تاریخ انتشار: ۴ فروردین ۱۳۸۷ - ۱۴:۰۱

لینزی فارل - ترجمه رحیم قاسمیان: یکی از آشناترین تصاویر فرهنگ غرب، تصویری است که میکل آنژ از دست خداوند- که به سوی «حضرت آدم» دراز شده- کشیده است.

 تصویر 2 انگشت از 2 سو که در سقف ترک خورده کم و بیش به هم می‌رسند، حدود 500 سال است که بر تخیل غربیان مسلط شده است.

شیوه نگاه ما به تصاویر و یادآوری آنها، بر شعور و آگاهی ما تاثیری بارز برجا می‌نهد. زبان تصویری به کار رفته در نمایش این دو دست، بیش از هر زبان گفتاری بر تصور و تفکر جمعی ما از سرشت رابطه میان خداوند و انسان اثر نهاده است.

نگاه‌کردن به تصاویر و تفکر درباره آنها از سویی ساده و از سوی دیگر پیچیده است؛ ساده است، چون ناظر را درگیر شناخت می‌کند و پیچیده است، چون تجربه بصری در ضمن ناظر را در تجربه یک درک اساسا غیرزبانی درگیر می‌کند.

فرایندهای بصری ارتباط‌های خود را با ذهن و احساسات دارند و مستقل از زبان گفتاری هستند. بنابراین در تجربه دیدن، کلمه در اولویت دوم قرار می‌گیرد و ناظر را در فرایند ترجمه از تصویر به کلام درگیر می‌سازد.

خیلی وقت‌ها چنین به‌نظر می‌آید که ناظر در تنش میان زبان فطری درک و استفاده از زبان گفتاری برای شرح و توصیف آنچه دیده، گیر افتاده است.

این امر سبب می‌شود تا ناظری که به «دست خداوند» می‌نگرد، به آن با چشم و کلماتی تازه نگاه کند.

بعضی وقت‌ها با تمرکز روی جنبه‌های مورد غفلت قرار گرفته می‌توانیم از زاویه تازه‌ای به تصاویر آشنایی که پیش‌تر به دفعات دیده‌ایم، نگاه کنیم.

«دست خداوند» در مجموعه «خلقت» یکی از 12 تصویر دست خداوند در «نمازخانه سیستین» است و در این مقاله کوشش خواهد شد تا توجه خوانندگان به آن جلب شود. در متن مقاله، از متن کتاب مقدس «انجیل» کمک گرفته شده تا به درک بهتر این تصاویر کمک شود.

 «دست خداوند» در زندگی میکل آنژ

هنرمندان رنسانس، میراث گرانقدری از تصاویر دینی به جا گذاشتند و گنجینه‌ای ارزشمند از هنر قدسی را در اختیار نسل‌های بعد نهادند. میکل آنژ، نابغه برجسته دوره رنسانس است.

او در مجموع 7 اثر هنری با مضمون «دست خداوند» خلق کرده است (شامل 5 اثر که بر سقف نمازخانه «سیستین» کشیده شده است، «روز داوری» در نمازخانه «سیستین» و «تغییر دین پولس» در نمازخانه «پالین»).

وقتی به مجموعه دست‌های خداوند اثر میکل آنژ نگاه می‌کنیم، او را چونان پیامبری می‌بینیم که در واقعیات، رازها و رمزهای تصاویری که نقش می‌بندد، تمرکز می‌کند.

میکل آنژ مدت‌ها با موضوع ترسیم واقعیت‌هایی که ورای خرد منطقی زمانه قرار داشت، دست و پنجه نرم کرد.

این تقابل و تنش میان خرد و اشراق را در بسیاری از تصاویری که او از «دست پروردگار» در «نمازخانه سیستین» از خود به جا گذاشته است، می‌توان مشاهده کرد.

میکل آنژ محصول فلورانس قرن پانزدهم بود و در کنار معاصران خود، آرمان‌های انسان‌دوستی را زنده کرد. اما عجیب اینجاست که خود او چندان تحت‌تاثیر معاصران خود قرار نداشت و از آنان الهامی نگرفت.

او شانس آورد که از بیماری‌های دوره کودکی جان سالم به در برد. مادرش بیمار بود و در دوران نوزادی میکل آنژ، جان خود را از دست داد.

نوزاد را به پرستاری سپردند که از خانواده‌ای سنگتراش و به ویژه مرمرتراش بود. میکل آنژ بعدها به دوستان‌اش گفته بود که شیر دایه، حاوی رمز و راز فنون سنگبری و پیکرتراشی از سنگ بود.

از همان دوران کودکی، در او نشانه‌های توجه و علاقه‌مندی به خلاقیت و بیان هنری مشاهده شده بود.

میکل آنژ در دربار «لورنزو» از خاندان مدیچی، مدتی نزد «برتولدا» کارآموزی کرد و در این دوره بود که «لورنزو» به کار او علاقه‌مند شد.

میکل آنژ همچنین تحت تاثیر «ساونارولا»
-راهب اصلاح‌طلب- قرار داشت و تعالیم او در دهه 1490 بر معنویت درحال‌شکل‌گیری‌اش، اثر عمیقی بر جا نهاد.

«ساونارولا» علیه دربار مدیچی و افراط‌کاری‌های مالی و سیاسی آن نطق‌ها کرد و به همین خاطر توانست حمایت گروه کثیری از مردم را به سوی خود جلب کند.

کار به جایی رسید که درباریان دستور دستگیری او را صادر کرده و در نهایت در سال 1948 او را زنده زنده در آتش سوزاندند. این امر تاثیر عمیقی بر میکل آنژ و همچنین معاصران او به جا گذاشت.

آشوب‌هایی که در پی این رخداد و تحولات دیگر به وقوع پیوست، در نهایت به سقوط خاندان مدیچی منتهی شد و میکل آنژ، فلورانس را ترک گفت.

میکل آنژ سپس به ونیز و از آنجا به رم رفت. در رم بود که او برخی شاهکارهای هنر مجسمه‌سازی دوره رنسانس را خلق کرد.

دستیابی به چنان مهارت تکنیکی در سن 21سالگی خیره‌کننده بود و از گسترش عمیق نبوغ او خبر می‌داد. او در بازگشت به فلورانس در سال 1501، پروژه عظیم خلق پیکره «داوود» را در دست گرفت که بعدها به برجسته‌ترین نماد بصری دوره رنسانس بدل شد.

تصویر این چوپان جوان و سرشار از انرژی، با اندیشه کلاسیک رنسانس در مورد قدرت، استقامت و تسلط عجین است.

هنر رنسانس علاقه فراوانی به توازن میان زیبایی و قدرت جسمی و روحی داشت و در این زمان از میکل آنژ به‌عنوان هنرمندی نام برده می‌شد که می‌توانست این روحیه حاکم را به‌خوبی به نمایش بگذارد.

پاپ جولیوس دوم در پی آن بود تا اقتدار رم را دوباره تثبیت کند و در نتیجه به چنین هنرمندی نیاز داشت تا رم را به پایتخت جدید امپراتوری مسیحیت بدل سازد.

او ابتدا از میکل آنژ خواست تا معبدی بسازد اما وقتی به ساختن میدان و کلیسای «سن پیتر» علاقه‌مند شد، کار او را نیمه تمام گذاشت.

میکل آنژ به فلورانس بازگشت اما در سال 1508 دوباره به رم احضار شد تا سقف «نمازخانه سیستین» را تزئین کند. این پروژه عظیم 4سال از وقت این هنرمند را به خود اختصاص داد.

بعد از مرگ پاپ جولیوس دوم در سال 1513، میکل آنژ کار خود را روی معبد ادامه داد اما کار دوباره نیمه‌تمام رها شد و او بار دیگر در سال 1516 رم را به قصد فلورانس ترک گفت.

میکل آنژ تا سپتامبر سال1534 در فلورانس ماند و در این مدت چندین پروژه مختلف معماری انجام داد.

در سال 1527 رم در برابر سربازان سپاه امپراتور «شارل پنجم» شکست خورد اما خوشبختانه نقاشی‌های او بر سقف نمازخانه سیستین از خطر ویرانی مصون ماند. از میکل آنژ نقل شده که دست خداوند در حمایت از آن نقاشی‌ها در آن ایام و ایام مشقت‌بار بعدی، نقش موثری ایفا کرده است.

در سال1534 که میکل آنژ به رم بازگشت، فضای شهر تغییر یافته بود، جنبش ضداصلاح‌طلبی دینی قدرت می‌گرفت و کلیسا دستخوش مباحثات فکری و معنوی فراوان بود. «ویتوریا کولونا» دوست و محرم اسرار میکل آنژ که همسر خود را در جنگ‌های سال 1525 از دست داده بود، گروهی از هواداران اصلاح‌طلبی دینی را دور خود جمع کرده بود.

میکل‌آنژ بعدها اشعاری سرود و آنها را به «ویتوریا» اهدا کرد. او حتی بخش عمده‌ای از طراحی‌های خود را نیز به او تقدیم کرد. مکاتباتی که بین این دو و «کاردینال پول» و «کاردینال کارانا» رد و بدل می‌شد، سرشار از اندیشه‌های تازه در مورد معنویت، ایمان و بخشش بود.

در یکی از نامه‌ها، «ویتوریا» به میکل آنژ چنین نوشته است: «من خوب می‌دانم که شما در تمام کارها پروردگار را در نظر دارید؛ به خاطر آنکه سفارش این یا آن شاهزاده و مقام بلندپایه را برای نقاشی نمی‌پذیرید.

از این بابت به شما تبریک می‌گویم. می‌دانم که شما متعهد به کار خود هستید و فقط قصد دارید به کارهایی بپردازید که شخصا به آنها علاقه دارید».

میکل آنژ قراردادی بست تا کار نمازخانه سیستین را به پایان برساند که این پروژه نیز 4 سال دیگر(از آوریل سال 1536 تا نوامبر سال1541) وقت گرفت.

او کارهای نهایی را در فاصله سال‌های 1542 تا 1550 انجام داد و در این مدت، در نمازخانه پالین در رم اقامت داشت. میکل آنژ در سال 1564 درگذشت اما میراث عظیم و گرانقدری از هنر قدسی از خود به جا گذاشت.

طنز عجیبی است که نقاش یکی از مشهورترین نقاشی‌های هنر غرب، این کار را با بی‌میلی انجام داده است.

میکل آنژ 4 سال هر روز روی دیوارهای تازه احداث و خیس و روی داربست‌هایی که چندین متر از زمین ارتفاع داشت، کار کرد تا توانست 600 متر مربع از سقف نمازخانه سیستین را با آثاری ملهم از مضامین خلقت و رستگاری نقاشی کند.

گفته می‌شود که رقابت میان او و «رافایل» و «برامانته» سبب شد که میکل آنژ در چنین کار عظیم و دشواری درگیر شود و خود میل چندانی به آن نداشت.

او در سال 1508 با بی‌میلی کامل به انجام این کار رضایت داد. میکل آنژ در جایی گفته است: «نه جای من مناسب است و نه من نقاشم».

تصور اولیه‌ای که مقامات بلندپایه کلیسا از این پروژه در ذهن داشتند، به مراتب کوچک‌تر و محدودتر از کاری بود که میکل آنژ در نهایت انجام داد. قرن‌هاست که درباره تصاویر نقاشی شده بر سقف نمازخانه سیستین و معانی آنها تفسیرها و تعبیرهای گوناگونی می‌شود.

برای نمونه، به تفکر رایج در فلورانس در مورد حرکت از تاریکی به روشنایی معنوی اشاره شده است.

میکل آنژ با دقت و حوصله فراوان، مجموعه یکپارچه‌ای از تصاویر و افکار پدید آورد که کم‌وبیش ورای تخیل بشر است. تصاویر عظیمی که او خلق کرده، چنان افکار و مفاهیم گسترده‌ای را مطرح می‌کنند که درک همه آنها از یک موقعیت مکانی خاص غیرممکن است.

به عبارت دیگر، جمع اجزا بزرگ‌تر از کل مجموعه نیستند و با این همه، این اجزا وحدت خاصی به کل کار می‌بخشند.

میکل آنژ نظم تاریخی داستان خلقت و چهره‌های اصلی آن را معکوس کرده است. درک تمامی این مفهوم، امروزه ممکن نیست، چون بخشی از نمازخانه سیستین از مکان اصلی و اولیه خود به‌جای دیگری منتقل شده است.

گرچه این مفهوم حرکت از تاریکی به روشنایی معنوی مفهوم مقبول و رایجی در آن زمان بود اما میکل آنژ کار خود را با فرد آغاز کرد.

پرده‌های صاف مربوط به «پیدایش»، نشانگر تنشی میان شخصیت‌های حاضر در آن است. میکل آنژ در ضمن، توهم فضا را هم خلق می‌کند. داستان «پیدایش» این اندیشه را به جریان می‌اندازد که این پرده‌ها صاف و موقعیت زمانی و مکانی آنها ثابت است.

پرده‌ها عبارتند از :
1 - مستی نوح؛ 2 - سیل و توفان؛ 3 - فدیه نوح؛ 4 - سقوط و اخراج از بهشت؛ 5 - خلقت حوا؛ 6 - خلقت آدم؛ 7 - جدا‌کردن زمین از آب؛ 8 - خلقت زمین و ماه؛ 9 - جدایی نور از تاریکی.

5 پرده آخر، شامل تصاویری از دست خداوند است. واژه «دست» در «عهد عتیق» در مفاهیم مختلفی به کار رفته است. «دست» معمولا نشانگر قدرت یا اراده است.

مفهوم «دست» در «کتاب مقدس» و در آثار میکل آنژ نشانگر گستره‌ای غنی از تخیل، تفکر، تعمق و عبادت است. اولین نمایش «دست خداوند» خیلی آشناست و در تابلوی «خلقت آدم» به کار آمده است.

این تصویر چنان آشناست که به عنوان نماد آرمانی «خلقت» از آن یاد می‌شود. کنش خلاق خداوند در قالب تصویری عظیم با ترکیبی انتزاعی ظاهر می‌شود ولی با این همه، نیروهای بصری در چهارچوب این ترکیب، تمامی عناصر موجود در آن را به یک نقطه پرتنش، در محل نزدیکی و مجاورت انگشتان آدم و خداوند متوجه می‌سازد.

نیروی پویای خداوند که با ملازمان خود دوره شده است، به سوی زمین نشانه رفته و «آدم» تنها انسان روی کره خاکی، دست خود را دراز کرده است تا انرژی و نفس روحانی خداوند به او حیات و قدرت بدهد.

کارشناسان معلوم کرده‌اند که این شاهکار عظیم فقط ظرف 3روز نقاشی شده است. تمیزکاری‌های اخیر به کارشناسان امکان داده است که حتی مشخص کنند در هر روز چه قسمت‌هایی از آن توسط میکل آنژ کار شده است. اما اهمیت «دست خداوند» در چیست؟ دست چپ او کجاست و چه می‌کند؟ ملازمان او چه کسانی هستند؟
در «پیدایش» چنین آمده است: «سرانجام خدا فرمود، انسان را شبیه خود بسازیم...پس خدا انسان را شبیه خود آفرید».

میکل آنژ دست راست خداوند را در یک حرکت خلاقه به تصویر می‌کشد. در این تصویر، دست خداوند درست شبیه دست هنرمند، اثری را به منظوری خاص خلق می‌کند. دست راست خداوند در اینجا دست راست هنرمند یا کوزه‌گری ماهر است.

در «اشعیا، 16ـ9» چنین آمده است: «خداوند می‌فرماید آنان در اشتباه هستند و فرقی بین کوزه‌گر و کوزه قائل نیستند.

آیا مصنوع به صانع خود می‌گوید تو مرا نساخته‌ای؟». کمی جلوتر از آن، در «عهد عتیق» از مفهوم دست بر سر کسی کشیدن یا دست روی شانه کسی گذاشتن به معنای تفویض اقتدار، قدرت و رحمت استفاده شده است.

در چنین مواردی، دست راست همیشه مهم‌تر از دست چپ بوده است؛ کما اینکه در «پیدایش: 84-41» چنین آمده است: «اما یعقوب دست راست خود را دراز کرد و روی سر ابراهیم گذاشت؛ هرچند که او کوچک‌ترین پسر او بود».

در تصویر میکل آنژ نیز خداوند دست راست خود را دراز می‌کند تا به آدم رحمت بفرستد و به او که به صورت خودساخته است، توان و اقتدار بدهد. انسان برای خالق، اهمیت و ارزشی بی‌انتها دارد.

اما دست چپ خداوند کجاست؟ خدای خالقی که میکل آنژ تصویر می‌کند، دست دیگری هم دارد؛ هرچند که هنر میکل آنژ در اینجا این بوده است که توجه تماشاگر را فقط به دست راست خداوند جلب کند.

خداوند در این تصویر چه می‌کند؟ در کنار او چهره 10ملازم دیده می‌شود. بازوی چپ او دور زنی حلقه زده و دست چپ او روی شانه راست کودکی قرار گرفته است.

این دو چه کسانی هستند؟ آیا این زن تصویری از مریم است؟ آیا این کودک، «مسیح نوزاد» است؟ آیا موقعیت و قد و قامت کودک و تماس دست خداوند با او نشان از آن دارد که او فرزند خداوند است؟
مفهوم خلقت و رستگاری در این تابلو متجلی شده است. خداوند انسان را خلق می‌کند اما در عین حال، ناجی او را نیز می‌آفریند. در «مزامیر: 103:13-14» و سپس در همان جا (12-91) تصویری از خداوند خلق می‌شود که انسان را خلق می‌کند و چون فرزندش دوست دارد؛
«همان‌طوری که هر پدر، فرزندش را دوست دارد،
همچنان خداوند نیز کسانی که او را گرامی می‌دارند، دوست دارد
چون می‌داند که ما چگونه خلق شده‌ایم
می‌داند که ما را از خاک پدید آورده است...».

«خداوند تخت فرمانروایی خود را در آسمان‌ها قرار داده است
و از آنجا بر همه موجودات حکمرانی می‌کند
ای همه فرشتگان توانا که گوش به فرمان خداوند هستید
تا دستورات‌اش را اجرا نمایید، او را ستایش کنید
ای همه نیروهای آسمانی
ای خدمتگزاران خداوند، او را سپاس گویید
ای جان من، خداوند را ستایش کن».

تصویر «خلقت حوا» نشان می‌دهد که «آدم» در خواب فر رفته است. «حوا» از دنده «آدم» خلق شده و برمی‌خیزد و دست راست خداوند او را به سوی خود فرامی‌خواند.

خداوند در چشم «حوا» خیره شده و موقعیت دستان آن دو، نشان از آن دارد که «حوا» خواهان آمرزش و رحمت از خداوند و سپاسگزار خلقت اوست.

در «پیدایش» (2: 32-12) چنین آمده است: «آنگاه خداوند آدم را به خواب عمیقی فرو برد و یکی از دنده‌هایش را برداشت و جای آن را با گوشت پر کرد و از آن دنده، زنی سرشت و او را پیش آدم آورد».

در تصویری که میکل آنژ کشیده است، «آدم» خوابیده و خداوند گفت‌وگوی صمیمانه‌ای با «حوا» دارد. هر دو دست «حوا» به نشانه تشکر و نیایش بلند شده و در همان حال، دست راست خداوند نیز به صورت نشانه مرحمت و دعا برای زن دراز شده است.

فضای بین این دودست کاملا متفاوت با فضای بین دستان خداوند و «آدم» است. در اینجا دستان خداوند قوت‌قلب‌دهنده و همدردی‌کننده است.

در حالی که «حوا» با خداوند سخن می‌گوید، خداوند دستان خود را درست مثل یک شنونده مهربان جلوی او گرفته است. خداوند در این تصویر باز، مهربان و خوشامدگو است.

در «مزامیر» (541: 81-31) چنین آمده است:
«همه متوجه عظمت کارهای تو و شکوه ملکوت‌ات خواهند شد
ملکوت تو جاودانی و سلطنت‌ات بی‌زوال است
خداوند همه کسانی را که در زحمت‌اند یاری می‌دهد و دست افتادگان را می‌گیرد و برمی‌خیزاند
ای خداوند، چشم همه موجودات زنده به تو دوخته شده است
تا روزی آنها را به موقع به آنها برسانی
دست پر برکت خود را به سوی آنها دراز کنی و نیاز همگان را برآورده سازی
خداوند در تمام کارهایش عادل و مهربان است».

در نقاشی «خداوند زمین را از آب جدا می‌کند»، خداوند از آسمان نازل شده و قدرت و اقتدار خود بر کائنات را به نمایش می‌گذارد.

در همین مورد در «پیدایش» (1: 01-9) چنین آمده است: «پس از آن خدا فرمود تا آب‌های زیر آسمان در یک جا جمع شوند تا خشکی پدید آید و چنین شد. خدا خشکی را «زمین» و اجتماع آب‌ها را «دریا» نامید و خدا این را پسندید».

دستان توازن‌بخش و حاضر خداوند در واقع نیکی و برکت خلقت را نشان می‌دهد. در جهان باستانی قوم اسرائیل، باور عموم بر این بود که هر خدایی به یک عرصه جغرافیایی خاص تعلق دارد و بر آن حاکمیت می‌کند.

سامیان بر این باور بودند که خدایان دریا با خدایان دیگر سر جنگ دارند. قصه خلقت مؤید این امر است که خدای اسرائیل در «عهد عتیق» خالق هم دریا و هم خشکی است.

در همین رابطه در «مزامیر»
(95: 5-3) چنین آمده است:
«زیرا خداوند، خدای عظیمی است؛ او پادشاهی است که بر همه خدایان فرمان می‌راند
اعماق زمین در دست خداوند است
و بلندی و عظمت کوه‌ها از آن اوست
آب‌ها و خشکی‌ها را خدا به وجود آورده
و آنها به او تعلق دارند».

در این نقاشی، دستان خداوند، نمایشگر توازن طبیعی در جهان خاکی میان خشکی و دریاهاست. دستان خداوند به روی نیکویی خلقت باز است («پیدایش»: 69: 31-9)؛
«خداوند را در لباس تقوی و پرهیزگاری بپرستید
ای همه مردم زمین، از حضور وی بلرزید...

بگذارید دریا و موجودات آن به خروش آیند
مزرعه‌ها و هر آنچه که در آنهاست شادمان شوند
و درختان و جنگل شادی کنند
زیرا خداوند برای داوری جهان می‌آید
او همه قوم‌ها را با عدل و انصاف داوری خواهد کرد».

 در نقاشی «خلقت آفتاب و ماه»، خداوند در نهایت قدرت خلاقه خود، دستان خویش را به جلو دراز کرده است. نیمه خورشید چنان که در این اثر پیداست، به روشنی می‌درخشد و چهره ملازمان را روشن می‌کند.

ماه در تاریکی است و درست همتای خورشید، فقط نیمی از آن پیداست. قدرت دستان اشاره‌گر خداوند، خورشید و ماه را در مدار خاص خود قرار می‌دهد. باید پرسید که میکل آنژ از جهان «کوپرنیک» چه می‌دانست؟
در «پیدایش» (41:1) آمده است: «سپس خدا فرمود در آسمان اجسام درخشانی باشند تا زمین را روشن کنند و روز را از شب جدا نمایند و روزها، فصل‌ها و سال‌ها را پدید آورند».

در فرهنگ حاکم بر روزگار قوم اسرائیل، ماه و خورشید به عنوان خدایانی مستقل از همدیگر مورد پرستش قرار داشتند.

فنیقی‌ها خورشید را «بعل» می‌خواندند و ستایش می‌کردند. آنان خورشید را پادشاه آسمان‌ها و ماه را ملکه او می‌خواندند.

در این فرهنگ «یهوه» خدایی بود که خورشید و ماه را خلق کرده و آنها را در جاهای خود قرار داده بود.

در «مزامیر» (841: 3-1) آمده است:
«خدا را سپاس باد!
خدا را از عرش برین ستایش کنید،
ای کسانی که در آسمان‌ها ساکن هستید
ای همه فرشتگان، خدا را ستایش کنید
ای آفتاب و ماه، خدا را ستایش کنید».

در این تصویر، دست راست خداوند خورشید را به درون مسیر حرکت خود هدایت می‌کند و دست چپ او راهنمای ماه است و خود خداوند نیز فضای بین آن دو را به اشغال درآورده است.

در نقاشی «خداوند نور را از تاریکی جدا می‌کند»، میکل‌آنژ سمفونی خلقت خود را در مواجهه با خدایی که کهکشان لایتناهی را پر می‌کند، به کمال می‌رساند. از میان تمامی تصاویری که میکل آنژ از خداوند خلق کرده است، این تصویر نشانگر موجودی آسمانی و به مراتب کم شباهت‌تر به موجودات زمینی است.

اینجا با خداوندی روبه‌رو هستیم که فراتر از همه موجودات قرار دارد.
در نقاشی «خلقت خورشید و ماه» که درباره آن در («پیدایش»: 1: 3-1) آمده است: «خدا فرمود روشنایی بشود و روشنایی شد.

خداوند روشنایی را پسندید و آن را از تاریکی جدا ساخت. او روشنایی را روز و تاریکی را شب نامید. شب گذشت و صبح شد. این روز اول بود» با تصویر متفاوتی از دست خداوند روبه‌رو هستیم.

در این تصویر، خداوند بزرگ‌تر از بقیه تصاویر ظاهر می‌شود. خرقه بنفش رنگ او که به دور پیکرش پیچیده شده است، توجه ناظر را به خود جلب می‌کند.

سر خداوند از پایین نگریسته شده و سفیدی ریش او با نوری که حفره تاریک را پر می‌کند، پیوند دارد.

دست چپ خداوند، نور است که در برابر فضای تاریک کهکشان قرار دارد. خالق جهان، تیرگی تهی را با دستی که به شکل کاسه درآمده است، به عقب می‌راند؛ گویی که پرده کهکشان را کنار می‌زند تا روشنایی نور را به آن معرفی کند. دست راست خداوند به رنگ تیره است و جلوی انفجار کیهانی زمان و مکان قرار دارد.

دانشمندان درباره نسبیت و نحوه شکل‌گیری نور، زمان و فضا در لحظه آغاز تشکیل کهکشان رساله‌ها نوشته‌اند.

دانشمندان علم فیزیک، ریزترین ذرات ماده را کاویده و درباره لحظه وقوع «انفجار بزرگ» نظریه‌ها پرداخته‌اند تا بتوانند اسرار تشکیل جهان را بازگشایند.

میکل آنژ از نماد دستان خداوند برای بیان اسرار خلقت کهکشان استفاده می‌برد.

در «مزامیر» (401: 2-1) و همچنین
 (931: 21-5) چنین آمده است:
«ای جان من، خداوند را ستایش کن
ای خداوند، ای خدای من، تو چه پرشکوه هستی
تو خود را با عزت و جلال آراسته‌ای و خویشتن را با نور پوشیده‌ای
آسمان را مثل خیمه‌ای گسترانیده‌ای».

«با دست خود مرا حفظ نموده‌ای
شناختی که از من داری بسیار عمیق است
و من یارای درک آن را ندارم
از حضور تو به کجا می‌توانم بگریزم؟
اگر به آسمان صعود کنم، تو آنجا هستی
اگر به اعماق زمین فرو روم، تو در آنجا هستی...
و با نیروی دست خود مرا هدایت خواهی کرد
دست راست تو راهنمای من خواهد بود
اگر خود را در تاریکی پنهان کنم، یا روشنایی اطراف خود را به ظلمت شب بدل سازم
نزد تو تاریکی نخواهد بود و شب همچون روز روشن خواهد بود
شب و روز در نظر تو یکسان است».

به سال 1543 که میکل آنژ به رم بازگشت تا کار «نمازخانه سیستین» را به پایان برساند، رم کاملا عوض شده بود. نهضت ضد اصلاح دینی رو به رشد داشت و مخالفان خود را سرکوب می‌کرد.

«پاپ پل سوم» مضمون «روز داوری» را انتخاب کرد که در تضادی آشکار با «انسان‌دوستی» دوره رنسانس قرار داشت و از میکل آنژ خواست تا این مضمون را به نقاشی‌های «نمازخانه سیستین» بیفزاید.

مضمون «روز داوری» بیش از آنکه با مضامین آشنای دوره رنسانس سر و کار داشته باشد، مناسب دوره قرون وسطا بود.

میکل آنژ که در این ایام شصت و یکی دو سال داشت، با قبول این پروژه عظیم، شاهکاری خلق کرد که بیشتر به مضمون جهان‌شمول خلقت و رستگاری می‌پرداخت.

ساختار سیال این اثر که کل دیوار پشتی «نمازخانه سیستین» را می‌پوشاند، نظم کلاسیک و جاافتاده‌ را نادیده می‌گیرد؛ تا آنجا که دیوارهای جانبی تا مرکز اثر پیش می‌آیند و تماشاگر کل کار را به صورت یک واحد یکپارچه می‌بیند.

در این اثر، آشفتگی انسان کاملا مسلط است. در روز داوری، «مسیح» در قالب «فرزند انسان» اعلام‌کننده قانون داوری و مجازات است. «مریم» پشت «مسیح» پنهان شده و در اینجا و آنجای تصویر، آدم‌هایی را به سوی جهنم می‌برند تا مجازات کنند.

در «انجیل متی» (52: 63-92) در این‌باره چنین آمده است؛
«هنگامی که من، مسیح موعود، با شکوه و جلال خود و همراه با تمام فرشتگانم بیایم
آنگاه بر تخت باشکوه خود خواهم نشست
سپس تمام قوم‌های روی زمین در مقابل من خواهند ایستاد و من
ایشان را از هم جدا خواهم کرد،
همان طور که هر چوپانی گوسفندها را از بزها جدا می‌کند
گوسفندها را در طرف راستم قرار می‌دهم و بزها را در طرف چپم
آنگاه به عنوان پادشاه به کسانی که در طرف راست من هستند خواهم گفت
بیایید ای عزیزان پدرم!
بیایید تا شما را در برکات ملکوت خدا سهیم گردانم
برکاتی که از آغاز آفرینش دنیا برای شما آماده شده بود
زیرا وقتی که من گرسنه بودم، شما به من خوراک دادید
وقتی من تشنه بودم، به من آب دادید
وقتی غریب بودم، مرا به خانه‌تان بردید
وقتی برهنه بودم، به من لباس دادید
وقتی بیمار و زندانی بودم، به عیادتم آمدید».

«فرزند انسان» در این تصویر، دستی قاطع، تزلزل‌ناپذیر و داوری‌کننده دارد. او در مرکز این تفارق میان راست و چپ، میان رستگاری و گمراهی، بهشت آسمانی و دلپذیر و جهنم وحشتناک و پر از رنج زیر زمین ایستاده است.

دست راست مسیح به نشانه تقبیح گناهکاران بلند شده است. مسیح در مورد مردگان و زندگان داوری می‌کند. دستان او قوی و قاطع هستند.

میکل آنژ فضای بین هر دست را با 3 عنصر پر می‌کند. محورهای موجود بین 2 دست مسیح در واقع نشانگر صلیب هستند.

محور افقی از دست و چهره مریم که ملتمسانه تقاضای ترحم و بخشش می‌کند تا چهره مسیح که با نگاهی قاطع و سرشار از حقانیت و حقیقت به سوی گناهکاران می‌نگرد، تشکیل می‌شود.

نکته‌ای که میکل آنژ در این تصویر مورد تاکید قرار می‌دهد، این است که حدیث رستگاری یا به عبارت دیگر، مرگ و عذابی که مسیح کشید، سبب می‌شود تا این داوری محتمل و در عین حال اجتناب‌ناپذیر باشد.

زخمی که بر پهلوی داور دیده می‌شود، او را برای داوری در مورد سرنوشت کسانی که به گرسنگان غذا دادند، به تشنگان آب دادند، غریبان را پناه دادند، به فقرا لباس دادند، از بیماران پرستاری کردند و زندانیان را تنها نگذاشتند، صاحب صلاحیت و کفایت می‌کند.

 اما میکل آنژ خود را در این مهلکه کجا قرار می‌دهد؟ او بعد از گذراندن یک زندگی سرشار از دستاوردهای بی‌همتا، خود را به صورت پوستی در دستان «سن بارتولومیو» نشان می‌دهد.

چهره میکل آنژ در پوست بدن او که با چاقوی «سن بارتولومیو» از گوشت جدا شده، به خوبی مشخص است.

در «نامه پولس رسول به مسیحیان روم» (7: 42-12) چنین آمده است: «به نظر می‌رسد که در زندگی، این یک واقعیت است که هرگاه می‌خواهیم کار نیک انجام دهیم، بی‌اختیار کار بد از ما سر می‌زند.

البته طبیعت تازه‌ام مایل است خواست خدا را انجام دهد اما چیزی در عمق وجودم، در طبیعت نفسانی من هست که با فکر و ذکرم در جنگ و جدال است و در این مبارزه، پیروز می‌شود و مرا برده گناه می‌سازد؛ گناهی که هنوز در درون من وجود دارد.

وای که در چه تنگنای وحشتناکی گرفتار شده‌ام! چه کسی می‌تواند مرا از چنگ این طبیعت مرگبار آزاد کند؟»

 دستان خالی میکل آنژ

از میان تمام دستانی که میکل آنژ کشیده است، تصویر دستان خود او، تاثرانگیزتر از همه است.

اینها دستان هنرمندی است که می‌داند به‌رغم تمامی دستاوردهای هنری درخشان‌اش، به رستگاری نهایی نیاز دارد. میکل آنژ در سروده‌های خود به این تضاد درونی خویش اشاره کرده است. دستان خالی او زیر نگاه تند و تیز و داورانه «پسر انسان» تهی است.

  دستان خداوند در «نمازخانه پالین»

احتمالا کم‌آشناترین تابلوهای دیواری در میان آثار میکل آنژ، نقاشی‌هایی است که او روی دیوارهای «نمازخانه پالین» از خود ‌به‌جا گذاشته است.

این نمازخانه در واقع از دیرباز نمازخانه خصوصی پاپ در تمام واتیکان است و از همین رو، مردم عادی موفق به دیدن آن نمی‌شوند.

این نمازخانه در سال 1537 به دستور «پاپ ژان پل سوم» ساخته شد. قصد او این بود که میکل آنژ در آن تصاویر پطرس و پولس را که نمادهای اقتدار کلیسا هستند، پیاده کند.


این قصد با حال و هوای ضد اصلاح دینی پاپ کاملا سازگاری داشت. اما این بار هم میکل آنژ که استاد نقاشی‌های سرشار از تناقض و تضاد درونی است، فکر مورد نظر پاپ را تا حدودی تغییر داده و به آن نظم و در نتیجه معنای تازه‌ای بخشید تا در نهایت یک بیانیه حساس نهایی از خود به جا بگذارد که با مفاهیم قدسی و بصری موجود در «نمازخانه سیستین» هماهنگی دارد.

 انتخاب 2 تن از پیروان به شهادت رسیده مسیح- که از آنان به عنوان بنیانگذاران کلیسا یاد می‌شود- برای نمازخانه خصوصی پاپ بسیار مناسب می‌نمود. قرار بود که موضوع تسلیم کلیدها به پطرس موضوع اصلی و برجسته نقاشی‌ها باشد اما در نهایت آنچه میکل آنژ خلق کرد، بیانیه‌ای فردی در مورد خلقت و رستگاری از کار درآمد.

در مورد نقاشی «تغییر دین پولس» قرن‌هاست که بحث جریان دارد. در این اثر، مسیح دوباره جان گرفته با پولس شکنجه‌گر رو در رو می‌شود. نور خیره‌کننده‌ای که باعث کوری پولس می‌شود، تصویر دایره‌وار میکل آنژ را به دو نیم می‌کند.

در حالی که آدم‌های دور و اطراف پولس سعی دارند پا به فرار بگذارند، خود او با ریش بلند و سفیدش و دهانی که از حیرت باز مانده، بی‌پناه روی زمین افتاده است. بین پیکر آدم‌ها و منظره اطراف، هماهنگی زمینی و قدسی خاصی دیده می‌شود.

در این اثر، حس تازه‌ای از رنگ وجود دارد؛ در آن از ریزه‌کاری‌های دقیق و شدید «روز داوری» خبری نیست و کل کار حس و حالی ساده، گرم و صمیمی به بیننده می‌بخشد و مضمون در جست‌وجوی رستگاری را به خوبی در برابر او به نمایش می‌گذارد.

این اثر در واقع نقطه‌عطف دینی و بصری تازه‌ای برای میکل آنژ است.   جالب اینجاست که گفته شده میکل آنژ صورت خود را به عنوان صورت پولس نقاشی کرده است.

در «اعمال رسولان» (62: 81-21) از قول «پولس رسول» چنین آمده است: «یک بار در چنین ماموریتی، به سوی دمشق می‌رفتم و اختیارات تام و دستورات کاهنان معظم نیز در دستم بود.

در بین راه نزدیک ظهر، اعلیحضرتا، از آسمان نور خیره‌کننده‌ای گرداگرد من و همراهانم تابید؛ نوری که از نور خورشید نیز درخشان‌تر بود.

وقتی همه ما بر زمین افتادیم، صدایی شنیدم که به زبان آرامی به من گفت: پولس! پولس! چرا این‌قدر مرا آزار می‌دهی؟ با این کار فقط به خودت لطمه می‌زنی! پرسیدم: شما کیستید؟ فرمود: من عیسی هستم؛ همان که تو او را این‌قدر آزار می‌دهی.

حال برخیز، چون به تو ظاهر شده‌ام تا تو را انتخاب کنم که خدمتگزار و شاهد باشی. تو باید واقعه امروز و اموری را که در آینده به تو نشان خواهم داد، به مردم اعلام کنی... تا چشمان ایشان را بگشایی... تا از ظلمت شیطان خارج شوند و در نور خدا زندگی کنند و من گناهان ایشان را خواهم بخشید و آنان را در برکات مقدسین سهیم خواهم ساخت»