ملکیان گفت: استالین‌ها و هیتلرهای روزگار با فلسفه و علوم انسانی دشمن هستند، چون می‌دانند نطفه فلسفه هر جا کاشته شود نطفه خفقان، فریبکاری و استبداد آنجا نمی‌تواند منعقد شود.

به گزارش همشهری آنلاین به نقل از ایبنا مصطفی ملکیان مدرس و محقق حوزه فلسفه و اخلاق عصر روز گذشته در نشست «فلسفه، جامعه و صلح» که در خانه وارطان برگزار شد، طی سخنانی گفت: برای پیدا کردن جهانی که محل صلح و زندگی مسالمت آمیز باشد چاره‌ای نیست جز اینکه در آدمیان عقاید، احساسات و عواطف خاصی پدید بیاید. همه چیز از درون ما آدمیان نشات می‌گیرد و از هیچ جای دیگر نمی‌توان امید به بهبود داشت.
 
او ادامه داد: جهان صلح آمیز با داشتن هر عقاید و باوری امکان پذیر نیست، چون برخی از خواسته‌ها و نیازهای انسانی کاملا مخالف پیدایش جهان توام با صلح‌اند. پس اگر بناست جهانی صلح آمیز داشته باشیم باید همه مداقه‌مان را در باورها، احساسات و خواسته‌های آدمیان متمرکز کنیم.
 
ملکیان افزود: از این لحاظ اینکه فلسفه چه خدمتی به پیدایش صلح دارد بستگی به این دارد که بدانیم فلسفه با باورها، احساسات و نیازها و خواسته‌های ما چه می‌کند؟ بنابراین من در این باره سخن می‌گویم. در اینجا وقتی از فلسفه سخن می‌گویم منظورم آموزش دیدن در کلاس‌های فلسفه، مدرسان فلسفه، مولفان و مخاطبان فلسفه و ... نیستند چون در ایران کنونی فیلسوفان کمی نداریم که ضد صلح هستند پس مراد من فلسفه خوانی، فلسفه دانی، متعلم فلسفه و ... نیست بلکه کسی است که فلسفه می‌ورزد و با این فلسفه زندگی خود را پیش می‌برد. ممکن است اساتید به نام فلسفه نتوانند به صلح کمکی بکنند اما فرد فلسفه ورز می‌تواند چنین کند.
 
او با بیان اینکه خدمتی که فلسفه به صلح می‌کند خدمتی است که فلسفه ورزی به صلح می‌کند نه فلسفه‌دانی و فلسفه خوانی! یادآور شد: اگر من فلسفه بورزم و فیلسوفانه زندگی کنم و بیاندیشم و سبک زندگی‌ام فیلسوفانه باشد به میزان نفوذ در جامعه خودم به گسترش زندگی صلح آمیز کمک کردم.
 
این استاد فلسفه با طرح این سوال که فلسفه ورزی چگونه به صلح کمک می‌کند؟ توضیح داد: فلسفه ورزی در چهار بعد به صلح کمک می‌کند؛ نخست این است که در فلسفه با گفت‌وگو بر دیگری غلبه می‌کنیم یا مغلوب می‌شویم و در هیچ رشته دیگری چنین چیزی وجود ندارد. فیلسوفان تنها عالمانی هستند که بدون گفت‌وگو کاری پیش نمی‌برند البته عالمان دیگر هم نیاز به گفت‌وگو دارند اما راه سنجش صحت سخنانشان تنها به گفت‌وگو محدود نیست.
 
او ادامه داد: بعد دوم این است که گفت‌وگوی فلسفی گفت‌وگوی عقلانی است و به گونه‌ای نیست که در آن بتوان به حس و تجربه بتوان رجوع کرد. در این گفت‌وگو تنها نمی‌توان به کتاب و اکابر و ... بتوان استناد کرد بلکه جایی است که باید بر اساس عقل پیش رفت و تنها به عقلانیت بشر استناد کرد. جهانی که در آن بر اساس فرد نه بلکه بر اساس قوت برهانی سخن عمل می‌شود قطعا جهان صلح‌آمیزتری خواهد بود.
 
به گفته ملکیان، بعد سوم فلسفه این است که در آن حتی اجماع اهل علم هم معتبر نیست. حال شما ببینید که در علوم دیگر اجماع علما معنادار است اما در فلسفه اجماع اهل علم بی معنی است. حتی یک نکته هم نیست که همه فیلسوفان بر آن اجماع داشته باشند. اگر افلاطون سوپرمارکت خودش را دارد من همه دکه خود را دارم و ممکن است چیزی در آن داشته باشم که افلاطون نداشته باشد.
 
او درباره بعد چهارمی که فلسفه ورزی در آن به صلح کمک می‌کند گفت: طی تاریخ صاحبان ایدئولوژی‌ها آدم‌ها را استخدام می‌کنند که مقابل هم قرار گیرند. همه ایدئولوژی‌ها جنگ‌افروز هستند و با صلح مخالفند چون علی رغم تمام اختلافاتشان در اینکه حقیقت آشکار است اجماع دارند. مثلا می‌گویند حقیقت آشکار است همان که فلانی می‌گفت! پس این نظریه آشکارگی حقیقت سبب می‌شود هر که مخالف تو می‌اندیشد بگویید این ناپاکی درونش هست که دربرابر حققیت آشکار می‌ایستد. ایدئولوژی‌ها از این منظر نمی‌توانند صلح آمیز باشند. 
 
ملکیان در پایان گفت: فلسفه نظریه آشکارگی حقیقت را ابطال می‌کند و هنوز یک فیلسوف پیدا نشده که یه پرونده را برای همیشه مختومه کند؛ در فلسفه کفایت مذاکرات اعلام نمی‌شود و همواره تا اطلاع ثانوی فقط یک امر پایدار می‌ماند. پس در فلسفه هیچ حقیقتی آشکار نیست و از این منظر همه ما در یک شرایط هستیم و حتی با دشمنانمان هم هر کدام درصدی از حقانیت و بطلان داریم. به همین دلیل است که استالین‌ها و هیتلرهای روزگار با فلسفه و علوم انسانی دشمن هستند چون می‌دانند نطفه فلسفه هر جا کاشته شود نطفه خفقان، فریبکاری و استبداد آنجا نمی‌تواند منعقد شود.