.
شافاک میگوید که اکنون در حال خواندن کتاب ذهن اسیر اثر نویسنده لهستانی چسلاو میلوش است: میلوش به طور گسترده درباره مفاهیمی چون تبعید، سرزمین مادری، خاطرات، تعلق خاطر، تاریخ و استبداد مینویسد... او اهل کشوری است شبیه به ترکیه که سرزمین فراموشی جمعی است. من همیشه کتابهای میلوش را با احساس قرابت و رفاقت با نویسنده میخوانم.
کتابی که زندگیام را تغییر داد، اورلاندو، اثر ویرجینیا وولف بود. من این کتاب را اولین بار وقتی محصل بودم خواندم. حس خواندن این کتاب شبیه کشف یک سرزمین جدید بود. اورلاندو داستان دگرگونیها و سفرهای شگفتانگیز است. جهانی است سیال. شهامت فراتر رفتن از همه مرزبندیها است؛ فرهنگ، جغرافیا، زمان، جنسیت، شرق و غرب وآینده و گذشته. اورلاندو چیزی به من داد که تنها یک اثر ادبی واقعی قادر است آن را به مخاطبش بدهد: احساس واقعی آزادی.
- مجوز «ناپاکزاده استانبول» نوشته الیف شافاک لغو شد
- چرا الیف شافاک در ایران محبوب شد؟
- زن، زندگی و نوشتن از نگاه ویرجینیا وولف
کتابی که آرزو داشتم خودم آن را نوشته باشم، کتاب پروژه پاساژهای والتر بنیامین است. دوست داشتم من بودم که در تمام آن خیابانها قدم میزدم، شهر و مردم رنگارنگش را تماشا میکردم و مثل یک پرسهزن واقعی، ظهور مدرنیته را با تمام فریبها و وعدههای محققنشدهاش تماشا میکردم... من عاشق والتر بنیامین هستم. او یک متفکر خارقالعاده و یک عصیانگر است که در هیچ طایفهای نمیگنجد. او صاحب فکری بزرگ و شاید ناامیدی بزرگتری است. به قول هانا آرنت: «عارفی شکستخورده». من همه اینها را درباره او دوست دارم.
درباره کتابهایی که بیشترین تاثیر را روی من گذاشتند، باید بگویم که شمار بسیاری از داستانهای عامیانه، تاثیر زیادی روی نوشتههای من گذاشتند. من دوست دارم ادبیات نوشتاری را با ادبیات شفاهی و داستانهای غربی را با قصههای خاورمیانه بیامیزم. قصههای هزار و یکشب بیتردید بر داستاننویسی من اثر گذاشتهاند؛ با فرم بازیگوشی که دارند و ساختار روایی تو در توی قصهها. و البته اودیسه هومر، ماجرای بازگشت از سفر به جایی که همه چیز در آن تغییر کرده است: نه تنها مسیر، قهرمان و سرنوشت او که حتی ما تغییر را در راوی هم حس میکنیم.
کتابی که به نظرم دست کم گرفته شده، کتاب خواهر بیگانه از آدری لرد، نویسنده امریکایی و فعال حقوق زنان است. البته وقتی این کتاب نوشته شد کتاب بیاهمیتی نبود، اما نسل امروز آن را نمیشناسد و از یاد رفته است. البته که هیچکس مانند آدری لرد مفاهیمی چون خواهری، شجاعت و مقاومت را نمیشناخت.
کتابی که فکرم را تغییر داد، اثر ادبی پلی روی رودخانه درینا از ایوو آندریچ است که در سال ۱۹۶۱ برنده نوبل ادبیات شد. وقتی این کتاب را برای نخستین بار خواندم، خیلی کم سن و سال بودم و تا آن زمان، تنها چیزی که از تاریخ میدانستم، اطلاعاتی ملیگرایانه بود که در مدرسه درس میدادند. تا آن زمان آموخته بودم که ما عثمانیها، امپراتوری قدرتمندی بودهایم که هر جا پا میگذاشتیم با خودمان عدالت و فرهنگ میبردیم. خواندن کتاب آندریچ به من آموخت که چطور داستان با تغییر گوینده آن، عوض میشود.
آخرین کتابی که مرا به گریه انداخت یکی از کتابهای جیمز بالدوین بود، مثل همه آثار این نویسنده. من حتی وقتی صدای این نویسنده را میشنوم و به حرفها و مصاحبههایش گوش میدهم، احساساتی میشوم. جیمز بالدوین خیلی برای من عزیز است.
آخرین کتابی که مرا خنداند؛ هر چیزی که دیوید سداریس بنویسد همیشه من را میخنداند. شوخیهای او نگاه از بالا به پایین به آدمها ندارد و در عوض، بشریت را با همه عیب و نقصهایش میپذیرد.
کتابی که نتوانستم تمامش کنم، کتاب ۲۶۶۶ نوشته روبرتو بولانیو است. بولانیو نویسندهای است که من احترام زیادی برایش قائل هستم، اما درباره ۲۶۶۶ نمیدانم چه اتفاقی افتاده است. احتمالا دوباره تلاش کنم این کتاب را بخوانم. برای نخواندنش عذاب وجدان دارم.
کتابی که بابت نخواندنش بسیار شرمگینم، تعبیر خواب زیگموند فروید است. به دلیلی نتوانستم آن را بخوانم، شاید به خاطر اینکه زیادی فرویدی بود!
کتابی که معمولا هدیه میدهم، کتاب آماتور نوشته توماس پیج مکبی یا زمزمه ویل اونز است.
آنچه در کودکی خواندم؛ خب من در استراسبورگ فرانسه و در خانهای به دنیا آمدم که پر بود از مهاجران و دانشجویان چپگرایی که پشت سر هم سیگار گولوآز دود میکردند و کتابهای لوئی آلتوسر میخواندند. بعد از آن که پدر و مادرم از هم جدا شدند، مادرم من را به آنکارای ترکیه آورد، با همسایههایی محافظهکار و درختان گیلاس در حیاط پشتی... زمانه خشونتهای سیاسی و انفجار بمب در خیابانها بود و نمیشد رفت بیرون و بازی کرد. من پشت پنجره مینشستم و ساعتها کتاب میخواندم: زنان کوچک، داستان دو شهر، کنت مونت کریستو... داستانهایی که از زندگی آن زمان من دور بودند و شخصیتهایی که همراه من شدند.
کتابهایی که مایه تسلی من هستند، کتابهای آشپزیند. از آنجا که داستانهای من مملوَند از جزئیات آشپزی و بو و طعم غذاها، خوانندگان گمان میکنند من باید آشپز فوقالعادهای باشم، البته نیستم اما عاشق خواندن کتابهای آشپزیام.
کتاب ۱۰ دقیقه و ۳۸ ثانیه در این دنیای غریب نوشته الیف شافاک، از نامزدهای دریافت جایزه بوکر ۲۰۱۹ بود.